مدرسه فمینیستی: روزی روزگاری می خواستند در ایران از «ماریا مونته سوری» الهام بگیرند و نظام نوین تربیتی و آموزشی را بر اساس تئوری امتحان شدۀ او پی ریزی کنند. قبل از آن، آموزش های او و تربیت کادر مربیان نوگرا جهت تحولی بزرگ در سیستم های تربیتی در بسیاری از کشورهای دنیا نتایج ارزشمندی به بار آورده بود که برای تحول در نظام آموزشی کشوری مانند ما می توانست سودمند باشد. با شکل گیری تحولات سیاسی و هدف دولتی کردن مدارس، آن اندک راهی هم که الگوهای تربیتی «ماریا مونته سوری» به نظام آموزشی باز کرده بود از بین رفت و جای آن را نظم تازه ای گرفت که درک و فهم مستقل خود را از نظام آموزشی به نمایش گذاشت. مدرسه شد جایی که “… جلوه ای است از تحقق مراتب حیات طیبه، کانون عرضۀ خدمات و فرصت های تعلیم و تربیتی، زمینه ساز درک و اصلاح موقعیت دانش آموزان و تکوین و تعالی پیوسته هویت آنان بر اساس نظام معیار اسلامی در چهارچوب فلسفه و رهنامه نظام تعلیم و تربیت رسمی و عمومی در ایران…”(۱).

ابتدای راه بود و افرادی ذوق زده که تا توانستند تعریف نظام آموزشی کشور را با مفاهیم ناآشنا و به سلیقه های شخصی به روی کاغذ آوردند و منتظر شدند که چنین اهدافی یک شبه تحقق پیدا کند. تصور می کردند که نظام جدیدشان “… تجلی بخش فرهنگ غنی اسلامی در روابط و مناسبات با خالق، جهان خلقت، خود، و دیگران به ویژه تکلیف گرایی، مسؤلیت پذیری…” (۲) است. قرار بود دانش آموزان بیاموزند که با “… پرهیز از اسراف و وابستگی به دنیا… ایثارگری، قانون گرایی… دفاع از محرومان و مستضعفان و ارزش های انقلاب اسلامی” (۳) را یاد بگیرند.

از همان ابتدا در مباحث تربیتی کم و بیش و با احتیاط از الگوهای آموزشی ماریا مونته سوری استفاده می شد. در تربیتِ کودکان نیازمند کمک های ویژه، با دست بازتری از تئوری او بهره می گرفتند. بیشتر نه به عنوان اشاره به فردی نوگرا و خالق متدهایی که جهان آموزشی را تعییر داد بلکه صرفاً یک نوع تئوری که می توانست حرفی برای گفتن داشته باشد، سایۀ ماریا مونته سوری خاموش و آرام همراه تنش ها و موج هایی که نظام آموزشی کشورمان را تکان می داد، حضور داشت و بسیاری مواقع راه گشا.

در سال ۱۳۶۷ قانون پذیرش مدارس غیرانتفاعی و خصوصی به تصویب مجلس رسید. هر چند در ارائۀ این قانون تذکر داده شده که این گونه مدارس موظفند بر اساس برنامه ها و دستورالعمل های عمومی وزارت آموزش و پرورش و تحت نظارت وزارت خانۀ مذکور اداره شوند، اما با راه اندازی مدارس خصوصی الگوهای ماریا مونته سوری هم مجدداً و این بار با برداشت های گوناگون به فضای تربیتی کودکان و نوجوانان بازگشت. از مؤسسه فرهنگی آموزشی مفتاح و مصباح تا هزارۀ روان شناسی تا پژوهشکده های تربیتی و تا اساسنامۀ هر مهد کودک و کودکستان خصوصی به معرفی این “بانو”ی خوب و هوشمند پرداخته شد و می شود.

از اینکۀ نظام تربیتی کودکان در کشور ما از یکی از الگوهای مترقی جهانی پیروی می کند یا حداقل تمایلی به پیروی وجود دارد، قدم مثبت و قابل تقدیر است اما آنچه را که نباید از نظر دور داشت شیوه های سانسور شده ای است که در قبال زندگی شخصی او و الگوهای آموزشی اش به کار گرفته می شود و به دنبال آن مدارسی که به نام او شکل می گیرند، بدون آن که وفاداری چندانی به الگوهای تربیتی او نشان دهند، به هر دلیل موجه یا غیر موجهی ساز خود را می زنند. از جمله در معرفی او اصرار فراوانی از هر سو دیده می شود که بخش هایی از زندگی این ” بانو” که بارها به تأیید خود او و پس از مرگش به تأیید خانواده و ” انجمن بین المللی مونته سوری” (۴) رسیده است، پنهان بماند.

ماریا مونته سوری در سال ۱۸۷۰ میلادی در یک خانواده فرهنگی در ایتالیا به دنیا آمد و در سال های نوجوانی علیرغم مخالفت خانواده به فضای مردانۀ دانشکدۀ پزشکی آن زمان راه یافت. در کنفرانس ها و میتینگ های دانشجویی شرکت می کرد و به سرعت به یکی از فعلان حقوق بشر و مبارزی در تلاشِ دریافت حق رأی زنان شناخته شد. مدام سفر می کرد و در سخنرانی هایش ذهن های به خواب رفته را به حضور و پیدایش “زن جدید” بیدار می کرد. مبارزات اجتماعی، او را به شناخت و مطالعۀ دروس فلسفه و تاریخ و جامعه شناسی کشاند. بسیار خواند و آموخت. و در مبارزۀ روزمرۀ تلاش برای کسب حق رأی زنان در ایتالیا، ایده های خود را صیقل می داد. در زمانی که خارج از عرف جامعه، بدون ازدواج باردار شد، از این امکان بهره جست تا اعتقاد خود را به ارزش ارتباط انسانی ورای هر قاعده و قانونی، اعلام کند. او دلیلی برای ازدواج رسمی نمی دید و معتقد بود احساسات و تعهدات او و مونته سارو – پدر فرزندش- به یکدیگر می بایست جای هر نوع رسمیت بخشی اداری یا سنتی و مذهبی به آن رابطه را پُر کند.

بهای چنین سرکشی در زمان او این بود که از داشتن و تربیت کودک خود محروم شد. پسرش در نقطه ای خارج از شهر نزد خانوادۀ کشاورزی نگهداری می شد تا مصلحت خانوادگی خدشه دار نشود. چنین تاریخچه ای از زندگی او در معرفی نامه هایی که در ایران از او می شود، حذف شده. کسی نمی خواهد بداند این “بانوی” دنیای الگوهای جدید تربیتی برای حق رأی زنان و استقلال تصمیم گیری و انتخاب نوع زندگی با چه موانع و سختگیریهای خانوادگی و اجتماعی مواجه بوده است.
ماریا در همان زمان که از داشتن و تربیت کودک خود محروم بود، در کنار فعالیت اجتماعی خود به کودکان نیازمند کمک های ویژه روحی و جسمی آموزش می داد. مقاومت او به قیمت سالها دوری از فرزندش ادامه یافت تا عاقبت توانست ماریو – پسرش – را نزد خود بیاورد. در همان دوران تجارب آموزگاری خود را منتشر کرد. اعتقاد داشت کودکان در امر یادگیری آزادند و اگر فضا به روی آنها بسته نشود با تمرین استقلال طلبی نه تنها نیازها و خواسته های خود را می شناسند بلکه خود نیز به شکل فعالانه در آموزش و بدست آوردن تجارب تازۀ زندگی سهیم می شوند.

ماریا مونته سوری در دیدگاه حقوق بشری خود به کشف استقلال شخصیتی رسیده بود و در عین حال باور داشت که اهمیت دادن به تفاوت های فردی کودکان به طبع مراحل آموزش آنها را از یکدیگر متفاوت می کند و حاصل چنین آموزشی در نسل کودکان چیزی جز ارتقاء اعتماد به نفس و استقلال طلبی آنها نمی تواند باشد. او به تجربه های شخصی کودکان به عنوان زیر بنای آموزش و درک آنها از دنیای بیرون تکیه می کند.

باید از خودمان بپرسیم فرزندان کوچک ما، بخصوص دختربچه هایمان با چه تجربۀ شخصی که قرار است زیر بنای آموزش آنها باشد، روزانه راهی مدارس می شوند؟ مونته سوری معتقد است مفاهیمی که با کودکان در میان می گذاریم می بایست در ارتباط با زندگی روزمره آنها باشد. باز هم می توانیم از خودمان بپرسیم مفهوم ناروشن “حجاب کودکانه ” را چگونه باید با واقعیت زندگی روزمره تطبیق داد. آیا غیر از این است که مهمترین واقعیت روزانه آنها درک مفهوم “اجبار ” و انتخاب از بیرون می شود؟

ماریا مونته سوری می گوید با ترس کودکان مان مبارزه کنیم تا خودسانسوری را از آنها دور کنیم. آیا می توانیم فراموش کنیم که مادرانی در راه مدرسه همچون مشق شب، خودسانسوری کودکان شان را با آنها تمرین می کنند تا مبادا در مدرسه واقعیت زندگی خانوادگی شان را لو بدهند؟

مدارسی که اهداف مشخص از قبل تعیین شده را دنبال می کنند چگونه می توانند حتی اگر بخواهند، از الگوهای آموزشی مونته سوری استفاده کنند؟ در زمان حیات خود او یکی از کسانی که شیفته و شیدای الگوهای آموزشی ماریا مونته سوری شد، موسیلینی دیکتاتور فاشیست در قدرت ایتالیا بود. دستور ساختن صدها مدرسۀ ” ماریا مونته سوری” را صادر کرد و آموزگارانی را به خدمت گرفت تا با استناد به شیوه های تربیتی ماریا، سربازانی با حس مسؤلیت پذیری، کنترل شخصی و وفادار به خدا و خلق و کشور ایتالیا تربیت کنند.

مبارزۀ ماریا برای پس گرفتن الگوهای آموزشی اش و بیرون کشیدن آنها از چنگ موسیلینی بخشی از تاریخ مبارزه حقوق بشر است که متأسفانه در کمتر جایی و در اندک زمان هایی به آن پرداخته می شود. موسیلینی نیز همچون هیتلر صلاح خود را در این دید که مدرسه های ماریا را جمع کند و از سوزاندن کتابهای تربیتی او نه در ایتالیا و نه در آلمان هیتلری دریغ نشد.

امروزه بیش از ۸۰۰ هزار مدارس ماریا مونته سوری در سراسر دنیا پا گرفته است، برای نمونه می توان به چند تن از رؤسای سایت گوگل، مارکز نویسندۀ محبوب امریکای لاتین اشاره کرد که در مکتب مونته سوری درس خوانده و آزاداندیشی خود را در کلاس های درسی به شیوه های تربیتی او تمرین کرده اند. اما سرنوشت الگوهای آموزشی ماریا مونته سوری در ایران چندان روشن نیست.

به یک معنا اکثر نهادهای تربیتی بخصوص مدارس خصوصی خود را ملزم به اجرای شیوه های آموزشی او می دادند. اما با آمار و ارقامی برخورد نمی کنیم که واقعیت یا عدم واقعیت چنین تعهدی را نشان مان بدهد. “ماریا مونته سوری” دکور مناسبی برای بسیاری از مراکز آموزشی خصوصی شده که با هزینه های کمر شکن به خانواده ها می باورانند که الگوهای آموزشی آن “بانو” اساس یادگیری در نهاد آموزشی آنهاست. در مدارس دولتی نیز با کثرت جمعیت دانش آموزان و امکانات محدود و مهمتر از همه با برنامۀ آموزشی از قبل تعیین شده، فضایی وجود ندارد تا کودکان با احساس آرامش و امنیت توانایی های خود را تا حد شایسته ای ارتقاء بدهند و ناتوانی ها را جبران کنند.

ماریا مونته سوری بعد از جنگ دوم جهانی و پس از سال ها زندگی اجباری در هند به اروپا بازگشت. سال ها بود که پزشکی را رها کرده و به مبارز خستگی ناپذیرِ آموزش شیوه های مدرن تربیتی بر اساس حق زندگی و حق آموزش انسان ها، تبدیل شد. از آن پس تا پایان زندگی در مورد “آموزش برای صلح” نوشت و کار کرد. پیام آور صلح شد و مفهوم صلح و همزیستی مسالمت آمیز را به مدرسه ها برد و روی تخته سیاه نوشت.

ما هم می توانیم او را از دکوری برای سایت های مدارس خصوصی و تابلویی در اتاق مدیر و یا “بانو”یی که پژوهشکده های تربیتی در موردش می نویسند، در بیاورم و به درس او گوش کنیم – کتابهایش به فارسی هم ترجمه شده –(۵) و برای کودکانمان تعریف کنیم که او روزی روی تخته سیاه نوشت: صلح، درس امروز ماست.

منابع:

۱ و ۲ و ۳: سایت ” اهداف معلم ایرانی” مدرسه در افق چشم انداز ۱۴۰۴
International montessori society :4
۵: ماریا مونته سوری ” نظام نوین تربیتی و آموزشی کودکان” ناشر: دانژه

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com