۱-
آرزوهای
مادرمرده
دیگرنمی خواهند
دایه
 
۲-
جهان
غرق درتنهایی است
وتنهایی
غرق درجهان
وانسان نت اش
 
۳-
چندبوسه 
ونگاه تو
می شود
یک شعرکوتاه
 
۴-
گلهای باغچه
که شکوفه کردند
فهمیدم:
که تو آمده ای
 
۵-
زلف های شب را
به سپیدی موی روز
گره می زنم
اما افسوس
روز
روزابری ای بود
 
۶-
پدرم
هرشب
درنداشته هایش
خواب اش می برد
صبح جنازه اش را
تاسرکار
تشییع می کرد
 
۷-
پروانه ها
چامک نویس ترین
شاعران اند
بوسیدن گل
تادم مرگ
هرگزندیدن
پایزبی شاخه وبرگ
 
۸-
اگرچشمان 
آبی تونبود
هرگز!
به دریا نمی اندیشیدم
من ماهی چشمان
دریایی توام
 
۹-
پیرهن زندگی
تنها
به قواره ی من
تنگ بود
 
۱۰-
این کبوترپیر
چون من
حوصله اش
سررفته
هرروز درایوان خانه
بازی می کند
با پرواز
 
۱۱-
وقتی
جنگ تمام شد
به کبوترسپید پیکاسو
خواهم گفت:
چه شبهایی تاسپیده دم
خواب صلح را می دیدم
 
۱۲-
خوش بحال شب
که هرگز
موی ازاو
سپید نمی شود
 
۱۳-
مادر
سپیدی زلف هارا
گره می زد
زمستان
سیاهی ابرها
هردو
می بافتند زندگی
 
۱۴-
آب که شورشد
تازه فهمیدم:
مادری دراین حوالی
گریسته است

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)