اعمالِ فشار و اِرعاب زندانیانِ سیاسی و خانوادههای آنان در حاکمیت جمهوری اسلامی، امر بیسابقهای نیست و در صورت آنکه حافظهی تاریخی مدّعیان دمکراتیزاسیون و تحوّلخواهی و حامیان کممایهی آنها درست کار کند باید به خاطر بیاورند زمانی را که جریان موسوم به اصلاحطلب، نقشِ جدّی در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی داشته و بدترین و فجیعترین شکلِ این برخوردها را در حقّ زندانیان مارکسیست و چپ، روا داشته است. این جریان با برخورداری از هژمونی سیاسی و داشتن فرصت مشارکت در عمیقترین لایههای ساختار قدرت سیاسی و بهرهمندی از منابع بیکرانِ اقتصادی، قادر به آن بوده که با بلند کردن پرچم دمکراسی و دفاع از حقوق بشر، متحدّینی در لایههایی از بورژوازی و طبقهی متوسط برای خود دست و پا کند و بدین ترتیب سرکردگی اپوزیسیونِ حامیِ غرب را بر عهده گیرد. همین جریان همواره از تمامی تریبونها در رسانههایش به جریان چپ حمله میکند و از هر فرصتی برای عقدهگشایی علیه مارکسیستهایی که هیچگونه حضور متشکلی در سطح جامعه ندارند، استفاده میکند و در عینِ حالی که خود را حامی دمکراسی و فضای باز سیاسی برای جامعه جامیزند، خود جدّیترین نقش را در فرایند سرکوب و مقابله با گرایشات مارکسیستی و حتی گرایشات رادیکال دمکراتیک بر عهده میگیرد. این نقش سرکوبگر، صرفاً گذشتهای تیره و تار در کارنامهی اصلاحطلبان و متحدین ایشان نیست که امروز بتواند با اظهار ندامت و نقد گذشته از زیر بار آن شانه خالی کنند. مقابله با جریان چپ مارکسیستی، کارـویژهایست که اصلاحطلبان و اعوان و انصار آنها در لابهلای جریانهای مختلف بورژوایی، خود را به آن متعهد میدانند که لحظهای از آن غفلت نجستهاند.
باید به حامیان کوتهبین این خطِّ فکری، که تاریخ سرکوب و برخورد با فعالین سیاسی-اجتماعی را به دوران ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد تقلیل میدهند، یاد آوری کرد که در تمام طول حاکمیت جمهوری اسلامی، سیاست سرکوب و ارعاب در قبال بخشهای عمدهای از جامعه، از جمله طبقهی کارگر، قومیّتها و بخشهای رادیکالترِ آن، روشنفکران و دگراندیشان به صورت بیوقفه ای اعمال شده است و اهرم اعمال این فشارها نیز حامیان امروزی شعار تساهل و مدارا و زندهباد مخالف من بودهاند. باید به ایشان یادآوری کرد که تاریخ زندان سیاسی به سال ۸۸ و موج سبز بازنمیگردد و این تاریخ، تاریخیست بسیار طولانیتر و بس خونبارتر.
بورژوازی طرفدار غرب در ایران، از هنگام روی کار آمدن دولت احمدی نژاد که عمیقاً دولتی دست راستی بود، با استفاده از تمام پتانسیلهایش دست به فضاسازی و هجمهی تبلیغاتی علیه این طیف از حاکمیت جمهوری اسلامی زد. دولتِ احمدی نژاد، گرچه بر آمده از بلوکهای غربستیز جمهوری اسلامی بود و در بلوکبندیِ جهانیِ قدرت، گوشهچشمی به بلوک امپریالیستیِ در حالِ انکشافِ چین و روسیه داشت و همچنین در شعارهای انتخاباتی خود با مطرح کردن برنامههایی چون سهام عدالت و مسکن مهر و در تقابل قرار دادن خود با نمایندهی شناخته شده بورژوازی، هاشمی رفسنجانی، به خوبی توانست از شکافهای عینی طبقاتی بهرهبرداری نماید، اما تمامیِ اینها مشوقهای فریبکارانهای برای طبقه کارگر و تودههای زحمتکش، بیش نبودند تا این دولتِ راستگرا بتواند با ایجاد یک فضای سرکوب اجتماعی و محدود کردن آزادیهای دمکراتیک، دست به تحوّلات ساختاری در اقتصاد ایران بزند. تحوّلی که دولتهای پیش از وی، با آنکه کعبه آمالشان بود در هراس از واکنشهای اجتماعیِ متعاقب آن، دائماً از آن پا پس کشیده بودند. در حالی که احمدینژاد با فریب زحمتکشان و پلیسی کردنِ فضای جامعه گامهای جدّی و اساسیای را در راستای طرح تعدیلِ ساختاری و نئولیبرالیزه کردن اقتصاد ایران بر میداشت (تا آنجا که دو بار از سوی صندوق بین المللی پول تقدیرنامهی رسمی دریافت کرد)، اصلاحطلبان هجمهی رسانهای وسیعی را علیه دولت وی تدارک دیدند که هدف غایی آن برساختن یک دوگانه بود که یک سوی آن دولتِ به تعابیر ایشان فاشیستی یا پوپولیستی احمدینژاد قرار داشت که آزادیهای اجتماعی و دمکراتیک را سلب کرده و جامعهی مدنی را سرکوب مینماید و در سوی دیگر اصلاحطلبان و سایر نیروهای بورژوازی حامی غرب به عنوان ناجی مردم ایران قرار داشتند.
اتاقهای فکر بورژوازی حامی غرب ایران که همه تحولات سیاسی و اجتماعی برای ایشان از مسیر صندوقهای رأی و فرایند انتخابات میگذرد، در آستانهی انتخابات سال ۸۸ با الهام گرفتن از نمونههایی از تحولات اجتماعی کشورهایی چون صربستان، گرجستان و اوکراین که تحت عنوان انقلابهای مخملی دستهبندی میشوند، با تأکید ویژه بر صحت و سلامت فرایند انتخابات، تمام تلاش خود را مصروف آن ساخت تا با ایجاد یک بحران همهجانبهی سیاسی در سطح جامعه بتواند قدرت سیاسی را به نفع خود مصادره نماید. این جریان در غیاب هرگونه تشکل و سازمان منسجم با پایگاه طبقاتی کارگری، موفق شد بخش عمدهای از جریانات اجتماعی و جریانات مختلف اپوزیسیون را به میدان کشیده و به نفع خود از این حضور اجتماعی بهرهبرداری کند.
موج سبز که بلافاصله پس از انتخابات ۸۸ فضای سیاسی جامعه را تسخیر کرد، طیف متنوعی از جریانات گوناگون و بعضاً متضاد را دربرمیگرفت که ذیل هژمونی اصلاحطلبان به میدان آمده بودند. آنچه میتوانست تمامی این جریانات را حولِ محور اصلاحطلبان گرد آوَرَد این تحلیلِ نادرست از شرایط بود که اصلاحطلبان حامل دموکراسی و آزادیهای سیاسی برای جامعه قلمداد میکرد.
اصلاحطلبان که از موقعیت بیبدیلی برای پیشبرد یک تحول شبه دموکراتیک بر اساس مدلهای تجویزشدهی غربی برخوردار بودند همواره این مسئله را مدِّ نظر قرار دادند که هرگونه تغییر جدّی در ساختار و ماهیت عمیقاً طبقاتی جمهوری اسلامی، حضور آنها را در عرصهی معادلات سیاسی عاری از معنا میکند، بنابراین با هدایت و کنترل نیروهای اجتماعی برآمده از بورژوازی و طبقه متوسط و بخشهای اندکی از سایر طبقات که فاقد آگاهی طبقاتی بودند در صدد آن برآمدند که از خلال بحرانآفرینیِ سیاسی، کوتاهترین و ایمنترین راه را به سوی باز توزیعِ اساسیِ قدرت سیاسی به نفع خود بیابند.
بر همین اساس، آنجا که پس از گذشت یک سال از آغاز اعتراضات سبزها و هنگامیکه موجی از تحوّلات سیاسی کشورهای عربی را در بر گرفته بود، بخشی از سران موج سبز با الگو قرار دادن این تحولات و علیالخصوص آنچه در مصر در جریان بود و با تکیه بر مفاهیمی همچون جنبشهای نوین اجتماعی که ساخته و پرداختهی اتاقهای فکر و محافل آکادمیک غربی است، سعی کردهاند تا با دمیدن روح جدیدی در کالبد اعتراضات که میرفت نمود اجتماعی خود را از دست بدهد، فاز جدیدی از حضور اجتماعی را کلید بزنند. این فاز که در نهایت با بنبست مواجه شد و به بازداشتِ خانگیِ دو تن از رهبران سبز منجر شد، نقطه آغازی بود بر پایان آن. و همانگونه که مارکس پس از وقوع انقلابهای ۱۸۴۸ و ۱۸۷۱ به خوبی صورتبندی کرده است، بار دیگر بورژوازی پشت سایر نیروهای اجتماعی اعم از خرده بورژوازی دموکرات و سایر نیروهای اجتماعی به میدان کشیده شده را خالی کرد. اصلاحطلبان پس از این، با بازی با کارت فشارهای بینالمللیِ وارد آمده بر کلیت جمهوری اسلامی و همچنین هژمونی سیاسی و رسانهای که دستاورد موج سبز بود، پروسه مرزبندی با جریانات دموکرات پیگیر و سرنگونیطلب و بازگشت گام به گام به مناسبات قدرت را در پیش گرفت. این امر در موضعگیریهای مکررِ رهبران سبز در رسانهها و همچنین عملکردهای سیاسی آنان قابل رؤیت میباشد. اوج این فرایند به راستی در جریان سبز، به موج بنفش اعتدالیون و دولت تدبیر و امید انجامید.
در پیوند با آنچه در زندانهای ایران در جریان است، باید توجه نمود که زندان سیاسی نیز گرچه در سطح مینیاتوری، اما در پیوند عمیقی است با جامعهای که برامده از آن است و چه بسا تحولات درون جامعه در سطحی بسیار چگالتر در زندان نمود پیدا میکند. بنابراین بر خلاف آنچه رسانههای جریان غالب سعی در بازنمایی آن، تحت عناوینی کلیای همچون “زندان” و “زندانی سیاسی” داشتهاند و تمام همِّ خود را مصروف آن داشتهاند که با قلب رسانهای آنچه در زندانها اتفاق میافتد هژمونی سیاسی و رسانهای خود را خدشهناپذیر جلوه داده و با سانسور و نادیده انگاشتن و در بعضی موارد با بزرگنمایی و سوء استفاده از آنچه واقع شده، منکرِ وجود هرگونه بدیل سیاسی-اجتماعیِ مترقّی و رادیکال، چه در بطن جامعه و چه در زندانها شوند. آنچه چنین رویکردی را به مسئله تبدیل میکند و به شکافهای درونِ زندان دامن میزند و بخشی از زندانیان را با زندانبان در یک راستا قرار میدهد، به ماهیت این جریانات سیاسی و نقطه اشتراکِ تمامیِ آنها که پیشبرد طرحهای تعدیل ساختاری اقتصادی و بینواسازی هرچه بیشترِ تودههای زحمتکش و طبقهی کارگر میباشد، که گرچه در دولتهای متفاوت نمودهای متفاوتی مییابد، اما با توجّه به تاریخ خونبار نئولیبرالیسم در دنیا، نمیتوان فراموش کرد که یکی از رموز پیشبرد آن سرکوب فزایندهی اجتماعی و ریشهکن کردن بدیلهای مترقیِ طبقاتی میباشد که مجریان آن در هیچ کجا از آن غافل نشدهاند. در رابطه با سرکوب و ضرب و شتم زندانیان مارکسیست و بخشی از جریانات اپورتونیستی اپوزیسیون برانداز (سازمان مجاهدین) در زندان نیز، رسانههای بورژوایی پرو غرب تمام تلاش خود را به کار بستند که آن را مصادره به مطلوب نموده و از مقاومت تعداد معدودی از زندانیان مارکسیست در زندان در راستای پیگیری مطامع سیاسی خود استفاده نمایند. اینهمه در حالیست که زندانیان منسوب به جریان سبز، بارها در زندان با مطرح کردن مسائلی همچون نجسی و پاکی و حتی در مواردی با گزارش رد کردن علیه زندانیان مارکسیست، سعی در فاصلهگذاری با چپها در زندان کرده بودند. همچنین رسانههایشان نیز که امروز مضروب شدن ایشان را اهرمی ساختهاند برای مانور سیاسی، تا این پیام را به کلیّت ساختار جمهوری اسلامی القا کنند که همچنان توانایی بحرانآفرینی با استفاده از تمامی نیروها را برای کلیت نظام دارند و در تمامی طول ۲ سال گذشته حتی وجود زندانیان مارکسیست را در زندان انکار میکردند، اکنون قصد دارند با هزینه کردن مقاومت آنها، امتیازات بیشتری نیز از اعتدالیون و دولت تدبیر و امید طلب نمایند.
نظرات
نظر (بهوسیله فیسبوک)
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.