در تاریخ ۴ تیر ۱۴۰۴، دیاکو مرادی در وب‌سایت «تریبون زمانه» یادداشتی با عنوان «توهم رهایی از راه جنگ و واقع‌گرایی رهایی‌بخش: روایت فروپاشی رؤیاهای کلاسیک و بازاندیشی در مسیر تغییر» منتشر کرد. این یادداشت، واکنش‌ احزاب و گروه‌های موسوم به اپوزیسیون کلاسیک به درگیری‌های نظامی اخیر میان جمهوری اسلامی و اسرائیل را با دیده‌ای انتقادی می‌نگرد و پژاک را تنها جریان واقع‌گرا در این میان معرفی می‌کند.

در بخشی از این یادداشت می‌خوانیم:
«در بزنگاه درگیری‌های نظامی میان اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران، بسیاری از احزاب، گروه‌ها و شخصیت‌های کلاسیک اپوزیسیون ایرانی، با نگاهی امیدوارانه به این تقابل نظامی چشم دوخته بودند… در این میان، تنها جریانی که نه به اسرائیل و نه به رژیم توهم نداشت و تحلیل خود را نه بر مبنای قدرت‌های خارجی بلکه بر ظرفیت درونی جامعه بنا نهاد، پژاک بود.»
این نوشتار در پی آن است که این ادعاها را هم در سطح نظری و هم در سطح عملی، به محک نقد بسپارد.

نقد نظری: تزئین نظریه در خدمت تبلیغ
یادداشت مرادی با ارجاع به اندیشه‌هایی از فروم، آرنت، فوکو و باومن، تلاش می‌کند تا روایت خویش را با لایه‌ای از مفاهیم نظری غنا بخشد. اما این ارجاعات، بیشتر جنبه‌ی تزئینی دارند تا تحلیلی. به بیان دیگر، نظریه‌ها نه برای تبیین واقعیت، بلکه برای مشروعیت‌بخشی به موضع‌گیری سیاسی خاصی به کار رفته‌اند. خواننده با گزاره‌هایی روبه‌رو می‌شود که تنها نقش تاییدکننده برای یک موضع سیاسی دارند، بی‌آنکه این مفاهیم در بستر خاص ایران مورد تحلیل ساختاری قرار گرفته باشند.
مهم‌تر از آن، یادداشت هیچ‌گونه داده میدانی، تحلیل آماری یا شواهد تجربی برای ادعاهای خود ارائه نمی‌دهد. تحلیل‌های روان‌شناختی و فلسفی درباره احزاب سیاسی بدون بررسی عینی رفتارها و عملکردها، بیشتر رنگ و بوی مانیفست ایدئولوژیک به خود می‌گیرد تا تحلیل علمی.

همچنین، متن از دوگانه‌سازی پرهیز می‌دهد (رژیم/اپوزیسیون، خیر/شر)، اما خود به دوگانه‌ای تازه می‌افتد: اپوزیسیون فریب‌خورده در برابر پژاک آگاه و واقع‌گرا. این تقلیل‌گرایی مانع از درک پیچیدگی‌های واقعی میدان سیاست ایران می‌شود.
نکته‌ی اساسی دیگر، فقدان نقد درونی نسبت به پژاک است. پژاک نه‌تنها از هرگونه ضعف یا چالش مبرا جلوه داده می‌شود، بلکه به‌عنوان تنها صدای خردمند و آگاه معرفی می‌گردد. این بی‌تناسبی، به خودی خود پرسش‌برانگیز است و با معیارهای تحلیل علمی فاصله دارد.

نقد عملی: از آرمان تا واقعیت میدانی
نویسنده یادداشت، پژاک را حامل نوعی «واقع‌گرایی رهایی‌بخش» معرفی می‌کند که بر پایه‌ی گفتمان «مدرنیته دموکراتیک» بنا شده است؛ گفتمانی که ریشه در اندیشه‌های عبدالله اوجالان و حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) دارد. اگرچه این گفتمان ادعا می‌کند که آلترناتیوی برای نظام دولت – ملت و سرمایه‌داری جهانی ارائه می‌دهد، اما بررسی میدانی این ادعاها، به ویژه در مورد تجربه «خودمدیریتی شمال و شرق سوریه» (روژآوا)، نتایجی دیگر نشان می‌دهد:
ادعای عبور از نظام دولت ‌ـ ‌ملت، در عمل محقق نشده است. ساختار خودمدیریتی تحت کنترل پ.ک.ک، نه‌تنها در نظم حقوق بین‌الملل به رسمیت شناخته نشده، بلکه برای بقای خود به حمایت قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای وابسته است.
ائتلاف با ایالات متحده، به‌عنوان نماد نظم سرمایه‌داری و دولت ‌ـ‌ ملت، به‌وضوح در تضاد با بنیان‌های نظری مدرنیته دموکراتیک قرار دارد. حضور پایگاه‌های نظامی آمریکا در شمال سوریه، ضامن بقای همان ساختاری است که ادعا می‌شود با آن مبارزه می‌شود.
نظام اقتصادی روژآوا، برخلاف شعارهای کمونال، در عمل همچنان در چارچوب اقتصاد بازار و سرمایه‌داری فعالیت می‌کند. مفاهیمی مانند «اقتصاد کمونال» بیشتر در حد شعار باقی مانده‌اند.
فرهنگ سیاسی بسته و رهبرمحور، که آزادی را در چارچوب اندیشه‌های عبدالله اوجالان تعریف می‌کند، یادآور دیگر ساختارهای ایدئولوژیک اقتدارگراست. برخورد با احزاب مخالف در مناطق تحت کنترل پ.ک.ک در شمال سوریه و حذف صدای رقیب، با ارزش‌های دموکراتیک اعلام‌شده در تضاد است.

در عرصه ایران نیز، نهاد کنفدرالیسم جوامع کوردستان (ک.ج.ک) که پژاک نیز عضوی از آن است و تمامی سیاستها و اقدامات این حزب باید در این نهاد مورد تایید قرار گیرند تاکنون مواضعی اتخاذ کرده که با ادعای «واقع‌گرایی رهایی‌بخش» سازگار نیست. از جمله صدور پیام تسلیت رسمی برای مرگ ابراهیم رئیسی، یکی از چهره‌های کلیدی سرکوب دهه شصت، که تردیدهای جدی درباره حدود تمایز ک.ج.ک و پژاک از ساختار رسمی قدرت در ایران پدید می‌آورد.

پرسشی ضروری برای گفت‌وگو
در پایان، پرسش اصلی از آقای مرادی این است: معیار تشخیص توهم چیست؟ اگر استفاده ابزاری از جنگ یا امید به دخالت خارجی را بتوان «توهم» دانست، آیا اتکا به مفاهیم رهایی‌بخش بدون پایبندی عملی، یا اتحاد با قدرت‌های بزرگ جهانی در تضاد با آرمان‌های اعلام‌شده، مصداقی از توهم‌سازی ایدئولوژیک نیست؟
کارل مارکس زمانی ایدئولوژی را «آگاهی کاذب» توصیف کرد؛ شاید نگریستن با عینک ایدئولوژی خاص، باعث شود واقعیت‌ها وارونه جلوه کنند. در این وارونگی، آن‌که مدعی توهم‌زدایی است، ممکن است خود درگیر توهمی دیگر باشد.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)