جنگ انقلابی، مرگ انقلاب است…(سیمون ویل)
«هیچ چیز جز دگرگونی کامل همه اعمال و افکار انسانها نمیتواند موجب تغییر بزرگی شود که به دلیل شرایط بسیار بد زنان با این صدای بلند از آن سخن گفته میشود…» (برگرفته از صفحه زنان در روزنامه اونیته)
از نظر تاریخی، فمینیسم و مبارزات بدون خشونت، چه در حوزه نظری چه در حوزه عملی، براین باور است که باید طرحی نو برای جامعه درانداخت. این دیدگاهها با رد نابرابری، سرکوب و خشونت در جوامع قبلی و کنونی، نگرشی مدینهفاضلهگرایانه را به عنوان بخشی ذاتی از استعاره خود به کار می گیرند. نگرش آرمانشهر در اینجا به معنای یک شیوه تفکر یا یک شیوه عمل است که با واقعیت غالب نامتنجانس است و «مایل است، کمی یا بکلی، نظم مسلط فعلی را به هم بریزد.» در نظر گرفتن یک نگرش آرمانشهرگرایانه احساس ناکارآمد بودن در شرایط موجود را به چالش میکشد. این دیدگاه، همچنین، انتخاب ات نوینی را آشکار میکند که باید انتخاب شود یا بکار گرفته شود و دیدگاه ایستا درباره زندگی را نفی میکند. علاوه بر آنکه این نکته امری انتقادی برای تفکر فمینیستی و غیرخشونتآمیز است، یک طرز فکر استوار بر مدینه فاضله نیازمند آگاهی از شرایط اجتماعی مسلط و شرایطی است که تحت تاثیر آن گونه تازهای از ترکیب اجتماعی میتواند متولد شود.
این تفکر آرمانشهر در شیوه نگرش کنشگران غیرخشونتخواه مدرن مانند گاندی، دروثی دی، مارتین لوتر کینگ و فمینیستهایی مانند سیمون دوبوار، اما گلدمن و باربارا دمینگ آشکار است. دریافتن نیاز برای دیدگاهی جایگزین در میان این افراد و بهطور کلی، در جنبشهای غیرخشونتآمیز و فمینیستها، متضمن اجماع در اینباره نیست که جامعه جدید باید چگونه باشد یا چگونه باید ساخته شود. در بین و در درون هر کدام از این جنبشها واگرایی وجود دارد هرچند که از فضاهای توافق مهمی نیز برخوردارند.
دنباله این مقاله به بررسی سه زمینه اصلی در تفکر مدینه فاضله میپردازد تا نقاط اشتراک و تباین آرا را مشخص کند. این سه زمینه عبارت هستند از: فردیت، ارتباطات خصوصی و ساختارهای جدید اجتماع. نوشتار پایانی نیز به طرح سوالهایی درباره ارتباط میان طرز تفکر مدینه فاضله و نیروهای محرکه تغییر اجتماعی میپردازد.
فردیت
بحث فردیت در نظریه آرمانشهر هم از نظر متفکران غیرخشونتخواه، هم فمینیستها اهمیت ویژهای دارد چرا که متضمن امکان برابری است. برابری بهعنوان خصیصه اصلی جوامع آرمانشهردر نظر گرفته میشود. این بحث در کانون استدلال مطرح شده در سخنرانی «من یک رویا دارم» مارتین لوتر کینگ مطرح است و همچنین در دیدگاه گاندی درباره استقلال هندوستان و در رمانهای فمینیستی و آرمانشهرگرایانه اورسولا لگوین و نوشتههای شارلوت پرکینز گیلمان دیده میشود.
در مروری بر دیدگاه استوار بر آرمانشهر، اختلاف میان دو دیدگاه آشکار میشود که یکی از آنها معتقد است باید به تمام تفاوتهای فردی، آزادانه مجال بروز داده شود و دیگری عقیده دارد که خرسندی و رضایت در یک جامعه منوط به یکپارچگی تجربه اعضای آن است. سوال دیگر زمانی مطرح میشود که با این دیدگاه مواجه میشویم که «برابری» بهطور ضمنی دربرگیرنده مفهوم مشابه بودن است و به شکلی گسترده آزادی فردی و یگانگی را از بین میبرد. در جنبش فمینیست پاسخهای گوناگونی به این مناقشه داده شده است و درگیریهایی را آشکار کرده که نگران تفاوتهای ایدئولوژی سیاسی، طبقه، نژاد و ترجیحهای تمایل جنسی هستند. برای مثال کیت میلت، این دیدگاه را مطرح میکند که مادرسالاری بر خلاف پدرسالاری یک رتبهبندی اجتماعی را بر اساس غلبه یک جنس بر جنس دیگر بیان نمیکند بلکه «معیار سادهتری از زندگی را ارایه میکند و این حقیقت که مذهب باروری زنمحور شاید با قدرت فیزیکی مردانه جبران شود و شاید دیدگاه پیشامردسالاری، دیدگاه تساویطلبانه منصفانهتری بوده باشد.» در اینجا زنسالاری به یک آیین تساویطلبانه بازمیگردد که بر تفاوتهای فردی استوار است. مارج پیرسی در اثر آرمانشهرگرایانه خود با نام «زن بر لبه زمان»۱ تصویر دیگری را به نمایش میگذارد:
آن مرد پستان داشت. نه پستانی بزرگ. پستانهایی کوچک، مانند زنی با پستانهایی تخت که گاهی با شیر متورم میشود… او شروع کرد به پرستاری کردن.
این کتاب، جامعهای را آرمانشهر میداند که دوجنسه و عاری از طبقه باشد و تساوی در آن بر اساس تنوع خلاقیت فردی استوار شود. پیرسی در حالی که جبرگرایی بیولوژیک را تقبیح میکند، تفوق جدایی همجنسگرایان زن را نیز مردود میداند و به یک راهحل تساویگرایانه میرسد. در آرمانشهر او مردم در تلاش برای برآوردن تواناییهای جداگانه خود هستند اما او عقیده ندارد که تمام مردم به شکلی مساوی موفق به انجام دادن این مهم میشوند.
در سالهای اخیر دیدگاههای فمینیستها درباره آرمانشهر با کشمکشهای شدیدی همراه بوده است که معمولا بر اساس خرد جداییگرا یا مارکسیسم استوار میشود. فمینیستهای سوسیالیست، در حالی که مطالبه النور مارکس را رد میکنند همچنان به نیاز برای وفق دادن مسایل طبقاتی با سیاستهای تمایل جنسی عقیده دارند «ما نه بهعنوان زنان، بلکه بهعنوان کارگران سازماندهی میشویم… برای ما چیزی غیر از جنبش طبقه کارگر معنی ندارد». نثر مسجع برانگیزاننده سوزان گریفین با عنوان «زنان و طبیعت»۲ صدایی تازه به موضع جداییگرا بخشیده است که میگوید زنان نسبت به مردان در توازن بیشتری با فضای طبیعت قرار دارند و از شخصیتی آرامتر برخوردار هستند. هماکنون برخی از جداییگراها این ادعا را مطرح میکنند که تنها زنان واقعی، زنان همجنسگرا هستند چرا که آنان توسط ساختارهای اجتماعی که تحت تسلط مردان قرار دارد، محدود نشدهاند. دیگر فمینیستها عقیده دارند فرهنگ زنان همجنسگرا زاییده طبقه و شرایط تاریخی خاصی است و بنابراین نمیتواند آن را جزیرهای به خودی خود دانست.
کشمکشها در درون جنبش فمینیسم به پرسش درباره رابطه میان خصوصی و سیاسی و شیوهای که باید بر اساس آن تغییر حاصل شود کشیده شده است. بنیاد و اساس اصلی بحث درباره جنبش زنان این است که «خصوصی، سیاسی است.» این دیدگاه بهعنوان پاسخی به چپ سیاسی در دهه ۱۹۶۰ مطرح شد که در مورد تنها موضوع خصوصی، نگران موضوعات ازدواج، تولیدمثل و کار در خانه به عنوان فردگرایی بورژوا بود. علاوه بر آن، این شعار، فمینیستها را بر فکر کردن درباره ابزار و اهداف برای مبارزات آزادیبخش متمرکز کرد.
با توجه به همین موضوع ابزار و اهداف است که تحول در طرز فکر غیرخشونتخواه بر اساس نگاهش به منزلت فردی و آرمانهای آرمانشهر برای برابری جهانی، صورت میپذیرد. چنانکه برای گاندی «اگر موردهای فردی به حساب بیایند، چه چیزی از جامعه میماند؟… هیچ جامعهای نمیتواند بر اساس نفی آزادی فردی ساخته شود.» در جامعه غیرخشونتخواهی که گاندی در رویای آن بود، حرمت زندگی فردی میبایست از طریق عمل کردن به ساتیاگراها۳ یا «نیروی حقیقت» حفظ شود. نظریه غیرخشونتخواه درباره ساتیاگراها، این دیدگاه را بسط میداد که تمام زندگی، تجربه جستوجو برای حقیقت بود و هیچ فردی وجود ندارد که بتواند حقیقت نهایی یا کامل را به دست آورد. بنابراین وقتی که کشمکش اجتماعی بروز پیدا میکند، آزمودن حقیقت تنها از طریق اجرای آهیمسا۴ ـ عمل استوار بر طرد ایجاد هر نوع آسیب ـ امکانپذیر میشود.
برای ساختن یک جامعه بدون خشونت، باید بین ابزار تغییر اجتماعی و اهداف آن، همگرایی به وجود بیاید: «ابزارها، اهداف در حال اجرا هستند و آرمانهای در حال ساخته شدن.» باربارا دمینگ، این توضیح را ارایه میکند:
حامی باور بدون خشونت ـ که منطقی غیرقابل بازگشت در باور داشتن به آن دارد ـ تنها راه رسیدن به چنان آیندهای را در این میبیند که همین حالا، بهترین فردی باشیم که میتوانیم ـ هر چند این امر در ابتدا ناکامل خواهد بود، چرا که همچنان اسیر عادتهای گذشته خود هستیم ـ با این حال باید از همین الان شروع کنیم که به همدیگر احترام بگذاریم.
مارتین بوبر، در «راهها در آرمانشهر»۵ به نقد مارکسیستها در جدایی میان ابزارها و هدفها میپردازد. او این سنت مارکسیستی در تمرکزگرایی که هیچ اجازهای برای خلاقیتهای فردی قایل نمیشود را نقد میکند و میگوید که «یک وسیله اجباری» میتواند به شکل معجزهآسایی به «هدفی برای آزادی» تبدیل شود. بر اساس مقاله «بازتابهایی بر جنگ» از سیمونه ویل در سال ۱۹۳۳، نابود کردن افراد به وسیله بروکراسی حکومتی، تمام ارزشهای انسانی را ضعیف میکند و فاشیسم را توسعه میدهد. ویل در این اثر خود میگوید که حقیقت در اثر خشونت نابود میشود.
گاندی، مارتین لوتر کینگ و سزار چاوز در سخنرانیهای خود علیه سیستم طبقاتی، همگی بر برابری جهانی تاکید و برتری هر فردی بر فرد دیگر را نفی میکنند. البته هرکدام از آنها، قدرت کاریزمای خود را هم نفی میکردند ـ گاندی میگوید: «نگذارید کسی بگوید او، پیرو گاندی است. همین که من پیرو خودم باشم کافی است.» آنها دارای موقعیت قدرت فردی بودند و نه جمعی. شیوه رهبری آنها با دیدگاه غیرسلسله مراتبی در سازماندهی فمینیست- بدون خشونت در تضاد است.
بنابراین سوالهای مربوط به نقش فرد در جامعه نوین برای فمینیستها و پیروان دیدگاه مبارزه بدون خشونت بدون پاسخ میماند. به این ترتیب آشکار میشود که در حالی که برخی از فمینیستها پیشنهاد میکنند که یک روند فمینیستی حقیقی برای تغییر باید تنها به شکلی بدون خشونت باشد، این دیدگاه به شکل جهانی از سوی جنبش فمینیستی پذیرفته نمیشود. در هر دو این جنبشها، مناصبی که به رابطه با دولت و ساختار رهبری مربوط میشوند، همچنان غیرشفاف باقی میمانند. و کنشگران مرد طرفدار دیدگاه غیرخشونتآمیز معمولا نقش زنان را در رده پایینتری میدانند و رهایی زنان را جدی نمیگیرند.
روابط خصوصی
بر اساس فمینیسم یا نگرش بدون خشونت، روابط خصوصی چگونه معنی میشود؟ این موضوعی برای تعمق و بررسی است چرا که هیچ کدام از این جنبشها پاسخی روشن به آن ندادهاند. با این حال به نظر میرسد راهبردی مشخص بر ساختار آرمانشهر هر دو جنبش، غلبه دارد.
به نظر میرسد قاعدهسازی بوبر در «من و شما»۶ در آثار صلحطلبانه ویل و گاندی و فمینیستهایی مانند لگوین و دبورا تکرار شده باشد. این تنها در رویارویی حقیقی با دیگری است که یک فرد به «خویش» تبدیل میشود. از طریق عشق ورزیدن، روندی که بر اساس آن بر جدایی یک رابطه منـاین۷ غلبه میشود و یک رابطه متقابل کامل پایهگذاری میشود. به این ترتیب منزلت یک فرد در منزلت دیگری بازتاب مییابد.
ادبیات جریان مبارزه بدون خشونت، معمولا پذیرای دگرجنسخواهی یا ستایشگر تجرد است (غالبا برای کمک به تزکیه نفس یا ترک عالم دنیوی). از سوی دیگر نویسندگان فمینیست، به بیان ستم جنسی در تمام اشکال آن ـ اقتصادی، اجتماعی، روانشناختی و فیزیکیـ میپردازند که مانع از مواجهه کامل میان زنان و مردان میشود. سیمون دوبوار در «جنس دوم»۸ به بررسی بازگشت یک سیستم پدرسالار میپردازد که در آن مرد به عنوان موجود موثق و زن به عنوان «دیگری» شناخته میشود. در حالی که دبوار کلا بر این عقیده بود که یک انقلاب سوسیالیستی به رهایی زنان و رابطه مردـزن منتهی میشود، حالا فمینیستهای تندرو از «انقلاب فمینیستی» و «جامعه پساـ دوجنسه» صحبت میکنند.
اورسولا لگین در «دست چپ تاریکی»۹ تصویری از یک جامعه پساـدوجنسه خلق میکند که در آن رابطه منـ شما مشخص میشود:
الگوی تعامل اجتماعـتمایل جنسی، در این جا اصولا وجود ندارد. اهالی گتن۱۰ به یکدیگر به چشم زن یا مرد نگاه نمیکنند… آنها خنثی هم نیستند. بلکه دارای پتانسیل هستند؛ در طول هر سیکل تمایل جنسی آنها ممکن است در هر جهت برای آن دوره از آن سیکل حرکت کنند… هیچ تقسیمی به شکل نیمههای ضعیف و قوی برای انسانها وجود ندارد … هر فرد بهعنوان یک موجود انسانی قضاوت میشود و به او احترام میگذارند.
علاوه بر آن، توصیف فمینیستی از آرمانشهر، مانند توصیف لگین مفاهیم سنتی وابسته به جنسیت را به چالش میکشد؛ مفاهیمی همچون مرز میان رابطههایی از نوع منـشما. برای مثال مارج پیرسی از ضمیر (per) با جای او مونث یا مذکر استفاده میکند. دیگران (از جمله توین اوکس۱۱ نویسنده معاصر آمریکایی) از اصطلاح CO استفاده کردهاند یا به جای History کلمه Herstory را به کار بردهاند.
نه جهتیابی دوباره زبان و نه آرمان دوجنسهای، هیچ کدام در سنت نوشتن مبارزه بدون خشونت و روابط شخصی جایی نداشتند، اما اخیرا تعدادی از کنشگران مبارزه بدون خشونت، از جمله باربارا دمینگ، جرج لکی و لئا فریتز تلاش کردهاند تا آگاهی و زبان فمینیست را به مبارزه بدون خشونت وارد کنند. بحث آنها این است که درخواست فمینیستها برای پایان دادن به روابط استوار بر تسلط و اطاعت در واقع ذاتا شامل صفاتی است که خشونت را طرد میکنند. طرفداران تفکر بدون خشونت، در دیدگاه خود، نه تنها باید به مقابله با جنگ میان ملتها بپردازند بلکه باید با خشونت در زندگی روزمره، رویداد تکرارشونده کتک زدن همسران، تجاوز، فحشا، عقیم کردن اجباری و تعدی نیز به مقابله بپردازند. در سال ۱۹۳۸ ویرجینیا وولف در کتاب «سه گینی» نوشت:
آنها [فمینیستها] با همان دشمن و با همان دلایل مشابهی میجنگیدند که شما برای آنها میجنگید. آنها با ظلم شرایط پدرسالارانه میجنگیدند همانطور که شما با ظلم فاشیسم میجنگید… و این چنین، هیولا با وضوح بیشتر دیده میشود… او قلمرو خود را وسیعتر کرده است. او حالا به دخالت در آزادی شما میپردازد؛ او به شما دیکته میکند که چگونه باید زندگی کنید… شما خودتان همان چیزی را احساس خواهید کرد که مادرانتان زمانی احساس کردند که به دلیل زن بودنشان مجبور بودند دهانشان را ببندند. حالا دهان شما را میبندند، دهان شما را میبندند چون شما یهودی هستید، چون شما دمکرات هستید، به خاطر نژادتان یا به خاطر مذهبتان…
برای او و فمینیستهای طرفدار مبارزه بدون خشونت، سرکوب جنسی و سرکوب سیاسی هر دو از یک جنس هستند.
شکلهای نوین اجتماع و تغییر اجتماعی
مارتین لوترکینگ در سال ۱۹۶۰ اندیشمندانه ابراز کرد که دیگر انتخابهای پیشروی جهان میان تفکر مبارزه بدون خشونت و همراه با خشونت نیست بلکه میان «بدون خشونت و غیرموجود» است. به نظر میرسد با حرکت ما به سمت دهه ۱۹۸۰ این انتخاب بسیار شدیدتر شده است. این جهانی است که زبان اولین قابلیت ضربت زدن، میدانهای جنگ را درهم آمیخته، گسترش سلاحهای هستهای و نسبت مرگ در اثر تشعشعات در حال افزایش است. ویرجینیا وولف، گاندی، سیمون ویل و مارتین بوبر از جمله کسانی بودند که به تماشای ساخته شدن این ابر نشستند.
در پاسخ به افقهای رو به تاریکی، هم جنبش فمینیست و هم جنبش بدون خشونت به اهمیت گسترده ساختن اجتماع، یا به وجود آوردن شبکه محلی در سطحهای محلی و فراملی پیبردهاند. مفاهیم کمک به خود، رفع تمرکزگرایی، سازماندهی پایهای، داوطلب شدن و کمکهای دوجانبه در تفکرهای آرمانشهر هر دو جنبش مفاهیمی معمول هستند. فمینیستها و پیروان تفکر بدون خشونت با نفی روند فردگرایی مدرن که موجب جداشدن و حالتهای ازخودبیگانگی نوین میشود، از ضرورت همگرایی افراد و آزادی آنها در گام نخستین حرف میزنند؛ از رابطههایی از نوع منـشما و در ابعاد وسیعتر از نهادهای تعاونی.
بین فمینیستهای چپگرا و غالب جنبش بدون خشونت، ارتباط قوی با سوسیالیسم وجود داشت. اجتماع سوسیالیستی که به آن فکر میکنند و برای ساختنش تلاش میکنند، بر اساس ایدههای سوسیالیستهای قرن نوزدهم از مدینه فاضله استوار است که به رسمیت شناختن جنسیت و وجود خانواده در کنار انقلاب اقتصادی در آن مورد نظر قرار میگیرد.
شباهتها در نوشتههایی که در اینجا ذکر میشوند، نگاهی مشترک به طراحی اجتماع را آشکار میکند که در آن رقابت وجود دارد، همکاری تشویق میشود، تنهایی را محدود میکند و بر قدرتمندشدن تمام افراد تاکید دارد.
زنان اگر که میخواهند عضوی برابر در جامعه باشند، باید تفاوت جنسی کار در خانه، اقتصاد خصوصی شده کار در خانه و جدایی فضای کار در خانه و محل کار را در ساختن محیط به کار ببرند. (دولورس هایدن)
چنانکه مردان نقشهای تازهای را بر عهده میگیرند که ارزشهای انسانی را تشویق میکند، تفکر غیرخشونتخواه نیز برای آنها بیش از پیش واقعی به نظر میرسد. آنهایی که نگران فرزندان هستند و آنهایی که ارزشهای خود را برآمده از مراقبت کردن میدانند، تمایل کمتری به کشتن خواهند داشت. (ماری روودکوفسکی)
با برقرار شدن شبکهای جهانی از اجتماعهای دارای ارتباط متقابل، تمام موانع سازمانی و ایدئولوژیک برابری جنسی برطرف خواهند شد از جمله قوانین سرکوبگر ازدواج، خصوصیسازی در خانواده و تملک خصوصی ثروت. (باربارا تیلر)
شکلهای دیگری از اجتماع از سوی بخشهای مختلف جنبشهای فمینیست و غیرخشونتخواه مورد نظر قرار گرفته است که اجتماع آمازونی، اجتماعهای استوار بر فرضهای سرمایهداری یا محیطهای تساویگرای بیشتر را شامل میشود. و چنانکه پیشتر اشاره شد، اینکه چطور باید چنین تغییر اجتماعی را به وجود آورد محل بحث است و اجماعی درباره آن وجود ندارد.
یک نکته قابل توجه
هر چند این مقاله به ستایش وجود دیدگاه آرمانشهر می پردازد، چند نکته قابل توجه را نیز باید ذکر کرد.
نخست، چنانکه «جورج کاتب» بهشیوایی در «مدینه فاضله و دشمنانش»۱۲ بحث میکند، طراحان آرمانشهر غالبا به دلیل امپریالیسم احساسی مجرم شناخته میشوند؛ به معنی بازی کردن با چینشهای حقیقت بر هر شکلی که موجب خرسندیشان شود.
دوم، تفکر آرمانشهر معمولا بر رجحان دستوری تاکید دارد که موجب ضعیف کردن تجربیات انسانی میشود.
و آخر اینکه، آرمانشهرها بهندرت به ضرورت تداوم تغییرات بنیادین میپردازند و به جای آن تلاش میکنند «ابتدا ارزشهای اولیه را استوار کنند؛ و بعد اگر تغییری لازم باشد، آن امر فقط شامل انجام یک تغییر خواهد بود، چنانکه در مورد ازدواج این مساله وجود داشت.»
با وجود این هشدارها، ضرورت اینکه افراد به تفکر آرمانشهر دست پیدا کنند از اهمیت بالایی برخوردار است تا بتوانیم به درک تاریخ و شکل دادن به آن بپردازیم تا به این ترتیب «ما تماشاگرانی منفعل نباشیم که بدون مقاومت فرمان میبرند، بلکه با تفکر و رفتارمان بتوانیم موجب تغییر شویم…»
۱. Woman on the Edge of Time
۲. Women and Nature
۳. satyagraha
۴. ahimsa
۵. Paths in Utopia
۶. I and Thou
۷. ItـI
۸. The Second Sex
۹. The left Hand of Darkness
۱۰. Gethen یا گتن، سیارهای خیالی در کتاب «دست چپ تاریکی» نوشته اورسولا لگین است.
۱۱. Twin Oaks
۱۲. Utopia and Its Enemies
Rayman, Paula. “Utopian Visions: Reflections On Feminist and Nonviolent Thought.” Reweaving the Web of Life ed. Pam McAllister (1982).
Paula Rayman teaches Sociology at Brandeis University. She co-edited Nonviolent Action and Social Change (Irvington Press) and wrote The Kibbutz Community and Nation Building (Princeton University Press). She is also currently a member of the Bay State Conversion Project and conducts research on job loss in military-defense industries.
In this essay, Paula Rayman examines the “utopian mentality” which is evident behind the thinking of both feminists and pacifists and looks at how this is reflected in their speculations on individuality, primary relationships and new forms of community. She writes, “This article is a beginning exploration of the utopian visions reflected in feminist and nonviolent thought, where these visions intersect and diverge, and the significance and difficulties of utopian thought in our times. This is a large and ambitious subject which can only be tentatively begun in the space allotted. And just as this effort is built upon the work of others, it is hoped a bit of a new path will emerge for future travel.”
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.