-
آریل دورفمن نویسنده شهیر شیلیایی، که برای بازگشت به وطن در دوران پینوشه حتی رنجِ زندان را به جان خریده بود، در مصاحبه اخیرش با BBC فارسی به تلخی میگوید پس از پایان دیکتاتوری وقتی برای دومین بار به کشور بازگشت دیگر آن مردم را نمیشناخت. در واقع همانقدر که مردم عوض شده بودند، جلای وطن خودِ او را هم در جهت دیگری تغییر داده بود؛ ناهمسانی که باعث شد فرهنگ جدید مردم را تاب نیاورده و مصمم به بازگشت به تبعیدگاهش در آمریکا شود: یکبار به خاطر دولت، بار دیگر به خاطر ملت. عجیب نیست که در پیامدِ چنین فرآیندی، دستِ آخر مورد نوستالژی برای او جغرافیای طبیعیِ شیلی باشد و نه جغرافیای بشریاش. از خود میپرسم آیا قضیهی دورفمن برای آن چند میلیون ایرانیِ مهاجر هم صادق است؟ تغییرِ مکان همیشه بازگشتپذیر است اما پروسهی تغییر فرهنگ، فکر و عادات هم؟ آیا هر مهاجری را ناگزیر باید برای همیشه از تنِ اصلی جداشده پنداشت، حتی اگر گاهی مانند دورفمن وقتِ گفتن از کوههای آشنایش، چشمانش به سرخی بزند؟
-
«میخواستم به شیلی برگردم و کوهها را ببینم چون اولین چیزی که دلم برایشان تنگ میشد کوهها بودند. تا جایی که میدانم در تهران کوهها در شمال شهر واقع شدهاند، یعنی همیشه جهت را میدانید؛ میدانید جنوب کدام سمت است، و غرب هم، و شرق هم. بعد از گم شدن در یک خیابان فقط کافیست سر را بلند کرده تا ببینید کوهها کدام طرفند. همیشه میدانید چیزی پشتِ شما را دارد. میدانید که از شما محافظت میکند. در شیلی این کوهها، کوههای خیلی خیلی بلند «آند» هستند، نصف آسمان را پوشاندهاند و من بدون کوهها گیج میشدم. در خیابانهای صافِ پاریس و هلند من گیج میشدم؛ نمیدانستم کجا هستم. از ته دل میخواستم برای همیشه آنجا زندگی کنم و همانجا بمیرم، اما سرنوشتم این نبود.»
-
*«مرگ و دوشیزه» و «اعتماد» از معروفترین آثار اویند.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.