در صفحه آخر روزنامه اعتماد یکشنبه ۲۴ فروردین ۹۳ داستانی چاپ شد پیچیده، مبهم و بیپایه.
راوی مینویسد چند سال پیش متن کتابی فارسی را از سایت برداشت اما از «ناشر محترم و با دانش و فضلی » شنید که ایشان با ناشر خارجی کتاب قرارداد بسته است و متن را بدون اجازه ایشان (یعنی ناشر موهوم ایرانی) در اینترنت گذاشتهاند.
داستان چنین ادامه مییابد که راوی «عرقریزان و شرمنده» میگوید مولف کتاب «حتما با بندهخدایی که کتاب را روی سایتش گذاشته هماهنگ کرده» و از ناشر موهوم میشنود که مولف چنین صحبتی نکرد و همین ناشر ادامه میدهد که به «ناشر اصلی» (یعنی خارجی) پیغام داد با توجه به «حجم بالای حذفیات و اصلاحاتی که به کار خورده عملا انتشار آن در شرایط حاضر غیرممکن است» و از او نامهیی دریافت میکند که «به احترام صداقتی که در کار داشتید ما پنج سال صبر میکنیم و بعد کتاب را با ناشری دیگر قرارداد میبندیم یا در خارج از ایران منتشرش میکنیم.»
با توجه به اینکه داستان در ادامه یادی از حسین شهیدی فقید آمده باید درباره کتاب او، «روزنامهنگاری در ایران (مرداد ۱۳۵۶- تیر۱۳۸۴): از رسالت تا حرفه » باشد.
کتاب را شهیدی به عنوان پایاننامه دکترایش از دانشگاه آکسفورد به زبان انگلیسی نوشت. سالها کار روی آن را ادامه داد و انتشارات راتلج لندن آن را در ژوئن ۲۰۰۷ (خرداد ۸۶) منتشر کرد. برای چاپ فارسی، کتاب را بازنویسی کرد، توضیحات نالازم برای خواننده ایرانی و فارسیزبان را برداشت و مطالبی جدید در متن و پانویسها افزود.
بر سر انتشار مستقل متن فارسی به توافق رسیده بود و نشر این یکی متن در ایران جدا از حقوحقوق راتلج نسبت به متن انگلیسی است. بنابراین صحبت از «ناشر اصلی خارجی» موردی ندارد.
متن فارسی را ناشر ایرانی سال ۹۰ به ارشاد فرستاد. به خواست شهیدی، آن را «یک بندهخدایی»، یعنی اینجانب، روی سایتش گذاشت. شمار بینندگان و چند تذکر اصلاحی خوانندگان را به اطلاعش میرساندم.
ناشر ایرانی و بنگاه انتشارات همکار او کاملا در جریان بودند و چنانچه تذکری از سوی آنها مستقیما به من میرسید بیدرنگ به شهیدی منتقل میکردم. در پی داستان اخیر صفحه آخر روزنامه اعتماد، گفتند با اشخاص متفرقه در این باره هیچ صحبتی نکردهاند.
این نگارنده متن تمامی کتابهای نوشته خویش را هم روی سایت میگذارد و اعتقاد دارد به خواننده بالقوهیی که به هر دلیل نخواهد یا نتواند کتاب چاپی را بخرد باید فرصت داد آن را بخواند. جامعه ایرانیهای مقیم خارج، شامل شمار بزرگی دانشجو و اهل قلم و آکادمی، از آلاسکا تا استرالیا گسترده است. در حالی که در خود تهران هنوز سیستمی سریع و کارآ برای سفارش کتاب وجود ندارد، این انتظار که اهل تحقیق در جاهای دیگر دنیا برای نقل هر نکتهیی دنبال تهیه متن چاپی بروند در عمل یعنی محرومکردن کتاب از توجه خوانندگان علاقهمند و نظر اهل فن.
در مورد داستانهای کوتاه تازه منتشرشده و کلا ادبیات داستانی البته حقوحقوق ناشر باید رعایت شود و چنان کاری بهتر است با رضایت او پس از چند چاپ انجام گیرد. اما کتابهای تحقیقی که کاربرد ارجاعی دارند حتما بهتر است از ابتدا در اینترنت هم در دسترس باشند. تا وقتی شایبه تکثیر غیرمجاز و دستاندازی به میان نیاید، همانند گذاشتن کتاب و نشریه در کتابخانه عمومی است.
شهیدی کاملا موافق بود که متن کتابش باید روی سایت بماند. امثال او و من را با «ناشر محترم و با دانش و فضلی» که این نکته بدیهی را درک نکند کاری نیست.
ممیزان ارشاد ۱۹ صفحه را جدا کردند و شفاها گفتند که «خودتان بخوانید و تصمیم بگیرید.» اردیبهشت ۹۱ به اطلاع شهیدی رساندم. در پاسخ نوشت «لندن هستم، با درد فراوان، اما در حال کاهش، بدون انرژی برای «تصمیمگرفتن» درباره صفحات کتاب، آن هم وقتی که معلوم نیست طرف چه نکته مشخصی در نظر دارد. چند هفتهیی باید صبرکنم تا حالم بهتر شود. بعدش هم به کمک خودت احتیاج خواهم داشت.»
درد کاهش نیافت و حالش بهتر نشد. حالا در فکرم که چه باید کرد. در زمینه تاریخ مطبوعات و تحلیل محتوایی نشریات ایران کتابهای بسیار خوبی نوشتهاند. در میان برجستهترین آنها این متن به نظر من سرآمد و راهگشای متنهای بعدی است و به ارتقای سطح نوشتهها در این زمینه کمک خواهد کرد (در ضمن، موضوع کتاب فراز و فرودهای مطبوعات ایران در زمینه تحولات این کشور طی دهههای آخر قرن بیستم است، نه «اخلاق حرفهیی روزنامهنگاری»).
دست بردن در متن فردی که امکان گرفتن تاییدش وجود ندارد، با وجود اعتماد او به این قلم، دشوار است. صفحهبندی کتاب بیش از یک سال به درازا کشید. «تصمیمگرفتن» درباره مطالب یکونیم دوجین صفحه یعنی ماهها دوبارهکاری و احتمال دارد ارتباط متن با پانویس و ارجاعات بههم بریزد. فعلا پیشنهاد من سفیدگذاشتن صفحات مورد نظر ارشاد است.
احترام ناشر متن انگلیسی «به صداقتی که در کار داشتید» بخش دیگر قصه است. بابای انگلیسی از کجا تشخیص میدهد ناشری ایرانی در انتشار متنی فارسی زیرنظر شخص مولف صداقت دارد یا ندارد؟ صداقت نداشتن در چنین موقعیتی به چه معنی است؟ اساسا چه ربطی به او دارد؟ «پنج سال صبر میکنیم» اولتیماتومی است به ارشاد یا به ناشر ایرانی؟ و «بعد کتاب را با ناشری دیگر قرارداد میبندیم» یعنی چه؟ مگر ارشاد با ناشر کنونی مساله دارد؟ از همه عجیبتر: «در خارج از ایران منتشرش میکنیم.» چه کسی منتشرش میکند؟ متن در اختیار ناشری ایرانی و برای خواننده و دانشجوی داخل ایران است. کتاب فارسی ۵۰ دلاری، آن هم از نوع تحقیقی و سنگین، در خارج از ایران طی ۱۰ سال چند خریدار و خواننده خواهد داشت تا سرمایهگذاری برای انتشار آن را توجیه کند؟
میبینیم که در آن داستانپردازی یک نکته درست و دقیق هم وجود ندارد. اما مشکل را باید جای دیگری دید: عادت غلط و بل منحط نوحهخوانی برای درگذشتگان حتی در جراید ترقیخواه. در متونی کلیشهیی از نوع تذکره مجلس ترحیم در چاپخانهها جای خالی اسم و تاریخ وفات را پر کنید، نیمساعته اعلانی شبیه بخشنامه یا انشای دانشآموزی آماده تحویل خواهد بود، چه برای بزرگ خاندان باشد و چه برای فاضل بیهمتا یا هنرمند یگانه.
راوی «عرقریزان و شرمنده» از سال ۹۱ تا شامگاه چهارشنبه هفته گذشته که شهیدی به اغما رفت فرصت داشت ادعاهای ناشر موهوم را با او مطرح کند و بعد هم میتوانست از کسانی که در جریان بودهاند بپرسد. اما مولف فقط با اعلام خبر درگذشتش جالب میشود: سوژهیی دیگر در تفنن مبتذل ماساژ احساسات مردگان.
زمانی یکی دو دوجین سوگنامه «از شمار دو چشم یک تن کم» را در مطلبی زیر و بالا کردم. تقریباً همه همین بودند: پر از اغراق و غلو، خالی از علم و اطلاع دقیق و آشنایی با موضوع، و بیتوجه به جهات و جنبههای کار فرد فقید یا محتوای نوشتههایش.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.