رفقا و نزدیکانش از کوچکوبزرگ و پیر و جوان او را به این نام میخوانند: «احمدرضا». او برای همه «احمدرضا»ست، همان شاعری که شاعرانگیاش نهفقط در کلمات که در لبخند و جان صدا و سلوک و جهانش هم جاری است. فردا او ۷۴ساله میشود. تولد یک شاعر، بهار را زیباتر میکند، بخصوص اگر شاعری باشد که طنین صدا و کلماتش، بهار را در ذهنها جاری کرده.
او در یکی از شعرهایش نوشته: «زاده شدم که لباس نو بپوشم، جمعهها تعطیل باشد، در تابستان آب سرد بنوشم، عشق را باور کنم» و کسی که به جهان آمده تا عشق را باور کند، مگر ممکن است زادروزش برای دوستانش، روز ویژهای نباشد؟ «هوشنگ کامکار» که میگوید: «کافیست دلم گرفته باشد و تلفن را بردارم و به او زنگ بزنم، انرژی و شادمانی شگفت این مرد، روحم را تازه میکند.» این آهنگساز نام آشنا، ماجرای آشناییاش با «احمدرضا» را اینگونه روایت میکند: «اگرچه در سالهای دانشجویی و دبیرستانم،
در سنندج با ادبیات معاصر ایران آشنا بودم منتها اسم «احمدرضا احمدی» را بهعنوان یک شاعر بسیار نوپرداز، فقط شنیده و هنوز از خواندن اشعارش حظ نبرده بودم. اوایل دهه۶۰ که آلبوم «در گلستانه» را مینوشتم، همسرم از طریق خانم برادرش با همسر «احمدرضا» آشنا شد و من که از این آشنایی باخبر شدم، خواستم که او برای من بخشهایی را دکلمه کند و او هم بسیار با محبت و دوستانه این خواهش مرا پذیرفت و برای اولینبار در استودیو «بل» او را دیدم. اولین دیدار، برایم تجربهای بود که سبب شد دوستی ما بیش از ۳۰سال امتداد یابد. همیشه با او در تماس هستم و جالب است که از نظر موسیقایی، هر وقت سوالی دارم به او زنگ میزنم و از او کمک میگیرم. همین چندروز پیش روی شعری از نیما کار میکردم، به او زنگ زدم و از نظراتش بهره گرفتم. همکاری ما فقط به «در گلستانه» محدود نشد، او در آلبومهای «دور تا نزدیک» و «محاق» هم اشعاری را دکلمه کرد.» «هوشنگ کامکار» در توصیف «احمدرضا» به همین کلمات بسنده میکند: «او به اطرافیانش حال خوبی میدهد. سختکوش است، هیچوقت خسته نمیشود و همیشه امیدوار است. تولدش مبارک و صدسال به این سالها.»
دوست دیرینه دیگر «احمدرضا» که وقتی در میانههای کنسرتی در کرمانشاه، ماجرای جشن زادروز او را پشتخط تلفن میشنود، بی درنگ از سالن بیرون میآید؛ «اکبر زنجانپور» است. او که «احمدرضا» را نهتنها به شعرهایش که به طنز غریب و منحصربهفردش میشناسد، میگوید: «هرکس دوستدار شعر است، حتما از جایگاه «احمدرضا» باخبر است اما خیلیها نمیدانند او چه طنزی دارد. با اینکه این طنز در اشعارش پیداست، اما باز هم تا با او معاشرت نکنید، نمیدانید که من از چه چیزی حرف میزنم. طنز حیرتآورش، زیباترین وجه رفاقت با اوست. او در اوج درد و رنج، باز هم میخندد و استوار است. شبیه صورتک تئاتر که یک چشمش لبخند و یک چشمش اشک است؛ «احمدرضا» هم همیشه با یک چشم میخندد و با چشم دیگر میگرید. امیدوارم این مرد بزرگ ادب
ایران زمین همیشه بخندد. جامعه ما باید بیش از این قدر این بزرگمرد را بداند. به گمانم خیلیها هنوز نمیدانند «احمدرضا احمدی» چه گنجینهای در سینه دارد. برای او آرزوی سلامت و گردنکلفتی روحش را دارم. امیدوارم باز هم همه دردها را با لبخند تحمل کند. کاش همه ما بتوانیم مثل این مرد، قوی، پردل و وارسته باشیم.»«منوچهر معتبر» نقاش شناختهشدهای که «احمدرضا» رمان «آپارتمان؛ دریا» را به او تقدیم کرده هم به این رفاقت میبالد و میگوید: «ما رفقای خیلی خوبی هستیم. ذهنیت «احمدرضا» به ذهنیت من بسیار نزدیک است. او برایم آدم جالبی است. همیشه شعرهایش را میخوانم و حفظ میکنم، چون کلماتش حس بینظیری به من میدهند. «احمدرضا» و جایگاهی که برای من دارد، بیانشدنی نیست، نمیتوانم در قالب کلمات بگویم که او برایم چقدر عزیز و رفیق است. وقتی شعرهایش را میخوانم، انگار خودم آنها را سرودهام. تولد او را واقعا مبارک میدانم. او با کلمات انگار همان کاری را میکند که من با تصویر میکنم.»
«احمدرضا احمدی» فردا در حالی تولدش را جشن میگیرد که هدیه دوستانش به او همین است که آنچنان از خوبیها و گنج وجودش بگویند که از حلاوت کلماتشان بتوان فهمید که رفیقشان را، فرشتهای بیبال میدانند. تولد شاعر، تولد دنیایی از واژههاست. تولد «احمدرضا» بر ما و واژهها مبارک.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.