نسرین افضلی

نادر“آخرین وداع با همسرم در فرودگاه چیزی نبود که بشود آن را وداع عاشقانه نامید. به خود فشار می‌آوردم که قطره اشکی بریزم. متعجب بودم که چطور به این زودی از همه چیز کنده شده‌ام. بی‌قراری‌ام را که دید گفت “چی شده؟! داری می‌ری که برگردی!” اما من می‌رفتم که برنگردم و این را‌‌ همان زمان می‌دانستم. شب بود و من در هواپیما احساس خوب روز اول مدرسه را داشتم.”
نرگس٬ ۳۱ ساله٬ ساکن سوئد

طلاق به قصد مهاجرت، مهاجرت به قصد طلاق و طلاق پس از مهاجرت٬ پدیده‌هایی هستند که با افزایش تعداد مهاجران ایرانی به موضوعات جدید تحقیقات روان‌شناسی و جامعه‌شناسی بدل شده‌اند. طلاق در میان مهاجران ایرانی پدیدۀ چندوجهی و پیچیده‌ای است و جنس آن بسیار با جنس طلاق‌های ایرانیان داخل کشور متفاوت است. نرخ طلاق در میان زوج‌های ایرانی ساکن خارج از کشور بسیار بالاست و طبق نتایج تحقیق صورت گرفته در سوئد- کشوری که بالا‌ترین نرخ طلاق در اروپا را دارد- میزان طلاق ایرانیان ساکن سوئد حتا بالا‌تر از متوسط مردم آنجا ست.

شوک فرهنگی یکی از مهم‌ترین بخش‌های تجربه مهاجرت است٬ که‌گاه دردناک است و‌گاه لذت بخش. برای مهاجرانی از جوامعی سنتی و با نظامی مردسالار مثل ایران٬ “نظام جنسیتی” جدید٬ مهم‌ترین بخش از این شوک فرهنگی است، چه زن باشی و چه مرد

شوک فرهنگی یکی از مهم‌ترین بخش‌های تجربه مهاجرت است٬ که‌گاه دردناک است و‌گاه لذت بخش. برای مهاجرانی از جوامعی سنتی و با نظامی مردسالار مثل ایران٬ “نظام جنسیتی” جدید٬ مهم‌ترین بخش از این شوک فرهنگی است، چه زن باشی و چه مرد. اگر به تنهایی قدم در این راه گذاشته باشی٬ کفه‌های ترازوی ارزش‌هایت دایم بالا و پایین می‌شود٬ از هر کفه ترازو چیزی برمیداری و چیزی اضافه می‌کنی تا در‌‌نهایت تعادل برقرار شود و شاهین ترازو بر نقطه صفر بایستد. اما اگر در این راه همقدمی داشته باشی برقراری این تعادل به این آسانی‌ها نیست و‌گاه یکی از طرفین این پیوند٬ و‌گاه هردو این پیوند را قطع می‌کنند تا به تعادل دلخواه خود برسند.
در این مطلب قصد دارم به موارد درخواست طلاق از سوی زنان بپردازم٬ و از آن میان٬ به دسته‌ای که دلایل هویتی- جنسیتی علت درخواستشان برای طلاق بوده است. دلایلی مانند تغییر نگاه به زندگی٬ کسب آزادی در محیط و فرهنگ باز‌تر و تمایل به جبران مافات٬ ماجراجویی جنسی٬ تمایل به فراموشی هویت گذشته و ایجاد هویتی جدید در زندگی تازه٬ از جمله دلایلی است که در گفت‌و‌گو با این زنان از سوی آنان مطرح می‌شود. گاهی این تحول و تغییر نگاه درشرایط داخل ایران اتفاق می‌افتد و خود تبدیل به علت مهاجرت می‌شود و‌گاه نتیجه و پیامد مهاجرت است.

فشار‌ها و کنترل‌های خانواده سنتی و تابوهای جامعه مثل بکارت و حیا٬ و آموزه‌های ایدئولوژیک که در خلوت نیز ذهن و تن زنان را‌‌ رها نمی‌کند و مانع از آن می‌شود تا پای خود را از خطوط قرمز فرا‌تر بگذارند٬ موانعی هستند که آزادی انتخاب و تجربه را در بخش مهم و حیاتی زندگی زنان در دوران نوجوانی و جوانی به شدت محدود می‌کند.
سیاست‌های جنسیتی رسمی و غیررسمی حکومت نیز٬ که فشار اصلی آن برروی زنان است؛ از محدودکردن امکان ارتباط با جنس مخالف و محدودسازی تحرک زنان با سیاست‌هایی مثل پذیرش دختران در دانشگاه شهر محل زندگی خانواده گرفته تا دشوارکردن اشتغال و زندگی مجردی٬ بخش مهم دیگری از آزادی و انتخاب زنان را از آنان می‌گیرد.
در حالی که تمام این موارد٬ زنان را به سوی یک انتخاب کور و اجباری در ازدواج سوق می‌دهد٬ داستان پس از ازدواج داستان غم انگیزتری است. ناآگاهی از چگونگی روابط زناشویی و نیز مهارت‌های رفتاری٬ در کنار قوانین و مقررات ازدواج موجب می‌شود که گرچه ازدواج برای بسیاری از دختران راه رهایی از کنترل خانواده و تنها راه دسترسی به سکس است٬ اما با گذشت چند سال از ازدواج با زوج‌هایی افسرده و مستاصل مواجهیم که خودشان هم نمی‌دانند دردشان چیست.
ندا و شهرام٬ زوج‌هایی که تا دیروز عاشق هم بودند و چندین سال تلاش کردند تا رضایت خانواده را برای ازدواجشان جلب کنند٬ مدتی پس از مهاجرت از یکدیگر جدا شدند٬ ندا می‌گفت:”اینجا انتخاب‌های بیشتری دارم. ”
نرگس٬ می‌گوید: “در خانه ما دوست پسر داشتن جرم بود و آنقدر این طرز فکر در تمام وجودم بود که حتا من با دوستانم که دوست پسر داشتند قطع رابطه می‌کردم و آن‌ها از نظر من دخترهای خوبی نبودند، به طبع اولین مردی که در زندگیم به طور جدی بهش نزدیک شدم همسرم بود.”

در شرایطی که دسترسی دختران به اطلاعات درباره رابطه جنسی ٬از نظر خانواده‌ها نادرست ودر نتیجه تقریبن ناممکن است؛ قرار گرفتن در معرض اطلاعات جنسی وسیع و سهولت ایجاد روابط آزاد جنسی در شرایط خارج از کشور بخش دیگری ازداستان است که دنیای ذهنی زنان را به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهد.

در شرایطی که دسترسی دختران به اطلاعات درباره رابطه جنسی ٬از نظر خانواده‌ها نادرست ودر نتیجه تقریبن ناممکن است؛ قرار گرفتن در معرض اطلاعات جنسی وسیع و سهولت ایجاد روابط آزاد جنسی در شرایط خارج از کشور بخش دیگری ازداستان است که دنیای ذهنی زنان را به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهد.
نرگس که چند سالی است خارج از ایران به سر می‌برد در این باره می‌گوید: “یکی از نکاتی که بعد از مهاجرت و ایجاد رابطه جدید، با آن روبرو شدم پذیرفتن این بود که من پیش از آن هرگز در رابطۀ سکسی‌ام ارگاسم نشده بودم و بدتراین که هرگز در ده سال زندگی مشترک قبلی به آن پی نبرده بودم. باورم نمی‌‍شد که من حتی از ارگاسم زنان خبر نداشتم، یعنی او هم نمی‌دانست؟! سکس را دوست داشتم اما هیچ وقت نقطه پایانی برای من نبود. بعد از سکس حالم بد بود. او می‌خوابید و من یواشکی گریه می‌کردم. به مرور زمان و با تولد فرزندمان نیاز به سکس را کم کم در خودم خفه کردم، چون فکر می‌کردم برایم لذتی ندارد. کم کم کار به سکس‌های اجباری کشید، برای فرار از سکس هر شب سعی می‌کردم که یک بحث کوچولو جور کنم که بفهمد و حساب کار دستش بیاید.”
نرگس نیز مانند هزاران زن ایرانی دیگر اولین بار در فضایی آزاد‌تر و بدون ترس و واهمه رابطه جنسی لذت بخش را تجربه کرده است. او اما در ایران هرگز به طلاق فکر نمی‌کرده چرا که به گفته خودش “کمترین چیزی که از دست می‌دادم دخترم بود.”


امنیت، رویایی دست‌یافتنی

“وقتی که به استرالیا آمدند، نازنین بر خلاف ایران که در خانه بود و سر کار نمی‌رفت، خیلی زود یک کار خوب پیدا کرد و رفت سر کار. مزه کار حرفه‌ای رفت زیر دندانش و اعتماد به نفسش بالا رفت. انگلیسی‌اش روز به روز بهتر شد و دوستان خوب زیادی پیدا کرد. نازنینی که در تهران می‌ترسید بدون رضا پا بیرون بگذارد، در ملبورن رضا را به زور بیرون می‌کشید تا جاهای دیدنی را به او نشان بدهد. همین شد که برای رضا شده بود غریبه. همین که دیگر ترسو و وابسته نبود، برای رضا عجیب و غریب بود. ”
باغچه

با اینکه دلیل اصلی مهاجران٬ به ویژه نسل جوان و دانشجو٬ یافتن فرصت‌های رشد و پیشرفت و تجربه آزادی است٬ اما این اثر برای زنان مضاعف است و‌گاه همین انبساط‌های نابرابر باعث ترک خوردن روابط زوج‌ها می‌شود.

فضا‌ها و خیابان‌های ناامن (چه بر اثر حضور اشرار و مزاحمان و چه گشت ارشاد و حراست) ٬ فرصت‌های اشتغال محدود وفضاهای کاری تبعیض آمیز برای زنان؛ در خارج از کشور جای خود را به احساس امنیت٬ فرصت‌های برابر و در نتیجه حق انتخاب بیشتر می‌دهد. با اینکه دلیل اصلی مهاجران٬ به ویژه نسل جوان و دانشجو٬ یافتن فرصت‌های رشد و پیشرفت و تجربه آزادی است٬ اما این اثر برای زنان مضاعف است و‌گاه همین انبساط‌های نابرابر باعث ترک خوردن روابط زوج‌ها می‌شود.
شهره که پس از مهاجرت به کانادا٬ همچنان با اخطارهای همسرش درباره نوع پوشش روبرو بود می‌گوید: “آرزویم شده بود اینکه یک روز دامن یا شلوارک بپوشم و در خیابان قدم بزنم٬ مثل همه زنان اینجا.” او که خود طراح لباس است این احساس را عذاب آور توصیف می‌کند که مجبور بود در کانادا نیز مثل ایران لباس بپوشد و زندگی کند. شهره حدود یک سال است که طلاق گرفته و به شغل طراحی لباس مشغول است و پوشیدن لباس‌های دلخواهش. او می‌گوید: “خانواده من ساکن شهرستان کوچکی هستند. برایشان قابل درک و تحمل نبود که من طلاق بگیرم ولی من این سوی دنیا بودم و دستشان از من کوتاه بود.”

شرایط حضور در خارج از ایران٬ با ایجاد امکان گمنامی و کاستن از فشارهای جامعه و خانواده تصمیم به طلاق را ساده‌تر می‌کند و فشار روانی آن را کاهش می‌دهد و در نتیجه شرایطی را فراهم می‌کند تا زنانی که مدت‌ها در لب مرز جدایی مانده بودند جرات کنند و پای خود را آن سوی مرز بگذارند. گرچه‌گاه با اشک و آه و حسرت!

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com