یادداشت ۲۹

 

توضیح:

 طی هفته دهم بیست ونهمین،جلسه دادگاه حمید نوری (عباسی)،درسالن ۳۷دادگاه مرکزی شهراستکهلم پایتخت سوئد روزسه شنبه ۲۰مهربرابر دوازدهم (۱۲)اکتبربه جرم مشارکت درکشتارخونین زندانیان  سیاسی درزندان گوهردشت درتابستان ۱۳۶۷، کارخود را به پیش برد.

لازم به ذکر است که دراین روزدوشهادت خانم خدیجه برهانی در صبح سه شنبه وسید حسین سید احمدی در عصر سه شنبه ازکشور آلبانی و از طریق ویدئوبصورت تصویری اظهارات خود را ارائه دادند .

من دراین یادداشت بیست ونهم(۲۹) ام،گزارش”سید حسین سید احمدی” راانعکاس می دهم!

****

درعصرروزسه شنبه دوازدهم اکتبر،سید حسین سید احمدی، زندانی سیاسی سابق، ساکن البانی ازطریق ویدئواسکایپ وتصویری، ازآلبانی باشهادت ازراه دوربه دادگاه بعنوان نوزدهمین  شاکی وشاهد بعد ازخانم ها وآقایان:

۱-ایرج مصداقی۲- نصرالله مردانی۳- مهدی برجسته گرمرودی ۴-همایون کاویانی ۵- سیامک نادری۶- محسن اسحاقی ۷-رمضان فتحی ۸- مهدی اسحاقی ۹- علی اکبربندلی(اکبربندعلی) -۱۰مسعود اشرف سمنانی۱۱- سولمازعلیزاده ۱۲- احمدابراهیمی ۱۳- فریدون نجفی آریا ۱۴-خانم ساراروزدار۱۵-حسن گلزاری(بخش اول)۱۶- حسن گلزاری(بخش دوم) ۱۷- مجید جمشیدیت۱۸- خدیجه برهانی به دادگاه شهادت داده‌اند.

دراین یادداشت اظهارات “سید حسین سید احمدی” زندانی سیاسی سابق،وازهواداران سازمان مجاهدین ازشهرک اشرف سه،محل استقرار سازمان مجاهدین خلق درآلبانی،عصرروزسه شنبه با دادگاه استکهلم از راه دورانعکاس می دهم.

دراین جلسه وضعیت ترجمه دادگاه به سه زبان فارسی- سوئدی وآلبانی دردستورکاراست.جلسه دادگاه دربعدازظهرنیزبا مشکل تکنیک درآلبانی روبروبود و حدی ازتاخیرشروع شد.  

فرازهایی ازاظهارات حسین سید احمدی ساکن کشور آلبانی ازشاکیان و شاهدان دادگاه حمید نوری ، به دادگاه استکهلم شهادت داد!

*- حسین درباره «زندانیان ۵۹» گفت: که آنها قبل ازسال ۶۰ ودر زمان قانونی بودن فعالیت‌های تبلیغاتی دستگیروبه درجات چندی محکوم شده بودند وحکم‌های اکثرآنها کمترازیک یا دوسال زندان بود، چرا که طبق قوانین آن زمان اصلا مرتکب خطایی نشده بودند. اما به دلیل تاکیدآنهابرهویت”مجاهدینی”بودن‌شان،بعدازاتمام زمان محکومیت‌ هم درزندان ماندند،تحت شکنجه قرارگرفتند،وغیرازیک یا دونفرشان، بقیه تماما اعدام شدند.

*- حسین سیداحمدی با توصیف این زندانیان به عنوان حدود ۱۰۰ فرد «دارای تشکیلات منسجم و فولادی» که حکومت نتوانست «آنها را درهم بشکند،» گفت که همگی آنها «به جز یکی دو نفر» را اعدام کردند و«برادرمن “محسن سید احمدی” هم یکی ازهمین بچه های ۵۹ بود.»

*- حسین همچنین ازملاقات مادرش با محسن و مطلع شدن ازشکنجه شدن اوازطریق لب خوانی،درسالن ملاقات فریاد میزندوضمن اعتراض دست به افشاء گری میزندد. پاسدارها ” لاجوردی” شکنجه گرودادستان اوین راخبرمی کنند .                                                                   حسین درادامه ازبرخورد مادرش با اسدالله لاجوردی،رئیس پیشین و شکنجه گر زندان اوین ودادستان انقلاب تهران دردههٔ شصت،ضمن اعتراض مادرم نسبت به شکنجه زندانیان گفت:چرا بچه های ما را شکنجه می کنید؟ لاجوردی ضمن تکذیب شکنجه زندانیان،گفت: کسانی که چنین می گویند: غلط می کنند. مادرم از فرط عصبانیت به صورت لاجوردی سیلی زد وبه همین دلیل اورا یک هفته زندانی کردند و دستش را شکستند.

*- حسین در توضیح نحوه کشته شدن علی، برادرسومش درکمپ اشرف درکشورعراق گفت:درسال۹۲اعضای “نیروی تروریستی قدس”با حمله به ۱۰۰ نفرازمجاهدینی که برای حفظ اموال در اردوگاه اشرف باقی مانده بودند، همه مجاهدین بازداشت شده را به غیرازیکی دونفر،اعدام کردند. او گفت: که همسرعلی نیزتوسط پاسداران کشته شد وفرزندش که کمترازیکسال داشت تا چهارسالگی در زندان اوین بود.

*- حسین دراین رابطه اعلام داشت: قاسم سلیمانی جنایتکارفردای آن روزباارائه گزارش خود درباره حمله به مجاهدین درمجلس خبرگان، آفریدن این حادثه خونبار”سپاه قدس” را به مجلسیان تبریک گفت. دراین فاصله با”جنایت کار”نامیده شدن”قاسم سلیمانی” توسط شاهد، واکنش سریع حمید نوری، متهم پرونده، را به همراه داشت که گفت: «مجاهدین جنایتکارند، نه قاسم سلیمانی.» رئیس دادگاه برای حرمت دادگاه، به هردوسوی ماجرا،تذکردادوبلافاصله برای یکربع روند دادگاه را متوقف نمود.

*- درهمین رابطه از اظهارات مخبردادگاه به اطاق کلاب هاوس حمید نوری که من ازآن یادداشت برداشته ام،آمده است:« وقتی اسم قاسم سلیمانی، وگزارش اوبه مجلس خبرگان وابرازخوشحالی جنایتکارانه او درتبریک به مجلس مردگان رهبری،صحبت به میان آمد… همه فضای دادگاه درهم ریخت.نوری بلافاصله واکنش نشان دادوبلندشد،عربده کشید. … وکیل مدافع نوری هم بلند شدند واعتراض کردند. مامورین محافظ اوبربالای سرش دردادگاه،بلافاصله اورا دستنبد زدند. دادگاه بهم خورد وتعطیل شد.

راوی تعریف می کرد:حرکات نوری عجیب بود.بیش ازپنجاه(۵۰) نفر درکمپ اشرف با حمله جنایتکارانه “سپاه قدس” کشته شدند. این جانی سرخود را به آسمان بلند کردو نوعی شکرگذاری نمود.  

*************************

فضای عمومی اظهارات حسین سید احمدی ساکن آلبانی به دادگاه استکهلم عصرروزسه شنبه ۲۰مهربرابردوازدهم(۱۲)اکتبرشهادت داد!

رئیس دادگاه:من اسمم توماس ساندر است ورئیس دادگاه هستم وبه حسین سید احمدی زندانی سیاسی سابق وازهواداران سازمان مجاهدین در آلبانی خوش آمد می گویم .

احمدی: بله، من صدایتان را دارم و به شما خوش آمد می گویم.

رئیس دادگاه:دادستان به شهادت شمادرباره برادرتان“سیدمحسن احمدی”،استناد کرده است .وکیل شما “کنت لوییس” که بغل دست شما نشسته است.

ابتداءوکیل شما شروع می کند ودرمقدمه صحبت هایی می کند. بعداز اودادستانها بازجویی راشروع می کنند.البته یکی ازداستان ها که تصویراوراهم نشان می دهیم، سئوال می پرسد.شمادراینجادارید تصویر من را می بینید!رئیس دادگاه ازکنت لوییس برای صحبت هایش دعوت کرد.

وکیل مشاور:خیلی ممنونم ازشما! سلام.شخصی که درموردش صحبت میکنیم“سیدحسین سیداحمدی”،اسم کاملش است ومن “حسین”  صدایش  می کنم. حسین ازخویشاوندان این شخص است و متولد۱۳۴۸برابر۱۹۶۹،دوتن از برادران “حسین” در۱۳۶۷اعدام شدند.یک بردارسوم حسین به نام”علی”درکمپ اشرف درسال ۱۳۹۲برابر ۲۰۱۳کشته می شود.

برادری که ما می خواهیم درباره آن صحبت کنیم.”محسن سید احمدی” است که درپیوست آ(A)، شماره ده(۱۰) را داشت. من او را”محسن” صدایش می کنم ومتولد۱۳۳۷بود.درتاریخ هشت(۸)آذر ۱۳۵۹دستگیرشدوبدلیل هواداری ازمجاهدین به یک سال زندان محکوم شد.واین درزمانی بود که عضویاهوادارمجاهدین بودن، ممنوع نبوده است.با اینکه حکم زندان”محسن” یک سال بود،ولی هرگزآزاد نشد.دلیلش هم این بود که اوحول اعتقاداتش پایبند بود و می گفته مجاهد است.!ابتداء درزندان اوین بوده است.”محسن” در سال۱۳۶۰یا۱۳۶۱درقزلحصاربوده است.اورادرسال۱۳۶۱به گوهر دشت بردندوتابهمن۱۳۶۴درگوهردشت بودودرهمین سال  ۱۳۶۴او رابه اوین بردند ودرخرداد۱۳۶۷،دوباره اورا به زندان گوهردشت برگرداندند!برپایه اطلاعاتی که حسین دارد،”محسن”جزءاولین کسانی بودکه درگروه اول درسال۶۷، در مرداد ماه اورابرای اعدام بردندوبه احتمال زیاد درهمان روزهم اعدام شد.برادرش به اسم “محمد” درسال۱۳۶۴ازهواداران مجاهدین شدواودربند۳۲۵اوین بوده است ودرمرداد ۶۷ دراوین اعدام شد!برادردیگرش به اسم “رضا”در۱۳۶۴زندانی شدودرسال۱۳۷۴ازاوین آزادشد!

برادردیگری به اسم”علی سید احمدی” درسال۱۳۹۲،درکمپ اشرف،درنبردی که بارژیم ایران داشتند،ازجانب ایرانی ها کشته شدندواین مصادف با سال ۲۰۱۳ است! نیروهای رژیم به کمپ اشرف حمله کردند،همه آنهایی راکه دستگیر کردند، بعدا کشتند! برادری که اسمش”علی”است با مادرش درآبان۶۷ صحبت کرده وبعداخباررااز مادرگرفت وبرای “حسین” تعریف نمودکه چه اتفاقاتی صورت گرفته است!مادراینگونه تعریف کرده است:ازاوخواستند به زندان اوین برود،ودوساک به دست اودادند.گفتند:که این ساک ها یکی مربوط به”محسن”،وآن دیگری به”محمد”است وهمزمان هم به مادراطلاع می دهند که هردوهم اعدام شدند.بعدها”حسین”مادرش راملاقات کرده ومادرآنموقع اطلاعات بیشتری درموردبرادرها به اوداده است.ازجمله کسانی که اطلاعات دادندودرلیست ما وجود دارند.یکی اش”حسین فاتح”درپروتکل شماره۱۹وهمچنین کسان دیگری هم هستند که درباره “محسن” اطلاعات دادند! 

وکیل مشاورادامه میدهد:حسین خودش شخصا دوبار”محسن”راکه درزندان بوده،ملاقات کرده است.آن موقع که برادرش را دیده بود ،متوجه شدکه تاچه اندازه مورد شکنجه های بد قرارگرفته،که خودش آنهاراتعریف می کند.حالایک پرانتزی بازکنم وآن اینکه “علی”که درکمپ اشرف کشته شد،”حسین”شنیدکه خانمش نیزبه دست پاسدارهاکشته شد.یعنی این”پاسدارهای انقلابی”که مادر را کشتند،بچه پسرزیریک سال اورانیزگرفتندوبه زندان اوین دادند. آن بچه درزندان بودوشانس آوردند،زنانی که درآنجا بودند ازبچه تا چهارساله گی آنجا بوده ونگهداری کردندتاسرانجام آزاد شد.الان که این بچه بزرگ شده،خوددراشرف سه است.اینها نکاتی بود که در مقدمه می خواستم بگویم!

رئیس دادگاه :ازکنت لوییس تشکرکرد.حالا سراغ بازجویی ازشما می رویم.این بازجویی هم فیلم برداری وصدا برداری می گردد.دادستان بفرمائید شروع کنید.

دادستان :حسین سید احمدی؛ صدای من را خوب می شنوی؟

حسین: بله ، صدای شما واضح است!

دادستان:اکی،اسم من مارتینا لنسلواست ویکی ازدودادستان‌های این  پرونده  هستم.امروزمن سئوال ها راازشما می پرسم.اشکال نخواهد داتش که تو را “حسین” صدا بکنم؟

حسین: نخیر!   

دادستان:قبل ازاینکه شروع کنیم، یک سری اطلاعات وراهنمایی لازم رامی خواهم دراختیارتوبگذارم،وآن اینکه واضح وآشکار باشه اگردرباره مطلبی داری صحبت می کنی،اگرمطمئن نیستی بگویی که مطمئن نیستم تاکاملامشخص باشد،اگرچیزهایی ازدیگران شنیدی،خوبه بگویی که نقل قوله تاحرف های خودت وآن ها معلوم باشه!متوجه شدی؟ 

حسین: بله ، کاملا متوجه شدم! 

دادستان :من آگاهم که توچندین برادرداشتی که دراین دوران کشته شدند،ولی سئوالاتم بیتشردرباره برادری که اسمش”محسن” است. قبل ازاینکه من شروع کنم،توسئوالی داری؟

حسین: خیر!

دادستان : اکی، اول می خواهم که اسم کامل محسن را بگویی، یعنی اگراسمی داشته که شما صدایش میزدیدومااینجانگفتیم،شما همه اش رابگویید!

حسین:  سید محسن سید احمدی!

دادستان : آنگاه که دستگیرش کردند،چند سالش بود؟

    حسین: وقتی دستگیرش کردند ، تقریبا بیست(۲۰) سالش بود!

دادستان : چه سالی دستگیر شد؟

حسین: درتاریخ هشت(۸)آذر۱۳۵۹دستگیرشد! 

دادستان : دلیل دستگیری اش چه بود؟ 

حسین:علت دستگیری هواداری ازسازمان مجاهدین پُرافتخارخلق ایران!

دادستان:آیامی دانیدکه وقتی دستگیرشده،کاری کرده بودیافقط هوادار این سازمان بود؟

حسین: اگراجازه بدهید توضیح بدهم! 

دادستان : منظورمن مختصرومفید است،یک کلمه.تظاهرات شرکت کرده،روزنامه فروخته؟اگرمی دانی بگو؛کدامش بودواگرهم نمیدانی بگونمی دانم؟

حسین: فروش نشریه وطرفداری ازسازمان مجاهدین خلق ایران! 

دادستان : فهمیدم. آن گاه که محسن راگرفتند، مشغولینت اوچه بود ؟

حسین: ایشان درداروخانه، ویزیتوربودند.

دادستان : وفتی که محسن دستگیرشد،خود توچند سال داشتی؟

حسین:   تقریبا ده(۱۰) یا یازده(۱۱) سالم بود !

دادستان :خوب خانواده شماازچه کسانی تشکیل شده بودودرکجا زندگی می کرید؟ 

حسین: ماپنج برادر،دوخواهر،همراه مادروپدرمان بودیم ودرمنطقه ای درمنطقه “تهران نو” زندگی می کردیم!

دادستان:آیامی دانیدکه افرادشماچه شکلی ازنحوه دستگیری “محسن” مطلع شدند؟

حسین: بعدازاینکه متوجه شدیم که”محسن” شب هنگام به خانه نیامد، مادرم اززمان رژیم شاه تجربه داشت وازدوستانش پیگیری نمود. اینهاهفت تاهشت نفربودند که با هم بودند.همه را با هم تماما  دستگیرکرده بوند.

دادستان :تا آنجائیکه توخبرداری، محسن را بعدازاینکه گرفتند چه کارش کردند؟ به زندان بردندش یا چی،آیا خبرداری یا نه؟

حسین:روزهای اول که ما متوجه نشدیم وبعدازیک هفته فهمیدیم که اورامستقیمابه زندان” اوین”به بند۳۲۵بالایعنی بندانفرادی منتقل کرده بودند!

دادستان : آیا خبردارید که بعدا اورا به زندان های دیگربردند؟

 حسین:بعدمحسن رادرسال۱۳۶۰به زندان قزلحصارمنتقل می کنند.بعددرسال۱۳۶۱اورابه زندان گوهردشت انتقال می دهند تا۶۴ درآنجا بودند.دربهمن سال۱۳۶۴اورا مجددا به اوین انتقال می دهند وتا سال۶۷ دراوین بود .ازچند ماه قبل ازاعدام های۶۷ اورا مجددا به زندان گوهردشت منتقل می نمایندودرهمان جا به شهادت می رسد واعدامش می کنند .      

دادستان :خوب طی این سال ها که”محسن”درزندان های محتلف بوده،آیا برای رفتن وسرزدن به اواقدام کردی؟

حسین: من آخرین ملاقاتی خودم شخصا با اوداشتم در اواخر سال ۶۴بود.یعنی ازسال۵۹تا۶۴اورا درزندان های مختلف دیدم ولی از اواخرسال۶۴ دیگربه من ملاقات ندادندوفقط مادرم اوراملاقات می کرد!

دادستان :خوب اگربتوانی سرجمع بزنی، درفاصله ۵۹تا۶۴اچند بار برادرت را درزندان دیدی؟

حسین:من تقریبابین شش(۶)تاهفت(۷)بار،من اورادرزندان های مختلف دیدم !

دادستان:طی این ملاقات هاکه بین شش(۶)تاهفت(۷)دفعه انجام گرفت،آیاتوانستیدباهمدیگرحرف بزنید،این ملاقات هاچه شکلی است؟

حسین:یک بارملاقات به شکل حضوری،یعنی رفتم وبرادرم رالمس کردم.ولی بقیه ملاقات رااز پشت شیشه وبه صورت تلفنی انجام می شد.    

دادستان :خوب دراین بقیه موارد که یکدیگررا لمس نمی کردید،آیا با هم حرف هم میزدیدیامی توانستید تلفنی حرف بزنید؟    

حسین: بله!

دادستان:این باری که توانستید همدیگررالمس کنید،یادت هست که ازنظرزمانی،چه تاریخی بود؟ 

حسین:سال۱۳۵۹بود، یعنی همان اوایل که “محسن”رادستگیر کرده بودند،درزندان اوین اورادیدم.چون من شاهد شکنجه اوبود، اگر اجازه بدهید،موضوع این ملاقات را توضیح بدهم!

دادستان:فکرکنم که منظورت این نیست که شاهد شکنجه بودی، بلکه منظورت اینستکه “محسن”برایت تعریف کرده که چه اتفاقی افتاده است؟!

حسین: نخیر،من ازوضعیت پاها ووضعیت راه رفتن او،چیزی که دیدم،متوجه شدم که اورا شکنجه کردند.

دادستان:اول ازکدام جلسه ملاقات داری حرف میزنی وبعدچه دیدید؟  

 حسین:من درسال۱۳۵۹به همراه مادرم درزندان اوین به دیدار برادرم رفتیم.ابتداءمارابه محلی منتقل کردند که ازطریق تلفن با برادرم صحبت کردیم.برادرم درحین اینکه من با تلفن صحبت می کردم به مادرم اشاره کردوگفت:«من راشکنجه کردندوازمادرم خواست؛چون می خواهد مطلب مهمی رابه بیرون زندان منتقل کند.آنجامادرم برایم من ملاقات حضوری بگیرد».چون سن من کم بود،مادرم چنین تقاضایی را داده بود.من موفق شدم به درون زندان بروم وبا برادرم ملاقات کنم.دوپاسدارمن را به داخل زندان در محوطه ای بردند. بعد من دیدم که برادرم باهمراه دوپاسداردیگر،از محلی به سمت من آنجا آوردند.من متوجه شدم که برادرم نمی تواند راه برود وروی کناره ها راه می رفت.چون پاهای اوراشکنجه کرده بودند.من ابتداء برادرم رابغل کرده وروبوسی کردم وازاو پرسیدم،مریضی یا چه شده که نمی توانی راه بروی؟امابرادرم به روی خودش نمی آوردوفقط به من می گفت:افتخارمی کنم که بزرگ شدی وبعدگفت؛چیزی نیست!من مرتب همین سئوال راازاو می کردم وبعدگفت:خوب به حرف های من گوش بده ومن چیز مهمی رامی خواهم به توبگویم.چون دریک متری ما،یک پاسداری ایستاده بودوداشت گوش می داد،کاغذکوچکی رادرجیبم جای داد. من رابوسیدوگفت:به مامان بگو”سیدسعادتی”هم پیش مااست. به من تاکیدکردوگفت؛دستت رادرجیبت بگذارواین کاغذ دست کسی نیافتد وبه مامان برسان!آنجا ما راازهم جداکردند.برای من جدا شدن خیلی سخت بودولی ازآنطرف دیدم که برادرم خیلی خوشحال است.ونمی فهمیدم که علت این خوشحالی چییست وچراخوشحال است وبعدا فهمیدم که”سیدمحمدرضاسعادتی”ازمسئولین سازمان بودکه در آنزمان دستگیرشده بود و رژیم اورامخفی کرده بود ونمی خواست که سازمان بفهمنداودستگیرشده ودرزندان اوین است وبرادرم به این وسیله این اطلاعات را منتقل کرده بود.آنهاحتی زمانیکه شکنجه هم که می شدند، ولی به مبارزه شان ادامه می دادند.»

دادستان:مرسی حسین،من سئوال دارم.ببخشیدبایدحرفت راقطع کنم. چراکه ازشماسئوال دارم!باشه؟این داستانی راکه الان تعریف کردید، این اتفاقات مربوط به سال۱۳۵۹ است.درسته؟

حسین: بله درسته! 

دادستان :آنچه راکه فهمیدم تکرارمی کنم.فقط گوش کن واگردرست است تائید کن.توبرادرت راآخرین باردر۱۳۶۴دیدی، درسته؟   

حسین:  بله !

دادستان : این آخرین باردرکدام زندان بود، یاد می آید؟

حسین: من اولین بارکه توضیح داده بودم،اشتباه متوجه شدم وگفتم درزندان اوین.درصورتیکه این ملاقات درزندان گوهردشت بود. الان آنرا اصلاح می کنم ! 

دادستان :فهمیدم.آیا تومی دانی،آخرین باری که مادرت به ملاقات “محسن”رفت کی ودرکجا بود؟

حسین:چندماه قبل ازاعدام ها،آخرین ملاقات رادرزندان اوین انجام داد!

دادستان:آخرین تماسی که”محسن”باپدرومادرت داشته،آیا می دانی چی بوده است؟

حسین:درهمان ملاقات اوین درسال۶۷بوده،ولی اینکه محتوای آن ملاقات چه بوده، من کامل نمی دانم!  

دادستان:فقط مادرت بود که”محسن”رادرزندان اوین سال ۶۷ملاقات کرده وآن هم قبل ازاین اعدامهابوده که”محسن”را،آخرین باردیده است. درسته؟

حسین: بله ، درسته! 

دادستان :آیاخبرداشتی که حکمی هم به برادرت داده شده شد یا نه؟

حسین:بله برای”محسن” درهمان ابتدای سال۵۹،یک سال برای او حکم بریدند.علیرغم اینکه فعالیت های تبلیغی درسال۵۹ مجازبود، ولی بازبه اویک سال حکم داده بودند،ولی به دلیل اینکه روی هویت مجاهدی خودش تاکید کرده بودوهرگزهم کوتاه نیامد،هرگزهم اوراآزادنکردند.البته”محسن” تنهانبودبلکه نزدیک به صد(۱۰۰)نفر مجاهددیگرکه مجاهدین پنجاه ونهی(۵۹) می گفتند،همین وضعیت راداشتندوهمه آنها را رژیم اعدام کردند!

دادستان:چه شکلی خانواده شماازاعدام محسن مطلع گردید،اول خانواده راتوضیح بده وبعدبگو،خودتوکی ازاعدام”محسن”متوجه شدی ؟

حسین:چند ماه بعد ازاعدام ها به مادرم ازطریق تلفن تماس می گیرند ومی گویند:که به زندان اوین بیاید.مادرم در ابتداءفکرمی کرد که او رابرای ملاقات خبرکردندیا اینکه خبری درباره”محسن” به اوبدهند، ولی وقتی به آن محل دراوین مراجعه می کند،آن پاسدار دوساک که داخل آن مقداری لباس بوده، به مادرم تحویل می دهند و میگویند؛یکی ازآنهامتعلق به”محسن”ودیگری مربوط به”محمد” پسرهات هستند وبرای اینکه مادرم را بشکنند،می گویند؛ که ما آنها رااعدام کردیم وتودیگرراحت شدی،الان می توانی به خانه بروی واستراحت کنی ودیگرنیازی نیست که به زندان ها بیایی ودنبال آنها بگردی.مادرم نیزبه آنها می گوید:«شیرم راحلال شان می کنم به خاطراینکه تا آخرین لحظه حسرت این را به دل شما گذاشتند که از آرمانشان کوتاه نیامدندوجانشان را دراین راه دادند»!! 

دادستان : خوب ایا به مادرت برگه فوتی،گواهیِ کتبیِ در باره “محسن”،”محمد” نشان میدهند؟

حسین: هیچ چیزی به مادرم نمی دهند. نه برگه ای ونه سندی و نه پیکری وهیچ قبری!  

دادستان :آیابه مادرت می گویند؛که اینهاکجاوچه طریقی اعدام شدند؟

حسین:خیر،مادرم می پرسه وحتی هفته ها وماهها پیگیری می کنند ومی گوید،حداقل جسدشان رابه مابدهیدوبگویید که کجادفشان کردید؟  ولی هیچ جوابی به اونمیدهند!  

دادستان :خوب این ملاقات دراوین اتفاق افتاد ولی توادعا می کنی که”محسن” درگوهردشت اعدام شده است درسته؟

حسین: بله دقیقا!  

دادستان:توبرمبنای چه استدلالی می گویی؛”محسن”درگوهردشت اعدام شده،ازکجا میدانی،آخربه خاطراینکه وسایل متعلق به او،در اوین بوده است؟

حسین: ابتداءمن یک توضیح بدهیم؛ درآن زمان چون وسایل زندان گوهردشت و وسایل زندان اوین درمحل زندان اوین تحویل خانواده ها می دادند.حداقل تاآنجائیکه مااطلاع داریم دراکثرمواقع به این صورت بوده،مگراستثناءها،اماازآنطرف”حسین فارسی” که خودش درزندان گوهردشت بود،تائیدمیکند که درزمان قتل عام ها”محسن” درگوهردشت بوده است.همچنین”غلامرضاجلال” که مدت هادر زندان گوهردشت بود.همچنین یک نفرازهمین نفرات که سال ۵۹ درگوهردشت بودوبعدا آزاد شد،ازطریق خانواده اوهم ما مطلع شدیم که “محسن”درگوهردشت بوده ومتاسفانه من اسمش را نمی توانم بیارم. چرا که درایران زندگی می کند.     

دادستان :اکی

حسین: برادردیگرخودم”رضا” هم که درسال۱۳۷۴ آزاد می شود اوهم تاکیدکرده که”محسن”رادرگوهردشت اعدام کردند ودرزندان اوین نبوده است.

دادستان:اکی.متوجه می شوم.فقط چیزی است، این راهم کنترل بکنم. این مطلبی را که شما گفتید که وسایل مربوط به زندانی ها در زندان اوین تحویل خانواده ها می شد،چه جوری ازآن اطلاع دارید . خودشان شنیدید یا چی؟

حسین:مادرم به برادربزرگترم ازطریق تلفن،این موضوع را اطلاع می دهد.درسال۱۳۸۳،مادرم به قرارگاه اشرف آمد وهمین موضع رابه صورت کامل توضیح داد.

 دادستان:اکی فهمیدم.خوب حالاشما بحث”حسین فارسی”و” غلامرضا جلال” راکردید،حالا من رابطه این دو نفررا با برادرت محسن چگونه پیدا کنم.یعنی اینها هم با برادرت درزندان گوهردشت بودند. اینجوری است بحث شما؟

حسین:نخیر!من می خواستم یک توضیح بدهم.زندانیان سال۱۳۵۹  که اصلاحا به آنها پنجاه ونهی(۵۹) می گفتند.این ها تعدادی نزدیک به صد(۱۰۰)نفرزندانی سیاسی سرموضع بودندکه بدلیل مواضع رادیکال ومجاهدی که داشتندبه صورت پاکج اینهارا درزندانهای مختلف جابجا می کردندونمی گذاشتند که با زندانی های دیگر ارتباط داشته باشند، چون روی آنها تاثیرگذارمی شدند.این دو”حسین فارسی”و”غلامرضاجلال”فقط درآن زندان برادرم رادیدند،ولی با آنهادریک بند نبودند.!

 دادستان :حالابه خاطراینکه قضیه روشن بشود،این”حسین فارسی” و”غلامرضاجلال”،اینهاچه جوری می توانند متوجه شده باشندکه برادرشما اعدام شده است؟  

حسین:زندانیان به طرق مختلفی با یکدیگرارتباط می گرفتند.از طریق”مورس”،ازطریق دیدن همدیگر،ازطریق انتقال اخبارازطرف خانواده ها،وبه طرق مختلف این اخباربه بیرون مننقل می شود.

دادستان:می فهمم.یعنی این اطلاعات به شمارسیده که”حسین فارسی و”غلامرضاجلال” با برادرتان”محسن”درگوهردشت بودند؟

حسین: بله و بله

دادستان:آن موقع چه سالی است که داریم بحث اش رامی کنیم، سال ۱۳۶۷، درسته؟

حسین: بله دقیقا،من بعدازقتل عام ها به طورحضوری از”حسین فارسی” شنیدم که گفت: “محسن”رادرگوهردشت اعدام کردند. 

دادستان :خوب حالامادرشمادرقیدحیات هستند،اگرهستندالان کجایند؟ 

حسین: نخیر،مادرم بدلیل همه فشارهایی که این رژیم به اوآورده بود،متاسفانه سکته کردوالان درقید حیات نیست!

 دادستان:می فهمم!حالاشماخودتان،آن موقع که برادرتان اعدام شد، شما آن زمان درایران بودید؟

حسین: نه، من درارتش آزادیبخش بودم که خبررا شنیدم!

دادستان : این ارتش ازادیبخش درکجا است؟ 

حسین: درکشورعراق وکمپ اشرف!

 دادستان : حالا شما خودتان کی زا یاران خارج شدید؟

حسین: من سال ۱۳۶۶ازایران خارج شدم .

  دادستان :آیاخبردارید که اسم برادرت”محسن” درجایی آمده باشد؟ درادبیاتی ونشریه ای ویا لیستی ازاعدام شده هاتهیه شده باشد. در جایی اسم ایشان ذکرشده باشد؟!

حسین: درلیست مجاهدین،اسم برادرهای من ثبت شده وهیمنطور دریکی ودوکتاب که کامل نخواندم،هست!

 دادستان :شما شخصی به نام آقای “محمود رویایی” می شناسید؟

حسین : بله ، دقیقا ، از دوستانم هستند!

دادستان:می دانیدوخبردارید که آیا ایشان درباره برادرشما”محسن” چیزی نوشته اند؟

حسین:بله، ایشان درکتاب شان درباره “محسن” چیزی نوشته اند.

دادستان :من حالااینجاازنظرتکنیکی کمک می خواهم که لیستی اینجا هست وآنرانشان شما بدهم.این را فقط جهت اطلاع دادگاه بگویم:اینرا قبلابه عنوان مستندات پرونده به من نداده بودند،ولی بعنوان لیست تکمیلی خواهیم داد. این راجع به پروتکل الحاقی شماره شش(۶)است. این ترجمه ای از”آفتابکاران”اسنت که”محمودرویایی”آنرانوشته است. این تمام کسانیکه اعدام شده اند،این آنها رااینجا لیست کرده است. شما این تصویری را که من انداخته ام،آنجائیکه من آنرا زرد رنگش کردم، آیا آنرا ملاحظه می کنید؟ 

حسین: بله ، بله ۱۸۵ 

دادستان :اینجا شمادقتکنید،”سید احمدی” راسرهم نوشته اند.یعنی یک اسم نوشته اند.

حسین: بله درسته!

دادستان : حالاردیف پائینش رانگاه کنید، یک اسم دیگری نوشته شده است.حالا یک سعی جدی می کنم که تلفش کنم،”قوشی” یا چیزی شبیه همین!

حسین: ” قوشچی”

دادستان : حالا این یک نام خانواده ای است برای آقا”محسن”، یعنی فامیلشان اینجوری است و”قوشچی” هم دارد؟

حسین:بله،چون”قوشچی”منطقه ای درارومیه که آنجازادگاه پدرم بوده، این رادرادامه نام فامیل مانوشته اند؛”قوشچی”،ولی مااستفاده نمی کنیم!

دادستان : می فهمم!حالاازاین نوشته اینجوری برمی آید که وقتی اعدام می شود،ایشان سی(۳۰) سالش بودوتحصیلاتش دبیرستانی بوده است. آیا اینجوری هست؟

حسین:خیر،ایشان دیپلم خود را گرفته بود. اگرنوشتند:دبیرستان، اشتباه بوده است

دادستان :می فهمم!بعد نوشته که درمرداد۶۷درگوهردشت به دارکشیده شد.

حسین: بله دقیقا!

دادستان :لطفا شماهم دقت کنید.خط بالاترش که ۱۸۴می شود. چون فکرمی کنم این اطلاعاتی درباره آن یکی برادرت”محمد”است!

حسین: بله ، دقیقا!

دادستان :حالا آنجا همین مسئله که آن زندانی که می گوید اعدام شده ، زندان گوهردشت قید شده است !

حسین: نخیر،”محمد”رادرزندان اوین اعدام کردند.این رامطمئن هستم!

دادستان : یک مطلب دیگری که می خواستم ازشما بپرسم؛آیاشمابا هیچ تشکیلاتی وسازمانی صحبت کردیدواطلاعاتی ازبرادرتان به آنها دادید؟!

حسین: خیر!

دادستان : جهت اطلاع دادگاه استکهلم بگویم؛چون درطرح ماجرا،من اینگونه گفتم که؛دراین راپرت،ای.ام.وی(E.M.V)،ازآنجااینگونه مشهوداست که”حسین سیداحمدی”،اطلاعاتی درباره بردارش “محسن” دارد.این درگزارش صفحه۳۸۸است.شمااین تشکیلات”ایران تریبونال “راآشناهستید ومیدانید که چی است؟

حسین: شنیده ام، ولی ارتباطی با آنها ندارم!

دادستان :پس اینگونه که من می فهمم،هرگزشما اطلاعاتی به “ایران تریبونال” ندادید، صحیح است ؟!

حسین: کاملا درست است !

دادستان : با سازمان ملل وسازمان جرائم بین الملل هیچ بحثی درباره برادرت نکردید؟

حسین: اطلاعات که خیر.من دربازپرسی ام نیزگفتم:فقط من چندین نامه به سازمان های حقوق بشری،دررابطه باپیگیری قتل عام ها دادم و خواستم که موضوع قتل عام ها درایران را پیگیری کنند!

دادستان : فهمیدم، فقط بگویم که درطرح ماجرادراول کار،این لیست هایی که مربوط به”ایران تریبونال”بود راما طرح کردیم.”سید محسن سیداحمدی”به شماره۳۹۹۹است.درپروتکل یی(J)صفحه۳۵۳آمده است. من دیگرسئوالی ندارم.ازتو”حسین” که به پرسش هام پاسخ دادید، تشکرمی کنم . 

حسین: خواهش می کنم.با تشکرازشما!اگراجازه بدهید،فقط من یک نکته ای داشتم،می خواستم تاکید بکنم!

رئیس دادگاه:حتما.منتهی ماکلام رابه آقای”کنت لوییس”(وکیل مشاور) شماواگذارمی کنیم وآن مطلبی که شما می خواهیدبگویید.شاید درپرسش های ایشان باشند وشما می توانید به آن بپردازید.

وکیل مشاور: ببینید شما بارها ازیک اصطلاحی استفاده کردید وگفتید: زندانیان پنجاه ونه(۵۹)،وشماگفتید؛که”محسن”یکی ازاین زندانیان پنجاه ونه(۵۹)بوده است.شمابرای ماکه به این قضایا مسلط نیستیم؛ این زندانیان پنجاه ونه(۵۹) راتوضیح بدهید. قضیه این زندانیان چی بود و برای آنها درنهایت چه اتفاقی افتاد!

حسین: با تشکرازآقای”کنت لوییس”به خاطر این سئوالش،زندانیان پنجاه ونهی(۵۹) به زندانیانی اطلاق می شود که قبل ازسال شصت(۵۹)،که مبازرزه تبلیغاتی آزادبود،ولی آنهارادرآنسال دستگیر میکنند.اکثراین زندانی ها،حکم های کمترازیک سال گرفتند، درحالیکه هیچ کدام ازاینها مرتکب جرمی نشده بودند، ولی بدلیل اینکه این زندانیان،همه شان روزمواضع”مجاهدینی”خودشان تاکید می کردند وهرگزهم کوتاه نیامدند،حتی بعدازتعیین شده حکم هاشان،درزندان نگه داشتند.اینها یک تشکیلات منسجم وپولادین بودندورژیم می خواست آنهارادرهم بشکند،ولی موفق نشد.آنهارابسیارشکنجه کردندودرزندان های مختلف،آنهاراگرداندندتا بتوانند،آنهاراعقببنشانند، ولی موفق نشدند وهمه آنهاراکه نزدیک به صد(۱۰۰) نفربودند به جزیک یا دونفرشان، بقیه رااعدام کردند.برادرمن هم یکی ازاین بچه های پنجاه ونهی(۵۹) بود که مقاوم بود!

وکیل مشاور:من آنطورکه فهمیدم وشما هم پیشترگفتید؛ مسئولین زندان نمی خواستند که این زندانیان پنجاه ونهمی(۵۹)رابا سایرزندانیان قاطی شان بکنند.خوب با درنظرگرفتن اینکه این زندانیان را قرارنبود که با دیگران قاطی بشوند،”حسین فارسی”هم جزءاین زندانیان پنجاه ونهمی (۵۹) نبوده،حالا با درنظرگرفتن این واقعیت که قاطی نمی بایست می شدند،پس چه شکلی”حسین فارسی” توانست با برادرشماارتباط برقرار بکند؟!

حسین: همانطوری که گفتم؛چون زندانی های مجاهددرزندان تشکیلات داشتند وهمه به هم مرتبت بودند،ازطریق مورس، وطرق مختلف باهم ارتباط برقرارمی کردند واخبارواطلاعات را به هم منتقل می کردند.

وکیل مشاور: اکی،پس به این طریق بود که “حسین فارسی” ازبرادر شماوهمچنین سایرزندانیان پنجاه ونه(۵۹)ووجودآنهامطلع می شود، درسته ؟

حسین: کاملا درست است!

وکیل مشاور:شما همچنین گفتید؛که به همراه مادرتان به ملاقات برادر تون رفتید،خودتان مشاهده کردید ودیدید که برادرتان”محسن” شکنجه شده بوده است. خوب آنموقع شما بچه خیلی کوچکی بودید،خوب حالا مادرتان هم باید دیده باشه که اورا شکنجه کردند،آیا غیرازاین است؟  

حسین: مادرم هم دیده بود وهم ازخودبرادرم به شیوه لب خوانی،یعنی- ازآنجا که تلفن ها کنترل می شد- وزندانی نمی توانست به راحتی شکنجه وبلاهایی که روی سرش میآوردند راتوضیح بدهد،ازطریق لب خوانی اینها رابه خانواده هامنتقل می کردند.دریکی ازملاقات ها مادرم وقتی ازبرادرم می شنودکه شکنجه شده،به سالن ملاقات می آید وبه پاسدارهااعتراض وافشاء گری می کند که چرابچه من راشکنجه کردید. پاسدارها مادرم رامی گیرندو”لاجوردی”رابه آنجا می آوردند. درآن موقع”لاجوردی”،دادستان وشکنجه گرزندان اوین بود.” لاجوردی”به مادرم می گوید؛چرا اینجا سروصدا می کنید وچه کسی به توگفته که ما اینجا شکنجه می کنیم؟!.مادرم به “لاجوردی” می گوید ؛پسرم الان درملاقات به من می گوید:که شکنجه شده وشما شکنجه می کنید.”لاجوردی” به مادرم می گوید:غلط کرده هرکسی که به شمامی گوید؛ما شکنجه می کنیم، اینجاازسرشمامنافق هاهم زیادی است.مادرم برافروخته می شودوباکشیده به گوش”لاجوردی” میزند.پاسدارها مادرم راگرفتندونزدیک یک هفته اورا به زندان بردند ودست راست او را شکستند.بدلیل اینکه گفته بود؛چراشکنجه می کنید وآنها راافشاء کرده بود.آنها حتی به یک مادرهفتاد(۷۰) ساله هم رحم نکردند ودست اورا شکاندند.ما دهها مورد ازاین وضعیت داشتیم. پدرم نیزازاین موارد داشت وسراوهم همین بلاهاراآوردند.این داستان همه خانواده های مجاهدین است.برای اینکه آنهایی که درزندان بودندونه خانواده هایشان،ذره ای دربرابراین رژیم کوتاه نیامدندومقاومت وایستادگی کردند، ولی مگرمیشود،صدای آزادی راکشت؟صدای مادران وصدای زندانیان را درسینه خفه کرد،هرگزنمی شود !   

وکیل مشاور:حسین من یک سئوال دیگرازتودارم،حتی برادردیگرتان “علی” راگفتید۱۳۹۲برابر۲۰۱۳ کشته شده است.تا آنجائیکه من متوجه شدم،ایشان درکمپ اشرف درکشورعراق کشته شدند.آخر چطورامکان دارد که درسال ۱۳۹۲برابر۲۰۱۳اینها را درعراق، نیروهای ایرانی حمله می کنندومی کشند، آخراین چطورامکان دارد؟

حسین:موضوع به این صورت است که این رژیم،مجاهدین راهر اندازه که توانست ازسال ۵۹تا سال۶۷داخل زندان هاودرایران کُشتو شهیدکرد،ولی ازآنجا که می خواست نسل مجاهدین را بربیاندازه و همه آنها راقتل عام کنه،درسال ۱۳۹۲،صد(۱۰۰)نفرازمجاهدینی که به خاطرحفظ اموال درکمپ اشرف(کشورعراق) مانده بودند،بدلیل اینکه درتوافق باآمریکا بقیه مجاهدین به لیبرتی منتقل شده بودندواموال مجاهدین درکمپ اشرف مانده بودوباید تعیین تکلیف می شد.اما نیروی تروریستی”قدس”،به آنها حمله می کند وپنجاه ویک(۵۱)مجاهد همراه با برادرمن درآنجا قتل عام می کنند ومن تاکید می کنم که تعداد ده تا دوازده نفرازاین مجاهدین درداخل بیمارستان درصورتی که مجروح بودند،تیرخلاص زده می شوندوروزبعد”قاسم سلیمانی”جنایتکار درمجلس خبرگان رژیم گزارش داد.به خاطرکُشتارمجاهدین تبریک می گوید!

رئیس دادگاه:به وکیل تان اقای کنت لوییس می گویم، فکرمی کنم که خیلی ازجریان بحث مان دورافتادیم واگرماجلویش رانگیریم وراست وریسش نکنیم،راستش کاربه درازاخواهد کشید.چون ازموضوع خیلی دورشدیم!.

دراینوقت:حمیدعباسی ازآنسوی دادگاه زبان به اعتراض گشودوگفت: موضوع مربوط به مجاهدین است نه قاسم سلیمانی …وداد وبیداد راه انداخت .

رئیس دادگاه: به هردوطرف هشداردادوجلسه دادگاه راقطع کردو پانزده دقیقه استراحت داد!

رئیس دادگاه:خوب دادگاه آلبانی،صدای مارامی شنوید، ما دراستکهلم واردسالن شدیم وبقیه هم دارند،وارد می شوند وتکمیل می شویم. رئیس ادامه می دهد؛صبرکنیم ابتداءوکلای مدافع واردشوند.

خوب الان دیگرهمه آمدندووکلای مدافع نوری هم هستند،هنوزمابا آلبانی تماس نداریم.

ازآلبانی صدای وکیل مشاورکنت لوییس آمد وگفت سئوال بعدی ام را ازشاهد ادا می کنم .

وکیل مشاور:حالاسئوال آخرمن،این صد(۱۰۰)نفری که درکمپ اشرف بودندتاازاموال مجاهدین دفاع کنند، مسلح بودند؟

حسین:خیرهیچکدامشان سلاحی نداشتند،مجاهدین خیلی پیشترازآن سلاح های خود رابه آمریکایی ها تحویل داده بودند واین مستند شده و موجود است!

وکیل مشاور: مرسی و دیگر سئوالی ندارم .

رئیس دادگاه : مرسی . بقیه کسانی که اینجا هستند، سئوال ندارند؟ نه . کسی سئوالی ندارد.پس بازجویی ازشما تمام شد ودستگاه فیلمبرداری ازشماراخاموش می کنیم .  

حسین: با تشکر از شما .

رئیس دادگاه : مرسی”حسین سید احمدی” که جواب سئوال های دادگاه استکهلم رادادی وتشکرخاص و ویژه می کنیم ازدولت ودادگاه آلبانی که توانستند این تجهیزات رادراختیارما بگذارند تا این بازجویی ها را دنبال کنیم .

جلسه بعدی دادگاه روزپنجشنبه ۲۲مهربرابر۱۴اکتبربه شهادت خانم ها مهنازمیمنت نژاد ومهری حاجی نژاد اختصاص خواهد داشت.

 

     امیرجواهری لنگرودی

amir_772@hotmail.com

**********************

  بر پایه‌ی یادداشت‌های پیشینم برآنم:

شهادت آقای حسین سید احمدی بعنوان هوادارسازمانی معین ( مجاهدین خلق) به قول خودش یک “پاکج” بسته بندی شده دفاع ایدئولوژیک ازسازمانی بوده واست که بدان تعلق دارد.این حق هم محترم وقابل دفاع ومختص هرهواداری است،ولی ربطی به محاکمه جنایتکاری با مشخصه دادیارزندان گوهردشت درآن تابستان خونین یعنی شخص «حمید عباسی» (نوری) نداشته وندارد. هر خواننده ای با یکبار خواندن کلیت یادداشتم که عینا مستخرج ازاظهارات شاکی و شاهد این دادگاه آقای حسین سید احمدی هوادارسازمان مجاهدین خلق ساکن البانی است، درمی یابد که ایشان حتی یکباروتنها یکباراسم این متهم “الدنگ” ،”خبیـث”، و” پست فطرت”که دستش تا مرفق به جنایت خونبار برادرانش آغشته است، برزبان نیاورده است!تنها یکباربا “جنایتکار” نامیدن، جانی دیگری با مشخصه”قاسم سلیمانی” توانست دادگاه را به تعطیلی بکشاند وفرصتی برای جیغ بنفش”حمید عباسی”فراهم آورد ولابدبه زعم خود دراین رینگ برای خود وسازمان متبوعش امتیاز بگیرد؟    

من برآنم:این حق هرکسی است که به گروهی وسازمانی وحزبی وجریانی باورداشته وبرایش مبارزه نماید،ولی کشاندن میدان فراخ دادخواهی وبه پوززدن جنایتکاری با مشخصه “حمید نوری” با حل من مبارزطلبیدن سازمانی ازدل مصاف حقوقی به بارنمی نشیند.

داشتن وکیل استجاری با مشخصه آقای “کنت لوییس” و سوق دادن او دردفاع ازآرمانخواهی سازمان مجاهدین،هیچ عنصراستنادی برای دادخواهی این دادگاه با خود نداشته وندارد .

یا بخشا طرح پرسش های خود ویژه وکیل مشاور تسخیری مجاهدین کمترکمکی به مستند سازی ، صحنه های جنایتبار” راهروی مرگ”،” هیئت مرگ”ویانشانه گذاری”امفی تاتروحسینه خونین” گوهردشت که امروز تجلی اش رادریکی از ایستگاههای مرکزی متروی استکهلم به نام ” اودین پلان ” وبا نمایاندن نمایشگاه ایی درباره اعدام با طنابهای اعدام که نمادی ازاعدام ها درحسینیه گوهردشت می تواند باشد، برپا گردید .

این نمایشگاه کارهنرمندی به نام خانم سمانه روغنی (Samanah Roghani ) است که در دانشگاه مالمو جنوب سوئد درس خوانده است

ویاافشاء”اطاق گاز”وسوارکردن پیکره های خونین یاران مان در انداختن شبانه و دزدانه آنان به درون کامین های حمل گوشت،که امروز درصحن دادگاه برپایه اظهارات تاکنونی شاکیان وشاهدان، بدل به زنجیره ای ازفساد وتباهی نظام اسلامی وآمران وعاملان این جنایت خونین است.

دادخواهی با یادآوری جزء به جزء گذشته سیاه و دردناک وبه چالش واداشتن آن با حس وحافظه ویران شده بعد ازسی وسه (۳۳)سال ازآن حادثه خونبارباشعارمیسرنمی گردد.آنهم گذشته ای که روشنی وافتخاری برای نسل روبه اینده ماازخود به جا نگذاشته وبرعکس بیشتر سیاهی ومرگ بوده است .درست است که زنده کردن گذشته، تا حد زیادی دردها را تازه می کندولی ازدست رفته گان ما را زنده نمی کند. من برآن نیستم که روشن کردن گذشته بداست و یا به شکاف نسل ها می انجامد نه برعکس، برآنم بایدازمستنداتی صحبت به میان کشیم که همانا بتواندقاتل درگوشه رینک دادگاه استکهلم یعنی”حمید نوری”رااز امروز بیش ازپیش رسوا کندواونتوانددرفردای دفاع مسخره خود، بخواهد از زوایای برخوردما،چماقی برای ما بسازد واززیربارجنایت آفریده فرار کند!

بیگمان عزم یکایک شاکیان وشاهدان دادگاه نوری  و بیمانندی حضور تک تک آنان درارائه  برگ و برگ مستنداتی است که هرشاکی و شاهد تنها به مدد حافظه و با پرداختن به آنها ازتلخکامی وکابوس وحشتی که این جماعت ضد تاریخی درسی وسه(۳۳) سال پیش درزندان مشخصی به نام گوهردشت به هم نسلان ما و یکایک اعضاء خانواده آنان و بدنه جامعه ما وارد آوردند ودر”راهروی مرگ”به شکارجان های عزیزان دختروپسر، دوستان ورفقای ما ایستادند وآن جان ها را به پای طناب های دارکشاندند، باید امروز با ارائه مستند سازی های ما بدل به حافظه تاریخی شود. این فراهم نمی گردد، مگراینکه فرصت ها را نسوزانیم بلکه فکرشده واندیشه فردی خویش را مسلح به سلاح داوری وجدان خویش دربرابرجامعه سراسرشکنجه شده خویش نماییم وخودرا وجدان عمومی جمعی بشناسیم،نه نماینده یک پرچم، یک سرود ویک نهاد اجتماعی معین!  

بایددریابیم که امروزدادگاه استکهلم برپایه کیفرخواست دادستان، صحنه پیکاربیمانندی است برای به محاکمه کشاندن جانیان این فاجعه ی دردناک، بویژه اعضاء پیشین “هیئت مرگ”، که امروز همچنان در کشورما وبرجان وهستی  مردمان جامعه ما حکفرمایی امی کنند، این حاکمان درکناردستیاران وهمکاران وعمله هایی دیروزی شان که امروزیکی ازآنان با مشخصه”حمیدعباسی”(نوری) درچنگ ما اسیرند وما بایدهمه وهمه سنگینی استدلال های خود را برسراو بریزیم و ازهیمنه وکبکبه گروهی و سازمانی خود پرهیزکنیم ودیگرهیچ!.

جانبداران سیاسی وایدئولوژیک وهواخواهان گروهی که صحنه پیکار درکف خیابان ومیدان های نبرد را با صحنه داوری دردادگاه استکهلم رادرمضمون یک پیکارحقوقی اشتباه میگیرند،هیچ درسی ازدادخواهی یاران آرمان خواه خود نگرفته اند.

دادخواهی همین است! هم صدا شدن با مادران، پدران، همسران و فرزندان همه‌ی ایرانیان خفته درخاوران‌های ایران، بدون گره زدن نامِ مبارزان با وام خواهی حقوق بشری اتحادیه‌ی اروپا که نماینده‌اش در جریان مضحکه‌ی نشست قاضی مرگ ابراهیم رئیسی برتخت قوه‌ی اجرایی مهمان این جانی و حاکمیت جنایتکار بوده‌اند .

باری کارما از امروز با دادگاه و محاکمه حمید نوری در استکهلم تازه آغاز شده است، پژواک صدای دادخواهی همه‌ی مردمان رنج کشیده و داغدار، به وسعت ایران باشیم

بیست ونهمین جلسه دادگاه باکلام آخررئیس دادگاه:وتشکرازآقای “حسین سیداحمدی” که جواب سئوال های دادگاه استکهلم رادادید وتشکرخاص و ویژه می کنیم ازدولت ودادگاه آلبانی که توانستند این تجهیزات رادراختیارما بگذارند تا این بازجویی ها را دنبال کنیم. بدین ترتیب دنباله بیست ونهمین دادگاه استهکلم درعصر سه شنبه ۲۰مهر برابردوازدهم (۱۲)اکتبربه پایان رسید.

تا یادداشتی دیگر …

لینک یادداشت های دادگاه حمید نوری دراستکهلم :

https://drive.google.com/drive/folders/1l_-DDPT0OmT6arD5agxkUrtLQkrNET6r?usp=sharing

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)