توضیح پراکسیس: هنوز شوکِ رویدادی که روز پنج شنبه (۲۸ فروردین) در بند ۳۵۰ زندان اوین رخ داد به قوت خود برجاست که خبر دیگری از راه میرسد: دستگاه مرگ حاکمیت روز سهشنبه (دوم اردیبهشت) پنج زندانی (دیگر) را در زندان گوهردشت به دار آویخته است.
باز نشر متن زیر از «شبنامهی میخک» بنا به اهمیت این رویدادهاست و نیز در استقبال از صداهای مخالفخوانِ این همنوایی و سکوتِ فراگیر. در عین حال، با در نظر گرفتن مضمون همین متن باید اشاره کنیم که «پراکسیس» در مورد مازادهای جنبش سبز لزوما درک یکسانی با رفقای میخک ندارد، همچنانکه اساسا مایل نیستیم پیغامی را به دولت ارسال کنیم و او را به رعایت حداقلها فرابخوانیم. گواینکه در این مورد دوم، تصور میکنیم متن میخک نیز صرفا بیانی رتوریک را برای برجستهسازی ماهیت دولت اخیر و ماهیت روندهای جاری برگزیده است، نه ارائهی پیشنهاد یا راهکاری از این دست. ما به ویژه در این موارد با متن میخک همدلیم:
یکی اینکه اتفاقات ننگین اخیر چیزی را در مورد ماهیت دولت (و فاز جدید حکومت) عیان میسازند که پیش از انتخابات هم قابل پیشبینی بود. اینکه بر این بنیادهای فاسد، بدون مبارزات جمعی مستمر چیزی امیدبخش بر نمیروید، حتی اگر بشارتهای کاذب آن بتواند اعتماد موقتی بخشی از مردم را جلب کند؛ و دیگر اینکه نیروهایی که با قصد فراروی از انسداد سیاسی تحمیلی از سوی حکومت (نه توهم نسبت به جناحهایی از آن) در جنبش سبز مشارکت داشتند، هنوز هم میتوانند فضاهایی برای مبارزهجویی و همبستگی مبارزاتی خود بیابند…
در شرایطی که هر تلاش جمعی ستیزهجویانه برای تغییر وضعیت، کاری بیهوده و بیثمر و حتی نالازم قلمداد میشود (یا به نظر میرسد)، شاید به قول آن فیلسوف گمنام: «شجاعت، توانایی دوباره آغاز کردن» است! … اگر چه دوباره آغاز کردن مسلما به معنی «به همان سان تکرار کردنِ تجربیاتِ ناتمام» نیست، بلکه به معنای فرارویِ نقادانه از شکستهاست.
کاش جمهوری اسلامی مثل جیشالعدل بود
پنجشنبه صبح ماموران لباس شخصی و سربازان انتظامی به بند ۳۵۰ رفتهاند. گفتهاند که میخواهند بازرسی کنند. زندانیان هم گفتهاند که میخواهند حضور داشته باشند چون در بازرسیهای قبلی وسایلشان به سرقت رفته است. آنها را وحشیانه کتک زدهاند. رگها پاره شده. سرها شکسته. تنها کبود شده. در اتاقها و محوطه سر باز بند، زندانیان را با توحش تمام زدهاند.
خونهای ریخته شده و استخوانهای شکسته گواهی هستند چشمپوشی ناپذیر بر ماهیت نظامی که در دوران ِ طلایی مشروعیتش نیز از زندانیان بیدفاع میهراسد؛ توحش در برابر دربندان و بی دفاعان، کرنش در برابر زورمندان، و البته دروغگویی به همه.
اینکه چرا اکنون چنین توحشی کردهاند، اینکه قرار است با دستهای آغشته به خون عزیزان ما چه ثمرهای را از کدام نهال پلید بچینند به زودی معلوم خواهد شد. اما آنچه از هم اکنون معلوم است این است که به رغم همه امیدهای پرهیاهو چیز چندانی در حکمرانی وحشت و خون عوض نشده است. ما میدانستیم و میدانیم و باز همچون همهی این سالها به بازی حاکم تن داده و میدهیم.
همان روز صبح که در تهران میدریدند، در کرمانشاه «سمکو خورشیدی» زندانی سیاسی کرد را هم اعدام کردند. حکومتی که در همه اشکالش و با همه چهرههایش توحش میکند و به دار میکشد. شاید هنوز هم باید در بیتقصیری و نقش نداشتن قوهی مجریه در آنچه در حال اجراست بگوییم، اما نمیتوانیم نبینیم که امروز و پس از برقراری دولت تدبیر و امید شمار اعدامها افزایش یافته است و توحش نیز.
پرسش همیشگی همچنان برقرار است؛ اگر دولت تدبیر و امید در آنچه در جریان است، سهیم است، سهم آن هر چه اندک، دستان ِ همهی کسانی هم که سکوی پرتاب آن شدند و کلید در دستان ِ حسن روحانی گذاشتند، به این خون آغشتهست و اگر نه، پس چطور همهی آنچه را از ۸۸ و با هزینهی خون ِ اعرابیها و کمانگرها و صابره رفت، نردبانی کردیم برای بالا رفتن کسانی که تنها «مجری» اوامرند و مجریهایی بهتر.
در همهی ماههایی که فضای رادیکال معطوف به قیام برقرار بود دستکم بخشهایی از جامعه این پیغام را میفرستادند که ادامه این وضع را تحمل نخواهند کرد؛ که با بیعدالتی و ظلم، استثمار و بهرهکشی، زندان و سانسور و استبداد و دروغ همزیستی نخواهند کرد.
مانور حکومت در انتخابات اخیر و همراهی از سر استیصال بخشهایی از جامعه با آن فضایی ساخت که در آن نه تنها همهی آنچه در جریان بود به محاق رفت، که کار بدان جا رسید که فعالان اجتماعی و چهرههای اپوزیسیون هم در بحبوحه گرانی خود را مصروف منصرف کردن مردم از گرفتن یارانه از دولت روحانی میکنند و دمی از حمایت از امنیتیترین کابینه در تاریخ جمهوری اسلامی بازنمی ایستند.
اکنون اما زمان به رخ کشیدن آنچه اتفاق افتادهست نیست؛ بازتکرار ِ همهی پرسشها و ترسهای آستانهی انتخابات ۹۲ برای آن نیست که نشان دهیم چه کسانی و چرا به خطا رفتهاند، که چنانچه مشارکتی هم نبود، اگر بنا بر فراموشی ۸۸ بود و باشد امروز هم جایی را بهتر از اینی که هستیم، اشغال نکرده بودیم.
اکنون اما زمان ِ یادآوری ِ فریادها و مشتهای رو به آسمان ِ همهی روزها و ماههای تابستان ِ ۸۸ است. اکنون زمان آن است که به یاد بیاوریم که آنهایی که هدف تیرهای ِ بیامان خیابانهای تهران نشدند، آنها که از کهریزکها جان سالم به در بردند، آنها که در میدان ولیعصر زیر چرخهای ماشینهای سپاه نرفتند، آنهایی که اسیران ِ ما نزد حکومتاند، آنها بیآنکه دفاعی داشته باشند مورد آزار و شکنجه قرار میگیرند.
اگر آن روزها میشد در خیابانهای فراخ تهران از باتوم فرار کرد، حالا کوچههای تنگ ِ دالانهای ِ بند ۳۵۰ اوین نصیب کسانی شدهست که ایستاده بودند تا حق ِ یک ملت را طلب کنند. اگر در زندانهای کردستان شلنگ آب به معدهی زندانیان میکنند تا از آنان اعتراف بگیرند که تروریستند، و ما خبر نداریم، و دوست داریم که خبر نداشته باشیم، این بار در تهران، جایی خوش آب و هوا در شمال تهران، در ده اوین، اسیران ِ ما را به خط میکنند و میزنند و بعد به انفرادی میبرند، مبادا کسی باشد که بر زخمهای گشوده مرهم بگذارد.
خانوادههای زندانیان پنجشنبه شب را پشت درهای اوین گذرانده اند. ما کجا بودیم؟ وقتی که فریاد میزدیم نترسیم و نترسیم، به آنهایی که پیش میرفتند قول نداده بودیم که با آنها باشیم؟ حالا کجائیم؟ حالا که آنها باتوم میخورند و تنهایند؟ حالا که فریادهای سرود و شعارشان را که در تپههای اوین گم میشود تنها دژخیمانی میشنوند که ضربات را بلندتر میزنند ما کجائیم؟
برای یاران در بندتان از جمهوری اسلامی بخواهید که با آنان مانند جیش العدل رفتار کنند. از جمهوری اسلامی بخواهید که هدی صابر را، محسن دگمهچی را، فرزاد کمانگر را که از ما گرفت، باقی را پس بفرستد. از جمهوری اسلامی بخواهید که به ما بگوید به چه پایبند است؟ جیشالعدل به وساطت ِ روحانیهای سنی و ریشسفیدهای بلوچ گردن نهاد، از مقامهای جمهوری اسلامی بپرسید که چه واسطهای را میپذیرند تا قوانین ِ اسارت را رعایت کنند؟
و پیش از آن از خودمان بپرسیم. از خودمان بپرسیم بار بعدی که کسی فریاد زد و از ما خواست که نترسیم و بایستیم، چطور میتوانیم فراموش کنیم که بر سر پیشینیانی که ایستادند چه آمدهست؟
اگر نه برای آزادی ِ همهی زندانیان سیاسی، که دستکم برای احقاق حقوقشان در مقام یک زندانی بایستیم.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.