کاردینال دو رِز از چهره های سیاسی مهم فرانسه در ابتدای سلطنت لویی چهاردهم بود و شهرت دیرپایش را مدیون خاطراتی است که نگاشته و از شاهکار های ادبی قرن هفدهم محسوب است. از کلمات قصار معروفش این است: سیاست هنر انتخاب بین دو گزینۀ نامطلوب است. سخن بسیار عمیق و درست است و ایرانیان امروز در چنین موقعیتی قرار دارند.

چیست این موقعیت. کشور تحت فشار خارجی که از سوی اسرائیل رویش متمرکز گشته و پشتیبانی آمریکا را نیز دارد، باید بین عقب نشینی در برابر این فشار که به جنگ تهدیدش میکند و ایستادگی، یکی را انتخاب کند. موقعیت خطیر است و انتخاب به نهایت درجه مهم. در اینجا میخواهم انتخاب خودم را به شما عرضه بدارم.

گروهی که عموماً از اصلاح طلبان تشکیل شده و چهره های شاخصشان را همه میشناسیم، طرفدار نشان دادن نرمش و دادن امتیاز است به بهانۀ احتراز از جنگ. تاکتیک ثابت است: ترساندن مردم از جنگ برای قبولاندن سیاستی خلاف منافع ملی به آنان. از زمان خاتمی معمول شده و بهترین محل برای رصد تحولش و نتایجش، مذاکرات اتمی است که در هر قدم با  امتیاز دادن از سوی دولتها اصلاح طلب پیش رفت و در نهایت به برجام رسید. مقصد نهایی تعطیل صنایع نظامی و در نهایت خلع سلاح بود که ترامپ تحت تلقین نتانیاهو بر همش زد و ناخواسته خدمت بزرگی به ایرانیان کرد. اعتماد به اروپا هم که از سوی این گروه تبلیغ شده بود و هنوز میشود، جز افتضاح بار نیاورد.

گروه دوم که از آنها به عنوان اصولگرایان نام برده میشود، در جمع، خواستار عدم انعطاف در برابر غرب است، چه در مورد اتم و چه موارد دیگر. این روش با ایدئولوژی اسلامگرا انطباق بیشتری دارد تا روش طرف مقابل و ظاهراً نام اصولگرایی هم از همینجا میاید.

همینجا سه نکتۀ مهم را در مورد این دو یادآوری کنم. تفاوتشان مربوط است به سیاست خارجی، وگرنه در مورد سیاست داخلی فرقی بین آنها نیست، نه در حجاب، نه در اجرای شریعت و نه در این مورد که کشور را ملک طلق خود میشمرند و در بهره کشی از خودش و مردمش تردیدی به دل راه نمیدهند. نکتۀ دوم این است که قابلیتهای کشورداری هیچکدام تفاوتی اساسی با گروه دیگر ندارد. سوم اینکه منافع ملی در نظر هیچکدام جایی ندارد. یکی به خدمت خارجی درآمده و دیگری هم که امتی است و با ملت کاری ندارد، مگر در خیابان به او بربخورد.

حال ما مانده ایم میان این دو و اگر بخواهیم انتخاب خود را به اعتبار جبهه گیری های سیاست داخلی ایران سامان بدهیم، کار بی معنایی کرده ایم چون خود را وارد سیاست حکومت ملایی کرده ایم و در عمل به یکی از جناح های آن پیوسته ایم. ولی خوب، موضع نگرفتن هم راه حل نیست چون پای سرنوشت مملکت در میان است، مملکتی که مال شماست نه آنها. باید تکلیف خود را روشن کرد اما از بالای سر این دو، از جایی که ایران قرار دارد. جایی که قد هیچکدامشان به آن نمیرسد.

ما را از جنگ میترسانند تا به دادن امتیاز بدون جنگ راضیمان کنند. ستون پنجمی هم که در ایران دارند، در نهایت به همین استدلال تکیه میکند و تبلیغات  وسیعش بر همین کانون متمرکز است. مسئله اینجاست که چنین ایستاری ما را از دادن امتیاز معاف نمیکند، به این سوقمان میدهد که هر چه دشمن میخواهد بدون جنگ به او بدهیم. این بهترین گزینه است از دید دشمن، چون هر چه را که میخواهد به این ترتیب بدون هیچ زحمت و فقط با تهدید به دست میاورد. در یک کلام این راهی است که دشمن میخواهد بدان برویم چون تمام سودش به جیب او ریخته میشود.

ولی داستان به همینجا ختم نمیشود، اگر هم بخواهیم این رفتار را پیشه کنیم، باید آگاه باشیم که امتیاز دادن حد ندارد. البته امتیاز گیران همیشه داستان را پله پله پیش میبرند تا طرف را از جهت روانی نرم کنند. یکباره نمیتوان همه چیز را خواست، مردم هم که همیشه بار پرداخت قسطی را حس نمیکنند. پس باید به مرور جلو رفت. این حکایت از برجامی که قرار بود شمارۀ یک باشد و دو و سه و… دنبالش بیاید، معلوم بود. نهایت کار خلع سلاح کشور بود و دنبالۀ آن هم معلوم، کوبیدن کشور به سبک لیبی و با حداقل خطر. همه دشمن بی سلاح میخواهند چون خطری متوجه شان نمیکند. خلاصه کنم، میخواهند با تهدید جنگ، آنچه را که جنگ میتواند نصیبشان کند، به ارزانترین قیمت از ما بگیرند. یعنی باید آگاه باشیم که رفتن به راه عقب نشینی، حال تحت لوای هر چیزی به ما عرضه شود، نهایتی ندارد مگر تسلیم کامل. اگر جور دیگر به ما عرضه اش میکنند، ترفندی است برای راضی کردنمان.

حال بیاییم سر راه دوم که مقاومت است و تسلیم طلبان به شما چون راه جنگ عرضه اش میدارند.

اول از همه باید دانست که این راه بازدارندگی است نه جنگ. قویترین مانعی که ما بتوانیم در برابر خطر جنگ برافرازیم، همین بازدارندگی است. دو نکته. اول از همه روح بازدارندگی و آنچه که دشمن را از حمله منصرف میسازد، ارادۀ شماست، در مقابل این یکی که عامل اصلی است، همه چیز فرع است. دوم اینکه تن دادن به کاهش توان نظامی و حتی صرفنظر کردن از افزایش آن، خطرناک ترین کار است و هیچ توجیهی برنمیدارد. خطر حمله از ضعف شما برمیخیزد نه قدرتتان. باید به محکمترین شکل ارادۀ نبرد را به حریف نشان داد و بر نیروی خویش افزود. تسلیحات مربوط است به نظامیان ولی اراده مربوط است به همه. البته مقاومت مستلزم قبول خطر است. اما اگر قبولش نکنید، از هیچ چیزتان نمیتوانید مواظبت کنید، در درجۀ اول از مملکتتان.

ممکن است بگویید که اگر در نهایت جنگ در گرفت چه؟ اول از همه بدانید جنگ انتخاب شما نیست، انتخاب آنهایی است که به شما تحمیلش میکنند. اختیار موقعیت فقط به دست شما نیست که به پسند خود تعریفش کنید، با حریف متجاوز و پرخاشگر است. تکرار میکنم: برای جنگ تصمیم یک طرف کافیست، آن صلح است که حاجت به رضایت دو طرف دارد.

ممکن است بگویید اگر جنگ را باختیم چه؟ اول از همه که نتیجۀ هیچ جنگی از ابتدا روشن  نیست. چرا نظرتان فقط متوجه احتمال باخت خودتان است؟ فقط به ضرری که میتواند متوجه شما بشود، فکر نکنید. نه ترس طرف مقابل را میبینید، نه ضایعات و تلفاتی که به او تحمیل خواهد شد و نه امکان شکست او را؟ میدانم که این رسانه های فاسد دائم به این سو سوقتان میدهند، ولی عقل خود را که نباید به دست دشمنان ایران داد. این حرفهای مفت به رایگان به شما عرضه میشود، ولی این دلیل نمیشود که به گوش بگیرید، بخصوص که خرجش را از شما میگیرند، چه امروز و چه فردا.

 حرفم را خلاصه و ختم کنم. به عقیدۀ من راه درست، راه پایداری است و قبول خطری که همراهش است. غیر از این راهی پیش پای ملتی که زنده است، نیست. آنچه که تسلیم از شما خواهد گرفت، عزت نفس شماست. ملتی میتواند فقیر یا غنی، قوی یا ضعیف باشد و به حیات خود ادامه بدهد، ولی بدون عزت نفس نمیتواند. این است عاقبت تسلیم از سر ترس و بدون جنگ.

۱۱ آبان ۱۴۰۳، ۱ نوامبر ۲۰۲۴

این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)