چطور میشود بهتر زندگی کرد؟
نقدی بر مقالۀ قرآن جنگطلبان و قرآن صلحطلبان از اکبر گنجی
محمّد احمدی
اکبر گنجی در مقالۀ قرآن جنگ طلبان و قرآن صلح طلبان از قول برخی محققان اسلامی نقل کرده است که” ۹۹ درصد احکام اجتماعی اسلام، امضایی اند” و “پیامبر اسلام برساخته¬های عقلای پیش از خود را امضا کرد و با اصلاحاتی، آنها را عادلانهتر (در چارچوب ساختارهای موجود زمانه و سطح دانش مردم آن دوران) کرده است”. و در انتها با اعلام اینکه “امضای عرف عقلای زمانه، چیزی است که باید الگو قرار گیرد” از مسلمانان کنونی خواسته است تا “برساخته¬های عقلای دوران مدرن یعنی دموکراسی، حقوق بشر و آزادی” را به سبک پیامبر امضا کنند و پذیرند.
به نظر من مساله صرفاً امضایی بودن احکام زمانۀ پیامبر توسط ایشان نیست. این به نظر نوعی فروکاهش دین است. دین را نمیتوان به امضایی بر عرف زمانه با حاشیۀ عادلانهکردن و یا دیگر ارزشهای اخلاقی فروکاهید. لیلا احمد نیز در کتاب¬هایش ارزشهای اخلاقی را در مرکز دینخواهی قرار میدهد و پیام محوری و اصلی محمّد را که سبب جذب مردم به او شد را اخلاق و عدالت می¬داند. فاطمه مرنیسی به طریقی دیگر در تالیفاتش زمانۀ پیامبر را آرمانی میکند و مشکلات کنونی جوامع اسلامی مثل پردهنشینی زنان را خروج از راه و رسم پیامبر و بازگشت رسوم جاهلیت و دیگر رسوم میداند. به نظر من پیامبر دغدغههای بسیار داشت. پیامبر به دنبال جامعهای هماهنگتر، منسجمتر و قویتر هم بود. پیامبر به اقتصاد جامعه هم فکر میکرد. به حل منازعات بین مردم هم فکر میکرد. به دنبال کسب قدرت سیاسی نیز بود. دغدغه¬های اخلاقی هم داشت. مسائلی که در طی زندگی بعد از بعثتش تا زمان مرگ برایش به وجود آمد و نحوۀ حل آنها جزئی از قرآن و سنت محمّد شده است. مسلماً پیامبر به این میاندیشید که چطور میشود بهتر زیست. دین پیامبر به بسیاری از احتیاجات یک جامعه فکر کرده است و پس از خودش رهروان¬ش نیز چنین کردهاند تا به امروز و به رفع احتیاجات جامعه و برکشیدن آن اندیشیدهاند.
مسلمانان کنونی نیز اینچنین اند. آنها هم به احتیاجات امروزیشان میاندیشند. جدایی نهاد دین و دولت در اروپا آن طور که من درکش کردهام راهی بوده است برای مشارکت و آزادی بیشتر عدۀ بیشتری از مردم در جامعه. گروهای اسلامی تندرو به نام دین خشونت می¬ورزند. آیا این مربوط است به مسلمانیشان؟ آیا اگر به آنها گفته شود دین به دنبال عدالت است و وظیفه¬اش امضای عرف زمانه، مشکل حل می¬شود؟ عرف زمانه کدام است که باید امضایش کرد؟ آیا خشونت عرف زمانه نیست؟ آیا کورههای آدمسوزی عرف زمانه نیست؟ آیا مدرنیتۀ خشن و دستوری که باعث شده است عده¬ای سبک زندگی قدیمیشان به هم ریزد بدون اینکه چیزی در دنیای مدرن به دست آورند عرف زمانه نیست؟ برای خشونتورزیدن تئوری لازم است. عدهای تئوری غیر دینی دارند و عدهای تئوری دینی. مسلماً یکسری عناصر خشونتپرور در سنتهای گذشتۀ ما، از جمله سنتهای دینیمان، وجود دارد که نیاز دارد به نقد. نیاز است که کافران و غیرمومنان را هم مثل خودمان محترم بداریم. لازم است که به مرتدان و خداناباوران هم به چشم شهروند نگاه کنیم. لازم است به این باور برسیم که آنچه ما فکر می¬کنیم درست است عدهای فکر می¬کنند غلط است و لازم نیست آنها را بکشیم؛ چرا که قرار است زندگی کنیم در کنار هم با آسایش برای رسیدن به آرزوهایمان. من طبق آنچه جان دیویی گفته اعتقاد دارم مردم بر اساس عاداتشان عمل می¬کنند تا بر اساس تجزیه و تحلیل. لازم است به تحلیل افکار و تغییر عادات خشن اندیشید. عادات غیرخشن با تصورات و ایده های غیرخشن ایجاد میشود. سنتهای قدیمی هم یکسری ایده-های غیرخشن دارند که می¬شود، در کنار ایده¬های جدید، به ترویجشان پرداخت. چنانچه علی میرسپاسی نیز تحلیل کرده است به نظر میرسد جواب سوالات امروزی را باید در میان امروزیان جُست در میان متون قدیمی. سوال اصلی در این عصر هم این است که چطور میشود بهتر زیست؟ کسانی که میجنگند مسلماً پاسخ خواند داد با جنگ و قتل و خونریزی، نا با فمنیزم و دموکراسی، میتوان بهتر زیست. چرا عدهای از مردم فکر میکنند که دموکراسی چارۀ دردشان نسیت؟ مسلمآ جواب نه این است که دینشان دموکراسی¬خواه نیست. چرا که میتوان پاسخ داد که دینشان هم به این سبک خشونتمحور هم نبوده است و مسلمانان در طول تاریخ که همیشه در حال جنگ نبودهاند. اصلاً پدیدۀ سلفیها و طالبان پدیدهای جدید و مدرن و مربوط به اکنون است. همچنان که نازیسم و استالینیسم هم مدرن بود. مسلمانان خشن در پی تفسیری از سنت¬هایشان هستند که به درد جنگ بخورد. آنها هم به دنبال معنابخشی به زندگی¬شان هستند.
اینکه سلفیها و طالبان چرا خشونتورزی را راهی برای بهتر زیستن میدانند سوالی است اساسی. اینکه امروز راه گفتگو در مصر و سوریه بسته شده است و هم اسلام¬خواهان و هم سکولارها خشونت می¬ورزند ارتباطی به پیامبر اسلام دارد یا مشکل در جامعۀ کنونی نهفته است؟ کسب قدرت سیاسی و پول کلان متمرکز در دولت مسلماً وسوسه¬برانگیز و خواستنی است. اینکه بتوانی دیگرانی که مثل تو فکر نمی¬کنند با قهوۀ قهریۀ دولتی، به همراه تبلیغ فرهنگی متمرکز و خرج میزانی از پول از سر راه برداری خوب است و خواستنی برای عدهای. آیا دولتهای کنونی خاورمیانه اینچنین نمیکنند. آیا استعمار در این منطقه اینچنین نکرده است. آیا تعریفی که از دولت شده است برای تمرکز همه چیز در آن؛ و در عین حال درهم کوفتن جامعۀ مدنی توسط او راه را برای خشونتطلبان امروزی هموار نکرده است. آیا تعریفمان از جامعۀ مدنی به شدت اروپامحور نبوده است؟ آیا سرکوب شدید جامعۀ مدنی در دوران استعمار توسط حاکمان غیرمحلی و سپس پسااستعمار توسط حاکمان محلی مقصر نیست؟ چه میشود که راه برای تئوریککردن فراگیر خشونت هموار میشود؟ در جامعۀ مدرن کنونی مسلمان که بر پیچیدگیهای زندگی به شدت افزوده شده است سرکوب جامعۀ مدنی به همراه دولت همه کاره در کنار نابراریهای شدید و سعی در از حذف هرگونه تفاوت غیر اروپایی آیا سبب نشده است که معنابخشی به زندگی برای افراد از دست رود و خشونتورزی و جنگ راهکاری دلفریب برای معنا دادن به زندگی و برکشیدن آن باشد؟ تئوریک کردن خشونت بر اساس هر عنصری که قابل فهم مردمان است انجام می¬شود و مسلماً برای مسلمانان، اسلام هم یکی از آن عناصر است هر چند نه تنها عنصر.
خشونتگران اسلامی راه رسیدن به آرزوهایشان را در اسلحه میبینند و البته اعتقاداتشان. اعتقاداتی که به اسلام پیوند خورده است برای متمرکز کردن افراد خودی و ترساندن دیگری بر اساس اعتقادات. آیا دولت¬های مدرن از اعتقادات کمک نمیگیرند برای جنگ؟ وطنپرستی هم نوعی اعتقاد است. حقوق بشر هم یک اعتقاد است. حقوق زنان هم همینطور. جهاد اسلامی خشن هم نوعی است از اعتقاد. من مبارزه با تروریستی را که اسلحه به دست است را خوب میدانم امّا لازم است همه کمی بازتر بیاندیشیم. برای رسیدن به مشارکت و آزادی بیشتر لازم است “همه” فکر کنند. آیا آن¬ها که می¬جنگند راهی برای رسیدن به آرزوهایشان غیر از جنگ دارند؟ آیا تبعیض و نابراری به طریق دیگری ممکن است کم شود؟ مسلمآ ما جوابهایی غیر از جنگ در ذهنمان داریم امّا عده¬ای اینچنین نیستند. هم لازم است به مقابلۀ فیزیکی با آنها، هم لازم است از معرفی جایگزین¬ها برای منزوی کردن کردار آنها، هم لازم است به نکوهش برای بیارزش شدن ارزش خشونت، هم البته لازم است به تمرکززدایی از قدرت و ثروت و دوری از فکرهای تمامیتخواه. گاهی دفاع از توسعه، از حقوق بشر از … شکلی تمامیتخواهانه و خشن به خود می¬گیرد. نقد و یافتن شیوههای بهتر زیستن و دوری از خشونت و تمامیتخواهی، چه در اندیشه چه در کردار، یک ضرورت است چه به نام پیامبر باشد چه به نام حقوق بشر.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.