عمو فرج عزیز اساس مطلبش درست است که, به اصطلاح “اپوزیسیون” کنونی نه توانایی و نه لیاقت گذار از جمهوری اسلامی یا جایگزینی اش را دارد (که البته در خود این گزاره نیز مقداری کلی گویی و تحریف نهفته).

در دو سال گذشته این جنبشهای خودمختارِ، مستقلِ, متأثر از قیام ژینا و جنبش “زن زندگی آزادی” بوده اند که درگیر گذار از جمهوری اسلامی و پایه گذاری دوران انتقال می باشند. و برای آنان هیچگونه فرهنگ و ادبیات “هواداری” مطرح نبوده، نیست و نخواهد بود. تاکید یک جانبه بر مقوله ی “هواداران” و “هواداری” اساسا یک خصلت کلیدی و تعیین کننده ی “زن زندگی آزادی”, یعنی خودمختاری و مستقل بودن آنرا را نادیده می گیرد.

تاکید مستمر بر نقش احزاب نیز، بخش دیگری از فرافکنی فرهنگ سیاسی سابق قدیمی بر مبارزات کنونی است.
جالب است که اتفاقا بسیاری از احزابی که پایه ی اجتماعی دارند، در این برهه تاکیدشان اتفاقا بر توانا کردن، و قدرتمند نمودن جنبشها است، نه حزب (مانند “حزب کمونیست ایران”).

نتیجه ی اخلاقی داستان, تلگرافی; جنبش “زن زندگی آزادی” و قیام ژینا، گستره ای بدیع و نوین از ارزشها، چشم اندازها و روشها ایجاد کرده اند، که با روشها، زبان و هنجارهای تا به حال رایج و غالب (“جهل معصیت بار نیاکان”) هیچ قرابتی ندارد.
به زبان عوام، حمل بر گستاخی نشود، یعنی باید هر چیزی را که قبل از “زن زندگی آزادی” بوده، بشاشی توش، بندازی دور.
با زبان و هنجارهای گذشته، گفتمانها و ارزشهای تازه ی آینده را نمی توان آفرید. انقلاب چکامه‌ی خود را از گذشته نمی‌تواند بگیرد، این چکامه را فقط از آینده می‌توان گرفت.

دو سه  نکته ی دیگر در باره ی تاریخ انقلاب اکتبر, نقش سوسیال دموکراسی در آن دوران، و ریشه های قوی “مرکزگرایی” در سخنان عمو فرج عزیز هست, اگر فرصت بود اشاره می شود.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)