در سحرگاه روز ٢٩ اسفند سال ١٣١٢، یاور نبیلى و تمام بچهها، دختر و پسر به بالاى کوه مى روند تا طلوع خورشید را نگاه کنند. در بازگشت به یک گورستان قدیمى مى رسند که اهالى براى پیدا کردن جواهر گورهاى آن را نبش مى کنند. در آن جا فخرى، که دختر شجاعى است، یک جمجمه را بر مى دارد و به سبک جعفر، در فیلم دختر لر که با جمجمه حرف مى زند، رباعى ناقص شده خیام را مى خواند:
با این سر اگر تو سر به سر خواهى شد / آگاه به اسرار کهن خواهى شد
گوید به زبان بى زبانى باتو / من چون تو بدم تو هم چو من خواهى شد
روز ١۴ فروردین، میهمانى طولانى نوروزى به پایان مى رسد و خاندان خانم لقا، به تهران بازگشت مى کنند. فروغ نیز آرزومند است به تهران برود.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.