داگمار و شوکت مشغول جمع کردن پول هستند تا به آلمان فرار کنند، اما داگمار سل مىگیرد و شوکت باردار مىشود و پروانه را به دنیا مىآورد. داگمار به شوهرش مىگوید آرزو دارد در آلمان بمیرد. او پیش از رفتن خمره پول ها را به شوکت مىدهد. هنگامى که عزت به مشهد مىآید به اتفاق شوکت به بانک ملى مىروند و هشتاد تومان پول را به حساب پس اندازى که براى شوکت باز شده است مىریزند.
احسان سپهدار یک مالک ورشکسته است که هفت خواهر و برادر خود را بزرگ کرده است. هرگز ازدواج نکرده. یکى از خواهران او روسپى شده است که هرگز درباره او با کسى حرف نمى زند. اینک در وزارت عدلیه کار مىکند.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.