واسازی کلیشۀ «جمهوری در خاورمیانه جواب نمیدهد»
یکی از سخنان کلیشهای سلطنتطلبان ایران این بوده که «در خاورمیانه جمهوری جواب نمیدهد» و در نتیجه شعار بازگشت به سلطنت، خصوصاً سلطنت پهلوی را سر میدهند. مثالشان هم ناکامی جمهوری اسلامی ایران و کامیابی عربستان و آل صعود و شیخنشینهای حوزۀ خلیج فارس است.
در پاسخ باید گفت نکند گمان بردهاید که جمهوری اسلامی واقعاً جمهوری بوده است؟! این حکومت کدام یک از شاخصههای جمهوریت را دارد؟ نکند باور کردهاید که انتخابات این رژیم واقعاً انتخابات، مجلسش واقعا مجلس، رئیس جمهورش واقعاً نمایندۀ مردم بوده است؟ آیا مؤلفۀ اساسی جمهوری یعنی حضور و مشارکت مردم در سیاست در این رژیم موضوعیت دارد؟ کدام یک از حقوق بنیادین بشر در این رژیم محترم است؟ نیک که بنگرید درمییابید که جمهوری اسلامی از قضا تداوم فاجعهبار و بسیار ناکارآمد و فاسد نظام سلطنت است، یعنی حکومت شخصی مستبد که به هیچ کس پاسخگو نیست و بر جان و مال مردم سلطه دارد. سلطنتی پوپولیستی با نقاب جمهوریت که به تدریج مشروعیتش را از دست داده و چهرۀ کریه مستبدانهاش از نقاب بیرون زده است . بنا بر این در ایران که اصلاً تجربۀ جمهوری وجود نداشته که به استناد بدان بتوان زیر آب جمهوری را زد. مثال موفق جمهوری را هم میتوان در ترکیه دید. اینکه در سالهای اخیر شخصی مستبد به صورت پیشرونده تیشه به ریشۀ جمهوریت این کشور میزند گناه جمهوری نیست، بلکه مردماند که باید از جمهوریت دفاع کنند و این مسئولیت را به جا آورند اما نمیآورند. جمهوریت نیاز به مراقبت مردمی دارد و مثل هر نظام دیگری امکان فساد دارد.
اگر ملاک موفقیت را فقط اقتصادی بگیریم، بله شیخنشین ها موفق بودهاند، اما واقع این است که این کامیابی به قیمت گریز از آزادی و تن دادن به بردگی به دست آمده است، چرا که امیر عرب هرگاه که مخالفتی و اعتراضی و دادخواهیای ببیند با مشت آهنین با آن برخورد میکند، کاری که رژیم پهلوی هم میکرد. مردم این کشورها ترجیح میدهند تا آخر عمر فرزند پدر پولدار بمانند و لذت ببرند تا اینکه رنج ایستادن بر روی پای خود را بکشند. قطعا در مقام انتخاب میان سلطنت خمینی و خامنهای و پهلوی دومی را باید برگزید اما مگر نمیتوان گزینۀ دیگری که مردم بسیاری از کشورها برگزیدند و آن رهایی از سلطۀ خودکامانۀ حاکمان و بردگی است تخیل کرد و در جهت آن حرکت کرد؟! مثل اقوام و ملتهای بسیاری که در مسیر آزادی و رهایی از سلطه و پدرسالاری قدم برداشتند و اتفاقاً کامیاب هم شدند.
روی هم رفته به نظر میرسد که سلطنتطلبان جز بازگشت به گذشته تصور دیگری از حکومت ندارند و ترجیح میدهند زیر سلطۀ پدری خوب باشند تا اینکه خطر کنند به رهایی از انقیاد و سلطۀ پدر و گذار به بلوغ و خودحکمرانی. ترجیح میدهند کودکی حرفشنو و بیاراده باقی بمانند و رنج رشد و تعالی را بر خود هموار نکنند.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.