مردسالاری خشونتآمیز است، هم در نمودهای عمومی آن ـ جنگافروزی، امپرالیسم اقتصادی، اعدام و دیوانسالاری سلسله مراتبی و هم در نمودهای خصوصی آن ـ خشونت خانگی، تجاوز، تبعیض شغلی و پورنوگرافی. جریان اصلی جنبش صلحطلبانه، به دلیل نامعلومی کل بخش «خصوصی» و خشونت شخصی را نادیده گرفته تا با سورفتارهای «عمومیتر» و دورتر مبارزه کند. قطعا میتوان نتایج این تفکیک را حدس زد. گفته میشود که سوزان بی.آنتونی۱ در مقابل پناه دادن به زنی که مورد ضرب و شتم شوهرش واقع میشد، مقاومت بیشتری از سوی کواکرها۲ (انجمن مذهبی دوستان) میدید تا برای خانه دادن به بردگان فراری.
تمرکز صرف بر روی خشونت عمومی که در مکانی دورتر از ما اتفاق میافتد، به اعضای جنبشهای صلحطلبانه اجازه میدهد از پذیرش مسئولیت شخصی برای خشونت سر باز بزنند. بنابراین بهطور مثال ما با این تناقض رفتاری کنشگران به اصطلاح لیبرال و مخالف جنگ مواجه میشویم که مقادیر هنگفتی از محصولات جهان سوم مثل قهوه، آلومینیوم و روغن را مصرف میکنند درحالیکه دسترسی ارزان به این محصولات با دخالت نظامی آمریکا ممکن است: کسانی که برای «حفظ جان مردم» ویتنام یا السالوادور میکوشند در عین حال از صنعت پورنوگرافی حمایت میکنند و همسران یا معشوقهایشان را کتک میزنند؛ یا برای «ممنوعیت بمب اتم» میکوشند در حالی که منشیشان را آزار (جنسی) میدهند.
تجاوز و استعمار اقتصادی زنان، بهویژه زنان رنگینپوست بهطور سنتی از عواقب جنگ به شمار میآیند ولی تجاوز و استعمار اقتصادی زنان (درآمد میانگین یک زن شاغل ۵۹ درصد درآمد میانگین مردان شاغل است) در کشورهایی که این گروهها به آن تعلق دارند روز به روز بیشتر میشود. به نظر میآید که این جنبشهای «صلحطلبانه» مشکلی با خشونت ندارند، مگر این که مردها در معرض آن قرار بگیرند. یک مشکل دیگر هم وجود دارد؛ اگر افرادی که به دنبال صلح هستند برای مبارزه با خشونت نزدیک و بیواسطهای که در اطراف ما وجود دارد مسئولیت نپذیرند، ما درباره خشونت در سطح شخصی چیزی یاد نمیگیریم و بنابراین به ریشه آن پی نمیبریم و درمان آن را نمییابیم.
ما زنهای فمینیست، پیشینهمان از هر طبقه اجتماعی که باشد نمیتوانیم و نباید طرفدار طبقات مسلط باشیم. سرکوب جوانان یا پیرها، رنگینپوستان یا هر کس دیگری بر همه زنان تاثیر میگذارد. درحالیکه ما باید تفاوت بین خشونت فرد سرکوب شده و خشونت سرکوبگر را ببینیم و بشناسیم، نباید خودمان را با استفاده از خشونت راضی کنیم. درک این که خشونت یک عنصر اصلی تشکیلدهنده مردسالاری است به معنای دانستن این است که زنان میتوانند و باید راههای چارهای برای خشونت ایجاد کنند و به پرستار، شفادهنده، شنونده و آموزگار بودن ادامه بدهند.
فمینیستها در موارد زیر در رابطه با صلح باید پاسخگو باشند:
بودجه برای نیازهای انسانی زمانی و در صورتی موجود خواهد بود که اولویتهای ملی تغییر کنند و بودجهای که اکنون برای ارتش به هدر میرود برای کالاها و خدمات حیاتی مصرف شود. اقدامات در راه برگرداندن صلح محلی نیاز به حمایت و رهبری فمینیستی دارد.
فرزندان ما تا زمانی که نیروهای جنگافروز/قلدر جامعه از بین نروند همچنان خشن بار میآیند و خود نیز قربانی خشونت میشوند. این به معنی مبارزه با جنگطلبی در متون درسی و شیوههای تدریس، آموزش نظامی در مدارس و نبود بودجه برای آموزش و پرورش است. و تا زمانی که اشتغال کامل و مفید برای همه در دسترس نباشد «فراخوان» اقتصادی برای خدمت در ارتش در کار خواهد بود.
زنان می توانند هدایت «آموزش صلح» را در دست بگیرند، مهارتهایی را به مردم بیاموزند که به آنان امکان میدهد راهحلهای غیر خشونتآمیز قابل دوامی در زندگی خودشان انتخاب کنند.
زنان باید به مبارزه بیامان خود با ویرانگری و انهدام اتمی که امروزه به عقیده خیلی «محتمل» است، ادامه بدهند.
جنبش صلح در تلاشهایش برای رسیدن به صلح باید به چالشهای زیر باید توجه داشته باشد:
سلسه مراتب، تعیین هویت مردانه، و پز قدرت دادن در میان خود جنبش باید موقف شود. این میتواند بهطور مثال شامل اختصاص دادن بخشی از تلاشهایی که برای تظاهرات و وقایع رسانهای میشود، به آموزش ابتکاری در منطقه، توسعه و پروژههای عملی (کنشی) بشود.
خود افرادی که فعال جنبش صلحطلبانه هستند میتوانند خدمات نگهداری از کودکان را فراهم کنند و موقع تعیین زمان و مکان جلسهها به نیازهای ویژه زنان و مردم فقیر حساسیت نشان بدهند.
جنبش باید بهطور فعالانه از تلاشهای آزادیبخشی در ایالات متحده حمایت کند، از جمله جنبشهای آزادی لزبینها و گیها، زنان و رنگینپوستان. از هیچ گروه یا جامعهای که از آن حمایت نمیکنید انتظار کمک نداشته باشید.
جنبش صلح باید اعتراض کند و در مقابل خشونت علیه زنان وارد عمل شود: تجاوز، زنای با محارم، کتک، آزار جنسی و پورنوگرافی که این خشونت را تشویق میکنند.
کنشگران صلح میتوانند آموزشهای غیرخشونتآمیز فمینیستی فراهم کنند و در اختیار عموم بگذارند.
شباهتهای زیادی بین جنبش فمینیستی و جنبش صلحطلبانه وجود دارد و هر دوی این جنبشها بهشدت نیازمند یکدیگر هستند. هم جنبش فمینیستی هم جنبش صلحطلبانه میتوانند با نگاه نقادانه به مسایلی که ما مطرح میکنیم و شیوههایی که به کار میبریم، تحولات رادیکالی را به وجود بیاورند. رهبری زنان فمینیست برای برقراری صلح ضروری است. و برقراری صلح برای بقای بشر ضروری است.
۱. یکی از فعالان اولیه حقوق زنان در آمریکا که برای به رسمیت شناختن حق رای زنان تلاش زیادی کرد
۲. Quakers
Bickmore, Kathy. “Feminism and Peace: The Issues We Work On.” Reweaving the Web of Life ed. Pam McAllister (1982).
Kathy Bickmore received her PhD from Stanford University in 1991, and is currently a Professor in Curriculum Studies, Teacher Development, and Comparative International and Development Education programs at the Ontario Institute for Studies in Education, University of Toronto. Kathy’s current research examines young people’s lived experiences of citizen agency and public school citizenship education in urban neighborhoods experiencing violence in Canada and Mexico.
In this essay, Kathy, a lesbian feminist who teaches nonviolent skills in Cleveland, Ohio, outlines some ways in which feminists and peace activists can bridge the gap between their movements and challenges each to recognize the necessity of embracing a broader perspective on basic issues. “This piece was written while exploring differences between what ‘movement’ groups say they’re for and what they actually work for.” Kathy became involved in radical feminism and peace and justice activism during her student days at Oberlin College (graduated, 1979)
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.