عشق به زبان ممنوعه
از تهران تا نیویورک
نویسنده؛ منصور تیفوری
١-شهرام ناظری، همان اژدها، در نهایت در کرماشان خواند، نام کردستان را بە زبان آورد. اگرچە گفتن این نزد او نخستین بار نبود، اما جایگاه گفتە انگاری این بار بە مذاق مرزبانان کهن دیار خوش نیامد، این بار جایگاه گفتە متفاوت بود و محتوایی دیگر بە گفتە بخشید. او در جایی سخن گفت و خواند و اسم را بر زبان آورد کە انگاری نمیباید، در منطقەی ممنوعە، جایی کە بە زعم مرزبانان فرهنگ غنی، بهترین شکل کردبودن است، نمونەی اعلای آسیمیلاسیون و توانایی فرهنگ غنی حاکمان برای دغم و جذب و در نهایت ” متمدنکردن” بە اصطلاح آنها “قومهای تابع”.
برای حاکمان، دیگران “قوم” هستند، مادەهایی خام برای جذب و اضافەکردن بە تن شکوهمند فرهنگ تنومد شکفتە زیر سایەی شمشیر، تنهایی برای رامکردن، برای کارکردن در پستترین سطوح، و آنچە در آنها ستودنی است وامداری و وفای همیشگی آنهاست بە فرهنگ حاکم، آنچە کە آنها نباید هیچگاه فراموش کنند.
شهرام ناظری ترانە خواند، دومین ترانەاش کە خشم برانگیخت چیزی نبود جز بیتی از ترانەای مردمی کە میگوید: ” کرماشانیای هستم کە فارسی نمیدانم، بە زبان کردی میگویم: “دردت بە جانم” “. اما محتوای تاریخی و سرکوبشدەی ترانە آنگاه اتفاقن آشکار میشود کە این ترانە در جایی کە ممنوعە است خواندە میشود، یعنی جایگاه گفتە تغییر مییابد و واکنشی کە برمیانگیزد اجازەی سرریز محتوای پنهان ترانە را میدهد. قصەی پنهان تصور تفوق زبان است بر نا-زبان، زبان بر آرگو، همان زبان اسراآمیز کولیان، کە با رمزهای وکدهای خود بە ما امکان فهم را نمیدهد، ولی در نهایت ارزش و اعتباری ندارد، چون نارسمی و نادولتی است. در این ترانە، عشق بە زبان کردی بیان شدە، طبیعی است تا این جای قضیە، اما آن واکنش باز در همین ترانە پیشتر مستتر بودەاست: حال کە تنها زبان ممکن همان زبان دولت است، در نتیجە تنها عشق ممکن نیز، عشق است بە زبان رسمی، هر چە غیر از آن است، ممنوع است یا پشتکوهی، زیرا هرگونە بیانی بیرون از زبان حاکم بیانی است پشتکوهی، آرگو یا همان زبان کولیها.
داستان نسبت آرگو با زبان مردمان متمدن را میدانیم. مردمان حاکم، زبانهای دیگر را آرگو تصور میکنند، زبانهایی برساختە کە بیشتر برای انتقال اسراراند، تا دانش یا تفکر، زیرا تنها شکل تفکر نیز پیشتر در لوگوس حاکم معنیدار است- از اینجا تا هایدگر راهی نداریم، کە لوگوس بە یونانی سخن میگفت و هستی بە آلمانی سخن میگوید، غافل از اینکە آیشمن هم آلمانی سخن میگفت.
ترانەی مردمیای کە ناظری خواند، روزها و بارها زمزمە میشود، و از فرط تکرار محتوای پنهان آن تنها بە ندرت در چنین لحظاتی آشکار میشود، ترانە حاصل تاریخی است از سرکوب و عدم رسمیت یک آرگو، در تقابل با زبانی کە حاکم بە خدمت خویش فراخواندە و از رهگذر دولتیکردناش، آن را بە نشانەی سرکوب و نیز میزان فاصلە از آرگو و نسبت با تمدن تبدیل کردە است، غافل از اینکە زبان تن بە تعلق نمیدهد، چنانکە با همان زبان میتوان علیە حاکم نوشت، و اینجاست کە همراه با آرنت کە میگفت ” خوب در نهایت این زبان آلمانی نیست کە دیوانە شدە”، در جواب مرزبانان زبان رسمی میتوان گفت: خوب در نهایت این زبان فارسی نیست کە دیوانە شدە، بلکە کسانی میخواهند آن را بە وسیلەی سرکوب تبدیل کنند و در نهایت ” زبان روزی از آنان انتقام خواهد گرفت”.
ترانە حاصل تاریخی است از تقابل آرگو و زبان حاکمیت، حاصل ممنوعیت و عدم اعتبار هرآنچە بیرون از زبان حاکم سرودە یا گفتەشود. البتە نمونەهای مداراگرتر و در عین حال سرکوبگرتر این گفتار هنوز هم هستند، گفتارهایی کە کردها را برای حفظ تنوع قومی رنگینکمانشان میخواهند و میگویند وجود آنها را باید بە فال نیک گرفت، گفتاری کە کردها را رام و مطیع میخواهد. آری ناظری مشکلی ندارد تا زمانی کە در کرماشان نخواند، تا زمانی کە آرگو را زبان نخواند مشکلی نیست، او “مودب” بودە است، اما زمانی کە پا را از گلیمش درازتر کند، هرچە بگوید آرگو محسوب خواهد شد، زیرا کە بیرون از زبان صلبشدەی حاکم، هرچە بە هر زبانی گفتە شود آرگو است- و خطرناک.
او باید مطیع بماند، حال اگر هم خطایی صورت گرفتە اساتیدی هستند کە او را بە راە راست رسمی هدایت کنند، نمونەاش همین حمید دباشی، او کە چهرەی “مودب” ناظری را ترجیح میدهد، او کە دنبال دیگری رام میگردد. البتە کە او تنها یک نمونە از گفتاری است کە تمام دانش را بە خدمت میگیرند کە در نهایت” ستمدیدەگان” ستم دیدە بمانند، در چهارچوب فرهنگ غنی آنها، در چهارچوب گفتاری کە آنها تولید میکنند.
در این گفتار انبوهی چهرەی بە ظاهر دور از هم بە تبانی و توافق میرسند، گفتاری کە نمونەی مبتذل آن همان مثال اعلای “کارشناسان”ی چون احسان هوشمند، مشاوران رئیس جمهوری و وزیر اطلاعات در امور اقواماند، کارشناسانی کە بە دنبال رامکردن این دیگری هستند، دیگریای کە هرچە بیرون از گفتار و زبان رسمی بگوید، خطرناک است. آنها تمام دانش را از جامعەشناسی تا زبانشناسی و قومشناسی بە کار میگیرند، از هر چە منبع و دانش کە بتوانند بە خدمت میگیرند کە کە دیگری از خلق شکل حیات منصرف و ناتوان شود، آنها همە و هر جا کە باشند تنها دغدغەشان حفظ شکل حیات موجود است، کە منشعب است بر هر آنچە رسمی است و هر آنچە نیست، هر آنچە دولتی و هر آن چە آرگو است؛ فوکو خواندە باشند یا وبر، فرقی نمیکند، تمام دانش در خدمت تمام قدرت. این همان پسزمینەای است کە در آن باید نسبت دانش و حاکم را سنجید.
این نمونەی است از تمام دولت مجهز بە دانش در حال تحقیر دیگری، تا نشان دهد کە شهرام ناظری “مودب” است و سر بە راه، کە بە یادش بیاورد، در هر صورت او زیر “تیغ نگاه مهربان سایە” است، کە او بیرون از این نگاه رسمیتی ندارد، آرگو است و در نهایت خطرناک. داستان این گرەخوردن هربارەی دانش و دولت تحت نام ” کارشناسان” ی کە هر روزە در صدد بازتولید ستم هستند و “ستمدیدەگان” را با”ادب” میخواهند، خود میتواند موضوع تحقیقی باشد کە یکی از نامهای ممکنش میتواند این باشد” همە در خدمت دولت: از تهران تا نیویورک”.
٢- برای این کارشناسان نیز در نهایت ” کرد خوب، کرد مردە است”.
لینکهای مرتبط:
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=761769013843380&set=a.627530067267276.1073741825.267326509954302&type=1
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.