زنده یاد “هوشنگ چالنگی” معلم بازنشسته، نویسنده و شاعر ایرانی،زاده‌ی ۲۹ مرداد ۱۳۱۹ خورشیدی در مسجد سلیمان بود. 

او یکی از شاعران بختیاری بود که فعالیت هنری خود را از دهه‌ی ۱۳۴۰ آغاز کرد. چالنگی از پایه‌گذاران شعر موج نو و شعر دیگر و پدرخوانده‌ی شاعران موسوم به شعر ناب به شمار می‌آید. 

“جمشید چالنگی” روزنامه‌نگار، مجری و تحلیل‌گر ایرانی ساکن آمریکا برادر اوست. جمشید یکی از بنیان‌گذاران رادیو فردا در سال ۲۰۰۳ در پراگ بوده و اکنون مجری برنامه «تفسیر خبر» در شبکه تلویزیونی ایران فردا است.

آنها، فرزند “رحمان چالنگی شاه‌امیری”، از ملاکین ایل ممبینی بود، که هم‌زمان با اکتشاف نفت در جنوب کشور، از زادگاه خود در روستای لاکم، از توابع شهر باغ‌ملک، به مسجدسلیمان مهاجرت نمود.

هوشنگ چالنگی به مدت سی سال در آموزش و پرورش مسجد سلیمان و سپس اهواز مشغول به تدریس بود.

چالنگی نخستین بار توسط «احمد شاملو» در مجله‌ی خوشه به جامعه‌ی ادبی ایران معرفی شد. اما چالنگی پس از تقابل با شعر شاملو به جرگه‌ی شعر دیگر پیوست و این باعث شد شعر او دچار تغییرات نحوی زبان شده و تمامیت معماری آن تحت تأثیر قرار گیرد. دوران تحولات اجتماعی جامعه‌ی ایران در دهه‌ی ۱۳۶۰ شعر او را نیز تحت تأثیر قرار داد و او را به سکوت کشاند. چالنگی در آن دوره نسبت به دوران جوانی‌اش کار خاصی ننوشت.

هوشنگ چالنگی که از اعضای اصلی حلقه‌ی شعر دیگر بود، در دهه‌ی ۱۳۴۰ کارهای خود را در قالب ۲ جلد کتاب «شعر دیگر» همراه دیگر شاعران این گروه منتشر کرد. چالنگی پیش از انقلاب ۱۳۵۷ ایران برای انتشار هیچ کتابی اقدام نکرد و انتشار کتابی مستقل از خود را، تا چهل سال پس از سرودن مشهورترین شعرهایش، یعنی تا سال ۱۳۸۳ که «زنگولهٔ تنبل» به چاپ رسید، عقب انداخت. این کتاب در نشر سالی به چاپ رسید. پس از این کتاب، چالنگی کتاب “آبی ملحوظ” را در سال ۱۳۸۷ با همان ناشر منتشر کرد. این کتاب نخستین بار در سال ۱۳۸۴ مجوز نشر را دریافت کرده بود اما با تأخیری سه‌ساله و با اضافه شدن شعرهایی به آن در چند مرحله به چاپ رسید. یک کتاب دیگر چالنگی نیز که تاکنون در بازار نشر دیده نشده و به احتمال بسیار زیاد اصولاً به چاپ نرسیده، با عنوان «نزدیک با ستارهٔ مهجور»، در سال ۱۳۸۱ از سوی انتشارات صمد اهواز تا مرحله‌ی فهرست‌نویسی پیش رفته‌است. همچنین نشر سالی، در سال ۱۳۸۰ نخستین بار کتابی از چالنگی را با عنوان «آن‌جا که می‌ایستی» تا مرحله‌ی فهرست‌نویسی پیش برد. به نظر می‌رسد این کتاب، شکل اولیه‌ی همان کتاب «زنگوله تنبل» باشد، که ۳ سال بعد، در سال ۱۳۸۳ با افزوده‌ها و نامی جدید از سوی همین انتشارات به چاپ رسید.

او در ۲ آبان ۱۴۰۰ در کرج، بر اثر سکته در ۸۱ سالگی چشم از جهان فرو بست.

 

▪︎نمونه شعر:

(۱)

اما هنوز پرنده‌ای می‌نالد

بر شاخسار دور

نزدیک با ستاره‌ی مهجور

و سایه‌های هرچه درختان

در گریه‌های من

پنهانِ سایه‌سار بلوطان

آن‌قدر خنده‌های مَه را دیدم

آن‌قدر گریه‌های بلوطان را با مَه

و سایه‌های هرچه درختان

در خنده‌های من

بر شاخسار دور

نزدیک با ستاره‌ی مهجور.

(۲)

نمی‌توانم گفت،

با تو این راز نمی‌توانم گفت

در کجای دشت، نسیمی نیست

که زلف را پریشان کند

آرام، آرام

از کوه اگر می‌گویی

 آرام‌تر بگوی!

بار گریه‌ای بر شانه دارم

برکه‌ای که شب از آن آغاز می‌شود

ماهی اندوهگین می‌گردد

و رشد شبانه‌ی علف

پوزه‌ی اسب را مرتعش می‌کند

آرام، آرام

از دشت اگر میگویی.

گیاهی که در برابر چشم من قد می‌کشد

در کدامین ذهن است

به جز گوسفندی که 

اینک پیشاپیش گله می‌آید.

آه می‌دانم!

اندوه خویشتن را من

صیقل نداده‌ام!

بتاب؛ رویای من! به گیاه و بر سنگ،

که اینک؛ معراج تو را آراسته‌ام من.

گرگی که تا سپیده دمان بر آستانه‌ی ده می‌ماند

بوی فراوانی در مشام دارد

صبحی اگر هست، بگذار با حضورِ آخرین ستاره

در تلاوتی دیگر گونه آغاز شود‌

ستاره‌ها از حلقومِ خروس

تاراج می‌شود

تا من از تو بپرسم

اکنون؛ ای سرگردان!

در کدام ساعت از شبیم؟

انبوهیِ جنگل است که پلک مرا

بر یال اسب می‌خواباند

و ستاره‌ای غیبت می‌کند

تا سپیده دمان را به من باز نماید.

میراث گریه،

آه  در قوم من

سینه به سینه بود.

 

(۳)

پذیرفتم

از کلاله‌ی آتش

مرغی بجا بماند

دانه چین

اما با زخم‌های من

نمی‌دوی ای ماه!

پذیرفتم

کلاه از کوه برگیرم و

فَوَرانِ غول را تماشا کنم

اما مرغِ یخ مویم را تنگ می‌کند

و این زنگوله را

که ماه به خونِ من آویخته

جایی که دشت باشد و دشت

تکان خواهم داد.

از ابر

از ابر … تا همهمه‌ی باران

چه نوکِ چیده‌ای دارم

که مجبورم کرده است

آب در منقار با اختران بگذرم

دیگر نه خواب… نه مرگ

که طنینِ کلاغان در تنگنایم

سمور!

من که بمیرم ماه را بچر پ.

 

(۴)

اکنون دیگر بیرقی بر آبم.

چشم بر هم می‌نهم

و با گردنم رعشه‌هایم را

هنجار می‌کنم

آیا روح به علف رسیده است؟

پس برگردم و ببینم

که میان گوش‌های باد ایستاده‌ام

تا این ماهی بغلتد و پلک‌های من ذوب شوند

آه می‌دانم!

فرو رفتن یال‌های من در سنگ

آیندگان را دیوانه خواهد کرد

و از ریشه‌ی این یال‌های تاریک

روزی دوست فرود می‌آید و تسلیت دوست را می‌پذیرد

اکنون چشم بر هم گذارم و کشف کنم

ستاره‌ای را که اندوهگینم می‌کند.

 

(۵)

ذوالفقار را فرود آر

بر خواب این ابریشم

که از «افیلیا»

جز دهانی سرود خوان نمانده است

در آن دَم که دست لرزان بر سینه داری

این منم، که ارابه‌ی خروشان را از مِه گذر داده‌ام

آواز روستایی‌ست که شقیقه اسب را گلگون کرده است

به هنگامی که آستین خونین تو

سنگ را از کفِ من می‌پراند

با قلبی دیگر بیا

ای پشیمان 

ای پشیمان

زخم‌هایم را به تو باز نمایم

من که اینک

از شیارهای تازیانه‌ی قوم تو

پیراهنی کبود به تن دارم

ای که دست لرزان بر سینه نهاده‌ای

بنگر 

اینک منم که شب را سوار بر گاو زرد

به میدان می‌آورم

 

(۶)

اکنون آرامش مرگ است

و آتش‌هایی که به من می‌نگرند

آه که دیگر به پاسخ آن همه گذشته‌،

باز یافته‌هایم را می‌بینم

مرگ‌های پنهان را که با چشمانش افروخت

تا من بگذرم

یک دور به گِردِ جهان

اکنون خفته‌ام

بر زانوانم است

سهل انگار بر پیشانیم.

 

(۷)

خود خلاصی در اعماق بود

و آن بالا

صدای پرندگان به شکوه

و صدای آن سوی رود

دهقانان به خنده‌های در باران‌ها بودند

و هنوز

خلاصی کوه‌ها و ستیغ‌هات

بعد… نه

رنگ‌های روشنِ در روز بودند

نام ناپذیر عدالت هول‌انگیز!.

 

گردآوری و نگارش:

#سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)

 

 

منابع

– چالنگی، هوشنگ (۱۳۸۰). آن‌جا که می‌ایستی. تهران: نشر سالی. شابک ۹۶۴۷۱۹۱۱۸۹.

– چالنگی، هوشنگ (۱۳۸۱). نزدیک با ستارهٔ مهجور. اهواز: انتشارات صمد. شابک ۹۶۴۷۳۹۸۱۰۷.

– چالنگی، هوشنگ (۱۳۸۳). زنگولهٔ تنبل. تهران: نشر سالی. شابک ۹۶۴۷۱۹۱۱۸۹.

– چالنگی، هوشنگ (۱۳۸۷). آبی ملحوظ. تهران: نشر سالی. شابک ۹۶۴۷۱۹۱۳۶۷.

– چالنگی، هوشنگ (۱۳۹۱). گزینهٔ اشعار هوشنگ چالنگی. تهران: انتشارات مروارید. شابک ۹۷۸۹۶۴۱۹۱۱۶۷۸.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)