اول: حکومت اسلامی در بدترین شرایط خود در ۴۵ سال گذشته قرار دارد. این رژیم از درون با بحران‌های جدی و تناقضات غیر قابل حلی روبروست. سیاست خالص‌سازی، ناکارآمدی تدام سیاست‌های هسته اصلی قدرت در حاکمیت را آشکار کرد. دولت یکدست و مجلس یکدست رژیم نه تنها نتوانست ابر ‌بحران‌های اقتصادی، سیاسی، زیست محیطی و اجتماعی را کمتر کند، بلکه بر آنها نیز افزود. در نتیجه این پروسه و احساس خطر خامنه‌ای و متحدانش، به اصلاح‌طلبان حکومتی میدان دادند تا مانند همیشه نقش خود را به عنوان ابزاری برای تداوم حیات جمهوری اسلامی ایفا کنند.

اگر چه هسته مرکزی قدرت به نسبت منافع کوتاه مدتش برای تعیین رئیس جمهور جدید، نمایش انتخاباتی حساب شده‌ای را مهندسی کرد، اما این مهندسی کردن همزمان اختلاف در راس حکومت را تشدید نمود و توصیه‌های خامنه‌ای برای وحدت گوش شنوا پیدا نکرد. در عین حال علی رغم بازی دادن اصلاح‌طلبان حکومتی برای گرم کردن بازار نمایش انتخابات ریاست جمهوری، اکثریت قاطع مردم آن را تحریم کردند.

این نمایش انتخابات حکومتی به رفراندمی بر ضد حکومت اسلامی تبدیل شد که در آن اکثریت مردم علی رغم فریبکاری دوگانه‌سازی بد و بدتر، به کارگیری همه امکانات اقتصادی، فرهنگی و میدیایی و دستکاری آمارها به حاکمیت آنها «نه» گفتند.

 

دوم: جمهوری اسلامی با اتکا به عقب افتاده‌ترین اقشار و توسط بورژوازی داخلی و به کمک امپریالیسم جهانی و در راس آنها آمریکا به قدرت رسانده شد، اما سیاست پیگیری ایجاد عمق امنیتی در منطقه به رژیم اجازه نداد به آسانی در مدار سرمایه‌داری غرب که بافت سرمایه، مناسبات اجتماعی و فرهنگی ایران با آن هماهنگی داشت، قرار بگیرد. بخش قابل توجهی از حاکمان پا به پای تقویت دیکتاتوری مذهبی خود را به چین و سرانجام روسیه نزدیک کردند.

کشمکش پنهان و آشکار نیروهای پرو غرب و پرو شرق، با تلاش رژیم برای دستیابی به فن آوری هسته‌ای و موشک‌سازی که در سطحی غیرقابل قبول برای غرب توسعه یافته بود، تشدید شد. این کشمکش به یکی از عرصه‌های اختلاف بین جناح‌های حکومتی تبدیل شده است، که دولتهای غربی بر روی آن حساب باز کرده‌اند.

سوم: رابطه بین حاکمیت اسلامی و اکثریت مردم ایران به نقطه بدون بازگشتی رسیده است.

حاکمیت نه تنها حق حیات متعارف را از اکثریت جامعه گرفته است، بلکه با، زندان ،اعدام، سرکوب آزادی‌های دموکراتیک، دخالت در همه گوشه و زوایای زندگی شخصی انسانها، فقر، گرانی، تورم، استثمار، بیکاری بویژه در میان تحصیل کردگان، کولبری، سوختبری، فساد مالی و اداری، تبعیض جنسیتی، تبعیض دینی، تبعیض زبانی و ملیتی، افزایش کودکان کار و خیابان، افزایش طلاق، تن فروشی، فروش أعضاء بدن، گور خوابی، کارتن خوابی، زباله گردی، پرخاشگری و خشونت خیابانی، افزیش مرگ بر اثر تصادفات، مرگ بر اثر بیماری‌های قابل علاج، مرگ ‌بر اثر بلایای طبیعی، ابتلای بیش از ۳۰ درصد مردم به افسردگی پنهان و آشکار، حدود ده ملیون معتاد مواد مخدر و چند ملیون معتاد به مشروبات الکلی، زیرزمینی شدن استفاده از الکل خوراکی و در نتیجه گسترش مافیای توزیع آن، سطح نازل خدمات اجتماعی، تخریب سیستماتیک محیط زیست، قرار گرفتن نزدیک به ۷۰ درصد مردم زیر خط فقر، مهاجرت بیش از ده درصد شهروندان ایران به خارج کشور،

این وضعیت جامعه ایران را در آستانه یک انفجار بزرگ اجتماعی قرار داده است.

 

چهارم: جامعه ایران طی ۴۵ سال گذشته شاهدِ تغییر و تحولات اجتماعی گسترده‌ای بوده است. بافت اجتماعی این جامعه به شدت تغییر کرده است. جمعیت ایران در دوره حکومت اسلامی حدود دو برابر و نیم افزایش یافته است. موج مهاجرت از روستاها به شهرها، جمعیتی بیش از بیست و پنج میلیون نفر حاشیه‌نشین در شهرها را به دنبال داشته است که عمدتا کارگر و زحمتکش هستند.

حاشیه شهرهای بزرگ با این جمعیت عظیم، به کانون گسترش آسیب‌های اجتماعی تبدیل شده‌اند. در مقابل این تغییرات بزرگ اجتماعی، رژیم اسلامی نتوانسته است، بهبود اقتصادی ولو نسبی هم در زندگی اکثریت مردم ایران بوجود آورد که هیچ، قدرت خرید و سطح زندگی اکثریت تام جمعیت را به شدت کاهش داده است. در عین حال این رژیم نتوانسته است که روش زندگی مورد نظر خود را بر این جامعه تحمیل کند.

الگوهای زندگی مردم تغییر کرده‌اند. ماهواره، اینترنت، شبکه های اجتماعی، موسیقی، در زندگی مردم همه گیر شده‌اند. مساجد کم رونق ومذهب رسمی بطور چشمگیری بویژه نزد جوانان کم رنگ و عاملان و مفسران آن یعنی آخوندها، مورد نفرت شدید قرار گرفته‌اند. فرهنگ و هنر در زمینه های مختلف نظیر موسیقی، ادبیات و سینما چهارچوب های کنترل، سانسور و ایدئولوژی حاکم را شکسته‌اند. شمار فارغ التحصیلان دانشگاه‌ها ده‌ها برابر افزایش یافته است که در آن زنان پیشتاز هستند. در مقابل چنین تحولات عظیم اجتماعی ساختارهای سیاسی، ایدئولوژیک و حقوقی رژیم از جمله، قانون اساسی، ولایت فقیه، شورای نگهبان و دستگاه های ترویج خرافه تغییر نکرده‌اند.

مجموعه اینها سبب شدند تا صدها میلیارد دلار ثروت حاصل از فروش نفت و استثمار کارگران در جنگ ایران و عراق، جنگ در کردستان، جنگ‌های نیابتی، پروژه‌های اتمی و موشکی ، خرید های تحت کنترل تحریم‌ها و از طریق دلالان و غیره بباد برود. این تناقضات نه تنها حکومت کردن بر چنین جامعه‌ای را برای رژیم اسلامی روز به روز دشوارتر کرده است، بلکه خشم و نفرت عظیمی را علیه رژیم به بار آورده است.

 

پنجم: علیرغم گستردگی وتداوم اعتراضات هنوز یک رهبری که مقبولیت اجتماعی کسب کرده باشد و به عنوان آلترناتیو وضع موجود، پا به میدان عمل گذاشته باشد، شکل نگرفته است. جریان های سیاسی چپ و راست اپوزیسیون موجود در ایران هنوز نتوانسته‌اند در راس این اعتراضات قرار گیرند. با این حال مبارزات جاری و خیزش های پی در پی چند دهه اخیر ماتریال انسانی شکل دادن به رهبران رادیکالِ پیشروِ امروز و فردا را فراهم کرده‌اند.

در دل مبارزات جاری، رهبران و پیشروان قابل اتکائی در داخل کشور رو آمده‌اند. اعتراضات زنان، دادخواهان، اعتصاب‌های کارگری، اعتراضات معلمان، بازنشستگان، دانشجویان، کشاورزان، طرفداران محیط‌زیست، رهبرانی را عرضه کرده‌اند که علنا در راس این جنبش‌ها قرار می گیرند.

تکامل چنین روندی می‌تواند به شکل‌گیری آلترناتیو رادیکال در مقابل رژیم اسلامی منجر شود.

ششم : امر سازمان‌یابی و تشکل اساسا به دلیل دیکتاتوری و سرکوب پلیسی هنوز اشکال اولیه خود را تجربه می‌کند. اگرچه شاهد تشکلهای توده‌گیر و سراسری اجتماعی و مدنی نیستیم، اما مردم معترض در طی پروسه مبارزه با این رژیم آموخته‌اند که چگونه با شکستن دیوار اختناق و سرکوب به صورت تجمع‌هائی ابراز وجود کنند.

علاوه بر تشکل‌هائی مانند سندیکای کارگران هفت تپه، سندیکای کارگران شرکت واحد، شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران، کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل‌های کارگری، کمیته پیگیری برای ایجاد تشکل‌های کارگری، شورای هماهنگی، تشکل کارگران فولاد، راه آهن، پرستارا ن، تشکل دادخواهان، تجمع‌های کارگران معترض، تشکل‌های بازنشستگان، گروه‌های ورزشی، أعضاء باشگاه‌ها، گروه‌های کوه نوردی، گروه‌های محافظت از طبیعت و محیطزیست، گروه‌های دانشجوئی، هم محله‌ای‌ها، کمیته‌های همیاری مردمی در هنگام وقوع حوادث غیر مترقبه نظیر همه گیری پاندمی کرونا، زلزله و سیل و غیره، گردهمآئی مادران دادخواه، وجود دارند که شرکت کنندگان در این جنبش‌ها را محروم‌ترین بخش این جامعه، بیکاران، کارگران، معلمان، پرستاران، حقوق بگیران کم‌درآمد و مردم حاشیه شهرها تشکیل می‌دهند.
حضور پر تعداد زنان به عنوان تحت ستم‌ترین بخش این جامعه در صف مقدم اعتراضات، تحولی است که در انقلاب زن، زندگی، آزادی، به اوج خود رسید.

هفتم: جنبش «ژینا» که با شعار زن، زندگی، آزادی، از کردستان آغاز شد، علیرغم فروکش تظاهرات خیابانی، همچنان در اشکال مختلف ادامه دارد و در سطوح مختلف جامعه جاری است.

این جنبش با در پیش گرفتن تاکتیک‌های جدید مطالبات خود در عرصه‌های زن و زندگی و آزادی در اشکال نوین پیگیری می‌کند. آنهائی که از شکست این جنبش دم می‌زنند، کسانی هستند که یا به یک پیروزی زودرس دل بسته بودند و یا جریاناتی بودند که تلاش می‌کردند با استفاده ابزاری از این جنبش راه خود را به سوی کسب قدرت هموار کنند. عقب‌نشینی این جنبش از کف خیابان کار هوشمندانه‌ای بود زیرا تداوم آن در این شکل به تاکتیک پر تلفاتی تبدیل شده بود. می‌بایستی راه‌های جدیدی کشف و در پیش گرفته شوند. یکی از این راهها می‌توانست تاکتیک اعتصاب عمومی باشد که در جنبش انقلابی کردستان به طور موثری به کار گرفته شد.

این جنبش یکی از بزرگترین حرکتهای سیاسی تاریخ معاصر ایران است. زنان شجاع ایران با پشتیبانی مردان برابری‌طلب روسری و حجاب اجباری، به عنوان نماد ایدئولوژیک حاکمیت اسلامی را کنار گذاشتند و آزاد پوشی را تثبیت کردند. در شعار زن، زندگی، آزادی، مباررزه برای نان را به مبارزه برای آزادی پیوند زدند.

این جنبش بحران درونی حاکمیت را تشدید نمود، آغاز انقلاب ژینا از کردستان و پژواک آن در بلوچستان و آذربایجان با مردمانی که از وجود ستم ملی رنج می‌برند، همبستگی مردم تحت ستم را قوام بخشید. دیوار رعب و وحشت از رژیم فروریخت و جسارت و رزمندگی در مقیاس اجتماعی تکثیر شد. جنبش دادخواهان به یک حرکت بزرگ اجتماعی تبدیل گردید.

این جنبش بازتاب جهانی یافت پیام خود را از طریق شعار پر محتوای زن، زندگی، آزادی، به گوش جهانیان رساند. تغییراتی که این جنبش در سطح فرهنگی در جامعه‌ایجاد کرده است، انکار ناپذیر است. با تآکید می توان گفت که یک انقلاب فرهنگی در ذهنیت جامعه صورت گرفته است. مسئله تبعیض سیستماتیک مذهبی-سرمایه‌دارانه علیه زنان، قتل های ناموسی، حق طلاق، آزادی پوشش، آزادی روابط اجتماعی و حق انتخاب شریک زندگی، دفاع از حقوق دگرباشان جنسیتی، به گفتمان‌های سیاسی_ اجتماعی تبدیل شده‌اند. به حجم بزرگ تولیدات ادبی، سینمائی هنری و فرهنگی که در این فاصله در داخل و خرج کشور تولید شده‌اند، نگاه کنید و آنرا با آنچه که در دوره های گذشته تولید شده است مقایسه کنید تا به واقعیت این انقلاب فرهنگی امید بخش پی ببرید.

بعلاوه به دنبال فروکش جنبش در خیابان، جنبش‌های مطالباتی با سرعت و توان بیشتری به حرکت در آمدند. اعتراضات کارگران، بازنشستگان، پرستاران، دادخواهان، مقاومت جسورانه زنان در مقابل حجاب اجباری، همگی در محتوای واقعی خود تداوم جنبش زن، زندگی، آزادی، هستند.

هشتم: در پاسخ به وضعیت کنونی در ایران، دو روند به موازات هم در حال تکامل و شکل‌گیری هستند:

اول: روند انقلاب برای تغییرات اساسی در ساختار قدرت سیاسی و در مناسبات اجتماعی. پایه اجتماعی این روند مردم کارگر و زحمتکش، جنبش انقلابی کردستان و سایر ملت های تحت ستم دیگر، معلمان، دانشجویان، دادخواهان، پرستاران، بازنشستگان، مردم خواهان آزادی، زنان و جوانان به جان آمده از دست رژیم هستند.

استراتژی این روند بر آگاهی، مبارزه، سازماندهی توده‌ای و حزبی و شکل دادن به رهبری مردمی متکی است. رشد و تکامل این پروسه در همه این زمینه‌ها کاملا قابل مشاهده است. خیزش دیماه ۱۳۹۶ یک جهش اساسی در اگاهی و شناخت توده‌های مردم از این رژیم بود. صندوق رای، اصلاح رژیم و توهمات دیگر رنگ باختند، در خیزش آبان ۱۳۹۸ اشکال آگاهانه‌تری از تاکتیک و سازمانیابی توده‌ای را در رویاروئی با رژیم شاهد بودیم.

۱۴۰۱ در انقلاب «ژینا» یک برنامه اثباتی که چکیده آن در شعار زن، زندگی، آزادی، بود، مقبولیت اجتماعی یافت. انقلاب ژینا در پیوستگی جنبش‌های اجتماعی تداوم یافت. در نتیجه پیشرفت‌های آتی این روند، نیروهای پیشرو جامعه رو می‌آیند، چپ اجتماعی در قالب سازمان‌های توده‌گیر، شبکه‌های مردمی، أحزاب چپ، کمونیستی و غیره وارد عرصه‌های نبرد سرنوشت‌ساز می‌شوند، توازن قوا قدم به قدم به نفع جبهه انقلاب تغییر خواهد کرد، بحران حاکمیت و قدرت سیاسی را حادتر خواهد شد، همه اینها نهایتا می‌تواند به یک انقلاب رهایی بخش منجر شود.

اینکه این روند تا حصول نتیجه نهائی و دست‌یابی به اهداف خود چه مدت طول می‌کشد به دقت قابل پیش‌بینی نیست، اما روندی موجود و انکار ناپذیر است و همین موجودیت واقعی است که طیف وسیع اپوزسیون بورژوائی و حتی خود رژیم حاکم را به تکاپو برای چاره‌جوئی وا داشته است.

برای مقابله با حکومت اسلامی و اپوزیسیون راست در راستایِ از بین بردن پتانسیل انقلابی، می‌بایست بر جنبش‌های اجتماعیِ مطالبه محور تاکید کرد. جنبش‌های که هم امروز دردی از دردهای اکثریت اجتماع را کم می‌کنند و هم در آینده می‌توانند با بسیج عمومی و تشکل‌های بزرگ به سدی در مقابل هر تلاشی برای قیچی کردن انقلاب تبدیل شوند و در عین حال مطالبات حق طلبانه جنبش‌های اجتماعی را به سرانجام برسانند.

دوم: روند بورژوا– لیبرالی، این روند می‌خواهد بدون توسل به انقلاب نظام سرمایه‌داری ایران را از دام رژیم جمهوری اسلامی، به عنوان یک رژیم نامتعارف بورژوائی رها سازد. به معنای دیگر ساختار تولید کننده تبعیض، استثمار و نابرابری باقی بماند و فقط چهره‌های سیاسی حاکمیت عوض شوند.

ماتریال شکل‌گیری این روند در درون لایه‌های مختلف رژیم مهیا شده است. طی سالها با گذشت زمان و فرسوده شدن نسل قدیمی، نسل جوانتری رو آمده است که نه به تعلق ایدئولوژیک، بلکه به منافع مادی و ثروت و قدرتی که به آن دسترسی دارد، می‌اندیشد. ریزش و تصفیه‌های پی در پی از جمله «اصلاح‌طلبان» درونی رژیم به همراه نسل جوان مدیران سپاه و ارتش در پشت صحنه، مدیران درگیر در پروسه تولید، ماتریال تغییر رژیم از درون را بوجود آورده‌اند.

این جریان موجودیت واقعی و نفوذ خود را در جریان خیزش موسوم به جنبش سبز نشان داد. دولت آمریکا و دولت‌های غربی به این روند امید بسته‌اند و آشکار و پنهان از آن حمایت می‌کنند. دلیل حمایت آمریکا و غرب از اپوزیسیون بورژوا لیبرال در منافع بین المللی ژئوپلیتیک، اقتصادی و سیاسی و حفظ این نظم نابرابر و استثمارگر است. این حمایت‌های بی دریغ غرب را در انقلاب ۵۷ تجربه کردیم.

جایی که آمریکا و متحدانش در به قدرت رسیدن خمینی و جریان اسلامی نقش تعیین کننده‌ای داشتند. اپوزسیون‌های پرو غرب خارج کشور نیز به همین روند دل خوش کرده‌اند و در جستجوی یافتن جای پائی برای خود در درون آن هستند. در جریان خیزش انقلابی زن، زندگی، آزادی، گوشه‌های از تلاش این طیف لیبرال را تجربه کردیم.
آنها به شدت از یک انقلاب اجتماعی_سیاسی وحشت دارند. از جمله اینکه مدام از خطرات جنگ داخلی، تجزیه ایران، آشوب و هرج و مرج سخن می‌گویند، در تلاش هستند تا قدرت سیاسی را از بالای سر توده‌های انقلابی تعیین تکلیف کنند. وارد ساخت و پاخت یا دلبسته حمایت نظامیان می‌شوند.

نهم: جنبش کارگری:

جنبش کارگری–سوسیالیستی ایران قدمتی ۱۰۰ ساله دارد، این جنبش در دو مقطع تاریخی علاوه بر مبارزات صنفی برای پیگیری مطالبات خود، که بدون وقفه ادامه داشته است، همزمان در نقش یک جنبش سیاسی نیرومند نیز ظاهر شده است.

بار نخست در دوره ۱۲ ساله از ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ بود که در آن اتحادیه و تشکلهای کارگری تحت نفوذ حزب توده ایران بودند. بار دوم به سال ۱۳۵۷و مبارزات ضد سلطنتی بر می‌گردد در این دوره تشکل‌های کارگری از جمله کارگران صنعت نفت، علاوه بر مطالبات صنفی در تحولات سیاسی نیز نقشی عمده‌ای بازی کردند.

تشکل‌های کارگری در این دوران یک قدم دیگر پا به پیش گذاشتند و افزون بر سازماندهی تشکل‌های مستقل، با مدیریت شورایی، شماری از کارخانه‌ها را تصرف کردند و کنترل آنها را در دست گرفتند. امروز تکرار این تجربیات در مقیاس اجتماعی شرط لازم برای ایفای نقش تاریخ ساز طبقه کارگر در آینده قدرت سیاسی در ایران و برپایی نظام سوسیالیستی است. در سالهای اخیر جنبش کارگری از وسیع‌ترین و زنده‌ترین جنبش‌های اجتماعی در ایران بوده است. مجموعه‌ای از بهترین فعالان این عرصه توسط حکومت اسلامی زندانی و به احکام سنگین محکوم شده‌اند. در زیر تیغ سرکوب تلاش‌های بسیاری را برای تشکل‌سازی و سازماندهی انجام داده‌اند.

تجربیات بسیاری در این زمینه اندوخته‌اند که چهره‌های نام آشنای هم در سطح ایران و هم در سطح بین المللی دارد. چندین تشکل کارگری توانسته‌اند با وجود هزینه‌های بسیار همچنان نام آنها را زنده نگاه دارند، علی‌رغم اینکه بعضا ظرفیت تبدیل شدن به تشکل های توده‌ای را داشته‌اند، اما تا رسیدن به این ایده‌آل فاصله بسیاری دارند. دستگاه‌های سرکوبگر رژیم از داشتن چنین توان و ظرفیتی آگاه‌اند و به همین جهت، هزینه‌های عضویت در آنها را به بالاترین حد و تا احکام دهها سال زندان بالا برده‌اند.

با همه این‌ها پافشاری بر مطالبات کارگران از جمله دستمزدهای متناسب با یک زندگی استاندارد، بیمه بیکاری، حق تشکل، آزادی بیان، بیمه تامین اجتماعی، مخالفت با قوانین سرمایه‌داری و نئولیبرالی در زمینه خصوصی‌سازی و قراردادهای سفید امضا، حق مسکن و ایمنی در محل کار همیشه در دستور کار بوده است. در چند سال گذشته اعتصاب های باشکوهی از کارگران پیمانی را در صنایع نفت، گاز و پتروشیمی، شهرداری‌ها، معادن، ماشین سازی اراک، نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز مشاهده کرده‌ایم که نشان از مطالبات بر زمین مانده کارگران و زحمتکشان است. مبارزات بازنشستگان در چند سال اخیر نیز از وجوه دیگر مبارزات کارگران در ایران است.

بازنشستگانی که بعد از سال‌ها کار و زحمت به جای آسودگی از نتیجه‌ی عمری کار کردن، می‌بایست برای زنده ماندن مبارزه و اعتراض کنند. آنها هر هفته با برپایی تجمع‌های در سراسر کشور به این قوانین غیر انسانی و حقوق ناچیز اعتراض می‌کنند و هر سال به تعداد آنها افزوده شده است.

پافشاری و به آگاهی جمعی تبدیل کردن این مطالبات از سردرگمی و افتادن به دنبال آلترناتیوهای بورژوا لیبرال جلوگیری خواهد کرد. به معنای دقیقتر این سیاستمداران، سرمایه‌داران و حاکمیت به تنهایی نیستند که عامل بدبختی و سیه روزی کارگران‌اند، بلکه این سیه روزی و استثمار نتیجه یک سیستم اقتصادی است که سرمایه‌داران را ثروتمندتر و کارگران را فقیرتر می‌کند. در نتیجه تلاش برای از بین بردن این سیستم استثمارمحور، وظیفه کارگران و زحمتکشان است.

برای اینکه تصویر روشنی از گستردگی این جنبش به دست داده شود، لازم است تاکید شود که وقتی از کارگر صحبت می‌کنیم، مقصود هر انسانی است که در پروسه تولید و بازتولید در قبال فروش نیروی جسمی و فکریش، مزدی دریافت می‌کند و صاحب ابزار تولید نیست.

بر اساس چنین تعریفی کارگر صنعتی، خدمات، معلم، پرستار، بازنشستگان، رانندگان و کارمندان جزء و غیره نیز در سلسله مراتب طبقاتی، کارگر در نظر گرفته می‌شوند. از این نقطه نظر یکی از نمونه های موفق در سازماندهی و به عنوان بخشی از جنبش کارگری، جنبش معلمان بوده است. معلمان علی رغم سرکوب‌های پی درپی، دسیسه چینی، اخراج، زندان و شکنجه توانسته است تا حدودی دستاوردهای بزرگی را کسب کند.

از جمله طرح مطالبات اساسی همانند حق آموزش رایگان برای همگان، ضدیت با کالاسازیِ آموزش، مخالفت با خصوصی‌سازی مدارس و آموزشگاه‌ها، مطالبه دستمزد متناسب با یک زندگی استاندارد، مخالفت با دخالت مذهب در آموزش، دفاع از حق تشکل و اعتصاب. در چندین نوبت جداگانه هم اعتصاب های سراسری را نیز برگزار کردند که در شهرهای زیادی معلمان با آن همراهی کردند.

استراتژی ما در جنبش کارگری در سند «استراتژی حزب کمونیست ایران» مصوب کنگره ۱۱ حزب به تفصیل بیان شده است.

دهم: جنبش زنان،

جنبش زنان علی‌رغم اینکه تشکل و سازمان مشخصی نداشته است، اما از لحاظ عینی همیشه یکی از ستون‌های اصلی مبارزه بر علیه حکومت اسلامی بوده است. چهره های مصمم، آگاه و محبوب جنبش زنان که اکنون بخش بزرگی از آنان در زندان‌های رژیم اسلامی هستند، نقش برجسته‌ای در عمده کردن مسئله زنان و تبعیض سیستماتیکی که در درون سیستم مذهبی_سرمایه‌داری حاکم به آنها می‌شود، داشته‌اند.
حکومتی که نیمی از جامعه یعنی زنان را از حقوق اولیه خود محروم کرده است و دهها ماده قانونی و شرعی تبعیض آمیز را بر علیه زنان به کار گرفته و یک سیستم تمام و کمال آپارتاید جنسیتی بر علیه آنها ساخته است.
حکومتی که حتی آزادی انتخاب پوشش را از زنان سلب کرده و روزانه زنان را در خیابان‌ها و محل کار با برپایی گشت‌های کنترل حجاب مورد بی حرمتی، آزار و اذیت و سرکوب قرار می‌دهد. اما زنان تاکنون در این مبارزه برای دستیابی به حقوق ابتدای خود پیروز بوده‌اند. اکنون دیگر آزادی پوشش به امری بدیهی برای زنان و جامعه تبدیل شده است و حاکمیت در بازپس گیری این حق شکست خورده.

جنبش زنان دوره‌های پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است و اکنون با جنبش انقلابی زن، زندگی، آزادی، به جنبشی پایدار برای دستیابی به کل مطالبات برابری خواهانه نیز تبدیل شده است. جنبشی که به حکومت اسلامی و اپوزیسیون راست و طرفدار بازگشت دیکتاتوری سلطنتی اجازه نداد تا شعارها، مطالبات برابری خواهانه و رادیکال اش تحت تاثیر قرار گیرد.
جنبش زنان نه تنها خواهان برابری کامل زنان در همه عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی‌ست، بلکه خواهان برچیدن نظام مذهبی، مردسالارست که زندگی را برای آنها تبدیل به جهنم کرده است. هم اکنون طیف وسیعی از فعالان زنِ چپ در زندان‌های حکومت اسلامی گرفتار هستند و دلیل اصلی در بند نگه داشتن جسمی آنها، ظرفیت‌های اجتماعی زنان برای تغییر و تحول عمیق اجتماعی است. در چنین شرایطی خطوط استراتژیک ما در جنبش زنان را می توان چنین خلاصه کرد:

اول، خواست رهایی زنان از قید و بندهای مردسالاری و از اسارت قوانین مذهبی، و تامین برابری جنسیتی از خواست طبقه کارگر برای رهایی از استثمار سرمایه‌داری جدا نیست. برای زنان و مردان کارگر، رهایی زنان از ستمکشی و بی حقوقی، شرط پیشروی آنها برای رهایی از استثمار سرمایه‌داری است.

دوم، مبارزه برای تامین برابری زن و مرد، تنها امر زنان نیست، بلکه امر همه انسانی هایی است که در راه رهایی بشر از یوغ ستم و اختناق و استثمار مبارزه می‌کنند. مبارزه برابری‌طلبانه و آزادی‌خواهانه زنان، نباید محدود به مبارزه خود زنان باشد. به این معنا که آزادی زن، آزادی جامعه است.

سوم، تحقق مطالبات برابری‌طلبانه زنان در گرو توده گیر شدن مبارزات زنان است. برای تبدیل شدن جنبش زنان به یک جنبش توده‌ای و اجتماعی باید توده زنان کارگر و زحمتکش در ابعاد میلیونی به میدان این مبارزه بیایند. برای انجام این امر باید بر استقلال اقتصادی زنان و بر خواستها و نیازهای رفاهی زنان تأکید کرد و مسیر تحقق این خواستها را نشان داد. طرح مطالبات مندرج در “بیانیه حقوق زن“، راه‌گشای ما در پیمودن این مسیر است.

چهارم، جنبش زنان با خواستهایی که دارد در اولین قدم با سد اختناق رژیم جمهوری اسلامی روبرو می‌شود. برای پس راندن اختناق جمهوری اسلامی، همکاری و اتحاد عمل با جنبش‌های دمکراتیک دیگر ضروری است. در عین حال بایستی به نقد و روشنگری در مورد جریانهای لیبرال که از جنبش زنان تنها به عنوان نردبان رسیدن به قدرت استفاده می‌کنند، پرداخت.

پنجم، زنان در عین اینکه در محیط‌های کار و زندگی همراه با مردان در تشکل‌های مختلف سیاسی و طبقاتی متشکل خواهند شد، لازم است به منظور هر چه توده‌ای تر شدن جنبش رهائی زن، در ابعاد وسیع‌تری تشکل های رادیکال و پیشرو زنان را ایجاد کنند.

.

یازدهم : جنبش انقلابی مردم کردستان،

با فرجام یافتن سلطه سیستم سرمایه‌داری در ایران ملل مختلف ساکن جغرافیای ایران به زور سرکوب و آسیمیلاسیون به «ملتی» اجبارا یکدست شده و همزمان دهقانان فقیر و خوش نشینان روستا نیز به کارگران عمدتا مهاجر تبدیل شدند. در نتیجه چنین تحولی مبارزه بر علیه ستمگری ملی، تداوم مبارزه علیه خوانین و مالکین، مبارزه علیه تبعیض‌های اعمال شده توسط حکومت مرکزی و شونیسم ایرانی و مبارزات کارگران و زنان برای کسب حق تشکل، اعتصاب، آزادی بیان و نظایر آنها اشکال مختلف بروز جنبش انقلابی مردم کردستان بوده است.

حکومت مرکزی در ایران از هنگام تشکیل دولت-ملت اجباری توسط رضاشاه، اساسا وجود ملت‌های دیگر را در درون جغرافیای این کشور انکار و سرکوب کرده است. علاوه بر سرکوب، اشکال بارز ستم ملی در کردستان را در عقب نگهداشتن آگاهانه اقتصادی، حقوق و اختیارات ویژه به خوانین و مذهبی‌های وابسته، عدم سرمایه گذاری در زیرساخت‌ها، چپاول منابع طبیعی و معادن، امنیتی و پادگانی کردن این مناطق، ممنوعیت آموزش به زبان مادری و حذف این ملت‌ها از ساختار سیاسی کشور می‌توان دید. واقعیت این است که حتی شونیست‌های مرکزگرا در اپوزیسیون هم از مخالفان سرسخت حق تعیین سرنوشت ملتهای ساکن ایران هستند.
بر بستر چنین فضای ست که کومه‌له توانسته است به مثابه جریانی چپ و کمونیست با نمایندگی کردن مطالبات اقتصادی، سیاسی، زیست محیطی، جنسیتی و فرهنگی در کردستان به جریانی خوشنام و اجتماعی تبدیل شود.

جریانی که از ابتدای قدرت‌گیری حاکمیت اسلامی در برابر آن مبارزه و مقاومت جمعی را سازمان داد، در مقابل مرتجعین منطقه ای، خان‌ها و فئودال‌ها ایستاد و از حقوق مردم کردستان، کارگران، زحمتکشان و زنان دفاع کرد. شوراهای شهر و محلات برپاکرد و مقاومت در کردستان را به یک جنبش بزرگ اجتماعی تبدیل نمود.
مطالبات جنبش انقلابی کردستان را از مجموعه ای مطالبات رفرمیستی، به مطالباتی رادیکال و انقلابی تبدیل کرد. از حق تعیین سرنوشت دفاع نمود و برای رسیدن به جامعه‌ای سوسیالیستی که در آن هیچ گونه ستم، تبعض و استثماری نباشد، مبارزه کرده است. جریان چپ در کردستان و در راس آن کومه‌له به صورت مداوم خود را متحد جنبش‌های سراسریِ کارگران، معلمان، زنان، دانشجویان، بازنشستگان و دادخواهان دانسته است. در مقابل ناسیونالیسم ایرانی و انواع دیگر ناسیونالیسم مبارزه و مقاومت کرده است.

در سال‌های اخیر حرکت‌های اعتراضی پیشروی در کردستان شکل گرفته‌اند که نمود بارز همین سازمانیافتگی اجتماعی‌ست. آخرین نمونه آن خیزش انقلابی ژینا بود که خواستگاه شعار زن، زندگی، آزادی و انواع تاکتیک‌های مبارزاتی پیشرو از نوع اعتصاب عمومی بود. برگزاری مراسم های نوروزی سال جاری، نمونه درخشانی از سرزندگی و توان سازماندهی بالای فعالان مدنی در کردستان بود.

بدون شک کردستان با اتکاء به سنتها و تجارب ۴۵ سال گذشته و اینکه جامعه‌ی تحزب یافته است، جایگاه مهمی در جنبش سرنگونی‌طلبی و شکل دادن به حاکمیت بعد از جمهوری اسلامی خواهد داشت. اما در عین حال نباید فراموش کرد که در کردستان أحزاب و گرایشهای سیاسی ناهمگون سوسیالیستی، ناسیونالیستی، لیبرالی و مذهبی سلفی وجود دارند که هر کدام کم و پیش دارای پایه اجتماعی هستند. مسلح بودن این أحزاب، أوضاع را پیچیده‌تر هم کرده است. تنها رشد و گسترش مبارزات اجتماعی،

توده‌گیر، متشکل شدن در تشکل‌های مدنی و طبقاتی، می‌تواند خطرات ناشی از برخورد نظامی گروه‌ها و یا تبدیل شدن این یا آن گروه به ابزار توطئه‌گری دولت مرکزی را خنثی کند و نیروهای مسلح در خدمت شهروندان متشکل در شوراها بگذارند.

برنامه کومه‌له برای حاکمیت توده‌ای در کردستان و خطوط کلی استراتژی ما در قبال مسئله کرد، مصوب کنگره ۱۸ کومه‌له اسناد پایه‌ای هستند که خط مشی مبارزاتی ما در کردستان در آنها تدوین شده است و مبنی فعالیت های جاری کومه‌له هستند. این اسناد به عنوان ضمیمه گزارش محسوب می‌شوند و در دسترس رفقا قرار دارند.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)