“عمو اوغلی گلدی خویا
خویلو لارا قرار قویا

یتیم لرین قارنی دویا
یاشاسین گوزل عمو اوغلو …”

بر زندگی چهره‌ای همانند حیدر عمواغلی، مرور یک یادواره نیست!

حیدرعمواوغلی (۵ آبان ۱۳۰۰-۱۲۵۹ خورشیدی)

بر زندگی چهره‌ای همانند حیدر عمواغلی، مرور یک یادواره نیست، بلکه ورودگاهی است به دنیای تجربه های تاریخی و آگاهی های تاریخی به گونه‌ای فشرده. به آن امید که جویند‌گان مشتاق را به پیگیری و دستیابی به بنیادهای اندیشه‌ای و سیاسی انسان ها و برهه ای از تاریخ رهنمود سازد. به اینگونه است که پیوستار چنین روندی می‌تواند دانش و آگاهی را غنا بخشد و استوار سازد؛ زیرا که بر زمین سست و افراد بی‌پایه‌ی اندیشه و دانش، نه می‌توان ستون ساخت و نه بنایی برپا کرد. به ویژه ساختارهای سیاسی و مبارزاتی سست بنیاد به یک موج کافی است تا ویرانی به بار آید.

در باره زادگاه حیدر گفتگوست. برخی او را زاده‌ی سلماس و برخی ارومیه دانسته‌اند. مادرش زهرا و پدر، علی اکبر افشار می‌باشند. حیدر شش ساله است که به همراه خانواده و برادران و پدربزرگ که پزشک است و زیر فشار نیروهای ناصرالدین شاه در سال ۱۸۸۶میلادی به ارمنستان می‌روند و در شهر «الکساندرپول» یا (لنیناکان پس از برپایی شوروی) ماندگار می‌شوند. حیدر در ایروان به دبیرستان می‌رود و با دریافت مدال طلا، دبیرستان را به پایان می رساند.

در سال ۱۸۹۶ در سن ۱۶سالگی است که در محفل سوسیالیستی، آموزش مبارزه طبقاتی می‌بیند و از جمله در کلاس‌های آموزشی کاپیتال مارکس را فرا می‌گیرد و در ۱۸ سالگی به عضویت حزب سوسیال دمکرات کارگران روسیه (حزب کمونیست) پذیرفته می‌شود.

برای ادامه آموزش در رشته برق به گرجستان می‌رود و در تفلیس در سن ۲۰ سالگی دانشکده را به پایان می‌رساند. در گرجستان در حوزه حزبی با جوزف گاشویلی (استالین) نریمان نریمانوف (بعدها رئیس جمهور سوسیالیستی آذربایجان) و… هم حوزه است. در همین حوزه است که با گریگوری کنستانتینوویچ اُرژُنیکیدزه(۱) کمونیست گرجی تبار،‌ متخصص بمب سازی و عضو بعدی دفتر سیاسی حزب (پلیت بورو) بلشویک همراه می‌شود. مادرش زهرا می گوید: «در ایام تعطیلات تابستان عده ای از رفقای مارکسیست خود را به الکساندروپول دعوت می‌کرد…» حیدر، در سال ۱۹۰۲ یه همراه نریمانوف، استپان شائومیان، م. عزیز بیگ اف، آ. چاپادزه … به باکو می‌رود تا سازمان حزب را در قفقاز و ماوراء سازمان دهند.

حیدر در شهر باکو در میان کارگران مهاجر ایرانی که شمار آنان به ده ها هزار نفر می‌رسید و در چاه های نفت و لوله کشی و راه سازی‌ها و… به کار مشغول بودند، نقش کلیدی ‌دارد. می‌توان گفت هم طبقه کارگر ایران و هم نخسیتن جنبش کارگری و نیز سازمانیابی کارگری ایران، نه در درون، ‌بلکه‌ در منطقه قفقاز و به ویژه در باکو آغاز می‌شود. پس از این حیدر، به صورت انقلابی حرفه ای در باکو و همراه با کراسین، رهبر برجسته حزب، ایستگاه برق باکو را برپا می‌کند و در کارخانه پارچه‌بافی (متقال بافی) به سان ماشینیست برق و سپس مکانیک در صنایع نفتی تقی اف به کار می پردازد. در باکو، کارگران او را عمواغلی (پسر عمو) می‌نامند و این نام تا همیشه بر حیدر تاری وردیف می‌ماند. حیدر، به تبلیغات سوسیالیستی و به سازماندهی کارگران می‌پردازد.

در این برهه به همراه و به رهبری نریمان نریمانوف در بنیانگزاری حزب «همت» در سال ۱۹۰۴ که از گرایش‌های مختلف سازمان یافته نقش بنیادین دارد و سپس به‌زودی، حزب اجتماعیون (سوسیالیست) در باکو بنیانگزاری و حیدر در کمیته مرکزی حزب برگزیده می‌شود. سازمان حزب سوسیال دمکرات (اجتماعیون عامیون) در ایران به رهبری حیدر، ادامه همان حزب اجتماعیون ‌عامیون باکو و حزب بلشویک روسیه است.

ورود به ایران

در نخستین سفر مظفرالدین شاه به اروپا (۲۵ فروردین تا ۴ آذر ۱۲۷۹) شاه برآن شد تا کاخ اش را درتهران به شیوه فرمانروایان اروپایی و روسی با چراغ برق بیاراید، اما همراهان به وی یادآور شدند که ملایان با این پدیده مخالفت خواهند کرد و اگر آنرا حرام شمردند تا ابد نه تنها کاخ سلطنتی بلکه تمام ایران از صنعت برق محروم خواهد ماند. چاکران شاه به چاره نشستند و راهی یافتند. رشوه به ملایان همانند ماجرای تحریم قند، چاره‌ساز بود. با پرداخت سهم ملایانِ همیشه انگل، رهبران اسلام، حدیث آوردند که می‌شود برق را حلال کرد، باید حرم امام هشتم شیعیان در مشهد را برق کشی کنید تا برق کاخ مشروعیت یابد.

اما مشکلی‌ دیگر رخ نمود- هیچ مهندس غیرمسلمانی به حرم راه نمی‌یافت و بدتر آنکه هیچ مهندس یا تکنیسین مسلمانی در «بلاد اسلام» یافت نمی شد. تاجری آذری به شاه یادآور شد که مهندسی ایرانی درس خوانده فرنگ به نام حیدر در همین باکوست. به اینگونه، حیدر که از سوی حزب س. د. مسئولیت گرفته بود به ایران برود، مناسب ترین پوشش را یافت. مظفرالدین شاه در بازگشت از سفر اروپایی، سه روز در باکو ماند و حیدر برای خرید موتور و ابزار و چهار صد چراغ برق برای حرم امام رضا در مشهد دست به کار شد.

بنا به نوشته احمد کسروی در تاریخ مشروطه، حیدرخان چون تحصیلات مهندسی برق داشت، به‌دعوت رضایوف (حاج میرزا محمود میلانی) از بازرگانان تبریز، پس از خرید ماشین اوتو دویتز (Otto Deutz) به سوی مشهد روانه شد و حرم را برق کشید.

خراسان به ویژه زیر حکمرانی شاهزاده نیرالدوله والی (استاندار) و نیز سهام الملک متولی باشی [به جای نصیرالملک شیرازی] خراسان همانند امروز زیر تولیت خامنه ای و نمایندگانش به فلاکت نشسته بود. بنا به یادداشت‌هایی از حیدر که به یاری میرزا ابراهیم منشی زاده گردآوری شده: «نیرالدوله در حین حرکت و عبور از کوچه و بازار عده کثیری از فراش‌ها تقریبا به عده چهارصد نفر جلو و عقب خود انداخته و کسانی را که نشسته بودند، به زور بلند کرده و حکم به تعظیم کردن می‌نمودند، و حتی متولی باشی نیز از این حرکات، معمول می‌داشت. چون چراغ برق یک چیز تازه در ایران بود، اهل خراسان اغلب به تماشای کارخانه می‌آمدند. به همین دلیل تقریباً با تمام اهل خراسان… آشنا شدم.» (۲)

بنا به همین یادداشت‌های حیدر: «روزی در اول شب، کسی به عجله وارد کارخانه شد و گفت: متولی باشی برای تماشای کارخانه می‌آید، بهتر است چراغ جلو بفرستید، حیدرخان اعتنائی به او نکرد و دستور داد دروازه کارخانه را نیز بستند و متولی باشی پس از نیم ساعت انتظار، وارد کارخانه شد. مقصود حیدرخان از این تحقیرات، به صرافت انداختن و حالی کردن به مردم بود که تکلیف و وظیفه شخصیت بشریت را درک نمایند.» (۳)

سازماندهی و شورش مشهد

به بیان حیدر، شاهزاده نیرالدوله حاکم وقت خراسان «یک نفر را بر دروازه شهر شقه نموده و هر شقه را در دو سوی دروازه شهر آویزان کرده بود. مردم این عمل حکمران را تحسین می‌کردند و آن را نشانه توانمندی وی در اداره شهر می‌دانستند.» حیدر می‌افزاید: «من با اغلبی از اهالی آشنا شده بودم، همین گرانی نان را دست آویز نموده، اهالی را برعلیه حاکم ظالم تحریک و تحریض نموده، آنها به هیجان آوردم که بر عزل حکومت اجماع و قیام نمایند. رفته رفته هیجان عجیبی در مردم ظاهر شد، دفعتا ازدحام کرده، عزل حاکم را خواستار شدند…» نایب التولیه که خود از سرکشی کهای حرم که موقوفات «استان قدس» را سهیم و نیز از ملاکین بزرگ خراسان و از ۵ نفر سرکشیکچی‌های حرم بود و وظیفه داشت تا به نوبت چراغ های حرم را روشن کند و به این وسیله مشروعیت هر نوع چپاول و جنایتی را روادید می‌گرفت. کمبود نان و قحطی و گرسنگی در خراسان، زمینه‌‌ساز یک شورش بود.

با خیزش گرسنگان در مشهد و یورش به کاخ و انبارهای والی و نایب التولیه، پسر کوچک نقیب‌السادات (نایب التولیه) کشته می‌شود و در شورش ۱۳ روزه مشهد خانه نقیب السادات به وسیله تهی‌دستان مصادره شد. حیدر به یاری آزادیخواهان و روشنفکران و پیشتازانی توانست با شعار نان و برکناری حاکم! شورش گرسنگان را سازمان دهد. شورشیان، از خانه نایب‌‌التولیه (نقیب‌السادات) سرکشیک حرم، بیست خم شراب بیرون آوردند و دو خم آن را در دروازه صحن حرم به نمایش گذاردند. خود وی در حرم پناه گرفته بود. در این شورش انبارهای گندم تولیت و حاکم مصادره شدند و نیرالدوله نیز برکنار می‌شود، اما رکن‌الدوله (شاهزاده علی نقی میرزا) که همپالکی شاهزاده پیشین بود به جای وی نشاندند.

بنا به گزارش حیدر، با جایگزینی رکن‌الدوله و فروکاهی شورش، سازماندهی انجمن مخفی سوسیال دمکرات، آنگونه که باید و شاید،‌کاری از پیش نمی‌برد. این شورش همراه بود با شورش در تهران علیه اتابک اعظم عین الدوله. ملک الشعرا بهار از وجود کمیته ایالتی حزب اجتماعیون و عضویت خود نام می‌برد. جدا از ملک الشعرا بهار، احمد بهار (بعدها دفتر دار مصدق)، پایه‌گذار روزنامه بهار خراسان، یکی از همراهان حیدر در این شورش بود. تهران آبستن شورش بزرگی بود و نیروهای مادی خیزش در تهران نسبت به مشهد آماده‌تر بودند. حیدر، سازمانده شورشیان باید به تهران می‌شتافت. او در یازده ماه حضور در خراسان توانسته بود تنها مشهدی ابراهیم میلانی، کارگر کارخانه گیلز سازی را به عضویت درآورد و از سوسیالیسم و حزب کارگری با او سخن بگوید.

مرکز غیبی و ورود به تهران

«مرکز غیبی» تشکیلات سازمان زیرزمینی بود که با ورود حیدر به تبریز در سال ۱۹۰۴ م/۱۲۸۳خ، در آذربایجان پایه‌گذاری شد.

«احمد کسروی» اعضای کمیته مرکزی «مرکز غیبی» را چنین می‌شمارد: علی مسیو، حاج‌رسول صدقیانی، حاج‌علی دواچی، سیدحسن شریف‌زاده، میرزا محمدعلی‌خان تردست، جعفر آقا گنجه‌ای، ‌آقا میرباقر، میرزا علی‌اصغر خوئی و کارگران و پیشه‌ورانی مانند «…مشهدی عباس، علی دلال قند، میرزا ابراهیم خان، حاج احمد نقاش، آقا شفیع نقاش، کربلایی حسین میراب، شیخ محمدعلی قصاب، مشهدی یوسف نساج، اصغر (بقال)، آقا بالا سقط ‌فروش، مشهدی مجید گیوه‌چی… اجتماعیون عامیون در ایران و قفقاز شعبه‌هایی داشتند. در راه تشکیل سازمان سراسری آن در ایران، کربلایی علی‌مسیو به اتفاق دو پسرش، به همراهی حیدرخان عمواوغلی و برخی دیگر مانند بشیر‌قاسموف، حسین سرابی، سوچی میرزا، قره داداش، نقش اصلی را داشتند.

مرکز غیبی، هسته‌های زیرزمینی اجتماعیون عامیون است که به‌یاری حیدر عمواغلی و به رهبری علی مسیو و یارانشان سازماندهی شده بود. احمد کسروی در تاریخ مشروطه می‌نویسد: «در تبریز شادروان علی مسیو، حاج علی دوا فروش و رسول صدقیانی همان مرامنامه را به فارسی ترجمه و دسته مجاهدین را پدید آوردند… که رشته کارهای دسته را در دست خودمی داشت و آن را راه می‌برد.» این برنامه، مبنای تئوریک و پراتیک مرکز غیبی، ارگان های مسلح پشتیبان انقلاب مشروطه به نام مجاهد و فدایی به‌شمار می‌آمد.

مرکز‌های غیبی به رهبری علی مسیو و حیدر، در نشست هایی که در تاریکی صورت می‌گرفت آموزش می‌دیدند. هر حوزه از ۷ تا ۱۱ عضو تشکیل می‌شد و رهنمود می‌گرفت. در این برهه،‌ حیدر عمواغلی، به طور خستگی ناپذیری در جنبش مشروطه در تهران و شمال و آذربایجان حضور دارد. ترور ناصرالدین شاه در آستانه جشن پنجاهمین سال سلطنت وی به دست میرزا‌رضا کرمانی،‌ به ‌سازماندهی حیدر نسبت می‌دهند. میرزا رضا در زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها لب به سخن نگشود و به دار آویخته شد.

دربار، فئودال‌ها و روحانیون سه بخش همیشه دست در دست هم برای ربایش هستی ستمبران،‌آماج حمله مرکز غیبی بودند که پس از هشدار، مجازات می‌شدند. سال ۱۹۰۴ حیدر به تهران می‌آید و چند ماهی در «ماشین خانه» و سپس در تجارتخانه روسی حمل و نقل ایران به کار می پردازد. پس از یکسال آنجا را رها و در کارخانه برق امین الضرب استخدام می‌شود. در این مدت هسته‌های مخفی (غیبی) حزب را سازماندهی می‌کند و نشست‌های حزبی (بین الطلوعین) که شبانه نزدیک سحر تا سپیده برپا می‌شدند به آموزش و برنامه ریزی می‌پردازند. در ماجرای نوز بلژیکی، مسئول گمرکات و وزیر پست و تلگراف است که شورشی علیه وی به بهانه پوشیدن لباس آخوندی او برپا می‌شود. حیدر در تماس با مردم به ویژه در مسجد سپهسالار که برق کشی آنرا به عهده داشت، به سازماندهی اعتراض می‌پردازد .

در این هنگام شعار «ما عدالتخانه می‌خواهیم» گسترش می‌یابد. جنبش مشروطه خواهی در ایران موازی جنبش مشروطه در روسیه و جنبش شورایی کارگران در باکو (۶-۱۹۰۵)، پتروگراد و مسکو است. با ‌بست نشستن معترضین در سفارت انگلیس، رهنمودهایی برای ایستادگی برای پذیراندن خواست مشروط خواهی از مرکزی که حیدر یکی از رهبران آن است فرستاده می‌شود. حیدر می نویسد: «از آنجایی که متحصنین سفارت مطلقا اطلاعی از وضع مشروطیت نداشته و ترتیب آن مسبوق نبودند، فلذا هیئتی از عالمان مملکت همیشه دستورالعملی باطنی [مخفی] خودشان را به‌ آنها تلقین می‌کردند که من هم جزو هیئت مشغول کار بودم. می‌توانم بگویم که اغلب دستورها از خانواده مرحوم صنیع الدوله بیرون می‌آمد…» (۴)

فرقه اجتماعیون عامیون

حزب سوسیال دموکرات (کارگری) در ایران در سال ۱۲۸۳خورشیدی (۱۹۰۵–۱۹۰۴) به رهبری حیدرعمواوغلی بنیانگزاری شد. سال‌های انقلاب مشروطیت، با سازمان مخفی اجتماعیون عامیون به ویژه در تبریز، در پیوند با حزب بلشویک (حزب سوسیال دمکرات ماورای قفقاز و باکو) می‌کوشید تا خواست‌ها و شعار توده‌ها را از پارلمانتاریسم مشروطه خواهی فراتر برده و خواست های طبقاتی فرودستان را پیش روی بگذارد. علی اکبر دهخدا، میرزا جهانگیر شیرازی (صور اسرافیل)، قاسم تبریزی و… از جمله اعضا مرکز غیبی و عضو حزب سوسیال دمکرات بودند که اندیشه های سوسیالیست های روسیه (بلشویک) بر گرفته از حیدر و ایسکرا را در روزنامه صور اسرافیل بازتاب می‌دادند.

از پیروزی مشروطه در سال ۱۹۰۶ /۱۲۸۵ و اعلام پالمانتاریسم در ایران چیزی نمی گذرد که استبداد محمدعلی شاهی پس از مرگ مظفرالدین شاه شدت می‌یابد. مجلس شورا به فرمان محمد‌علی شاه و فتوای رهبر شیعیان شیخ فضل‌‌الله نوری و فرماندهی لیاخوف تزاری به توپ بسته می شود. بورژوازی ناتوان ایران در شرکت با دربار و بازار و روحانیت سلطه می‌یابد. انقلاب به دار و مجلس به‌ توپ بسته می‌شود. با سازماندهی یگان های مسلح خلق در تبریز و شعار انجمن‌های ولایتی (شوراها) علی مسیو و حیدرعمو اوغلی را در کنار یکدیگر می‌بینیم. در روزهای اشغال تبریز از دو سوی به وسیله ارتش روس و محمد علی شاه، در جریان پایین کشیدن پرچم‌های سپید در تبریز به پیشتازی ستارخان، حیدر و علی مسیو برای ایستادگی و مبارزه حضور دارند.

عارف قزوینی ترانه سرا و نوازنده و شاعر پیشرو در خاطراتی از حیدر چنین می‌نویسد «با حیدر خان عمو اوغلی که شخصی بزرگ و چکیده انقلاب بود، آشنائی داشتم و خصوصیت من با مرحوم حیدرخان عمو اوغلی در منزل همین میرزا سید باقر بانکی شد. صحبت آزادی در آنجا می‌شنیدم و هیچ نمی خواستم صحبت دیگری بشنوم.”در جنگ جهانی نخست با مهاجرت گروهی از روشنفکران به کشور عثمانی، عارف را بار دیگر در کنار حیدر می بینیم که چگونه شعر «از خون جوانان وطن لاله دمیده…» حیدر را به غم فرو می‌برد و اشک در چشمانش می‌دود و عارف شعر را به او هدیه می دهد.

سال ۱۲۸۶ به ارزیابی کمیته مسلح انقلاب در «مرکز غیبی» محمدعلی شاه جنایتکار باید از میان برداشته می‌شد. لژستیک و آماده‌سازی‌ها، شناسایی و تهیه نقشه‌ محل رفت و آمد شاه، … به وسیله حیدر انجام گرفت. روز عملیات و ساعت صفر مشخص شد. روز ۸ اسفند ۱۲۸۶ نمایندگان مجلس با شاه دیدار و گفتگو داشتند، بعدازظهر همان روز، هنگامی که شاه برای گردش به دوشان تپه می‌رفت، در هنگام گذر از خیابان باغ وحش تهران دو نارنجک به سوی خودرو او پرتاب شد و اما وی در آن روز در خودور نبود و در کالسکه نشسته بود. خودرو منفجر شد و چند تن کشته و زخمی شدند اما شاه جان سالم به در برد. کسروی می‌نویسد: “نقشه این کار را حیدر عمواوغلی کشیده و بمب را نیز او ساخته بود”. خیدر به‌سان مشکوک دستگیر و به همراه سه تن از یارانش به کاخ گلستان برده و بازجویی، اما در پی تظاهرات مردم آزاد می‌شوند. پس از به توپ بستن مجلس در باکو حضور دارد.

آزادسازی تبریز

مدت یازده ماه یعنی در سال ۱۲۸۷خورشیدی زحمتکشان در تبریز به رهبری مرکز غیبی در برابر بیش از سی هزار نیروی مهاجم به فرماندهی عین الدوله [صدر اعظم شاه] و صمد شجاع‌الدوله و شجاع نظام مرندی مقاومت می‌کنند. با شکست عین‌الدوله و آزادسازی تبریز و مراغه و خوی و برخی شهرهای دیگر، محمدعلی شاه صمدخان (شجاع‌الدوله) را به سرکوب می‌فرستد. وی، با چپاول خانه‌ها در مراغه به سوی تبریز روانه می شود، از شهریور ماه ۱۲۸۷ تا فروردین ۱۲۸۸ تبریز در محاصره و بمباران است. تنها سه محله در‌ دست انقلابیون مانده- حکماوا (حکم‌آباد)،‌ ساری‌داغ، و آناخاتون زیر توپ‌باران. شجاع‌ نظام در فرماندهی سپاه شاه باید از میان برداشته و در دل ارتجاع هراس افکنده شود. حیدر با تلاشی شبانه روزی دست به کار می‌شود.

تبریز قهرمانانه امید انقلاب است و در محاصره و مجلس شورا توپ باران و دارها به پا شده و شیخ فضل‌الله نوری رهبر شیعیان جهان در کنار محمدعلی شاه و قزاقان روس با برخورداری از پشتیبانی‌های تزار، اسب مراد می‌رانند.

ولادمیر لنین که در این زمان در اروپا در تبعید است، شرایط تبریز و وظایف حزب را پی‌گیری می‌کند و می‌نویسد: «انقلابیون ایران در کشوری که از یک طرف اربابان هند و از سوی دیگر حکومت ارتجاعی روس در شرف تقسیم آنند،(قرارداد سال ۱۹۰۷ بین انگلیس و روسیه برای تقسیم ایران) دشوار است. اما مبارزه سرسخت تبریز، پیروزی‌های پی در پی در هم شکننده ی میلیتاریستی انقلابیون، نشان می دهد که سردمداران شاه حتی با گرفتن کمک از لیاخوف های روس و دیپلمات های انگلیس نیز با شدیدترین مقاومت های توده مردم روبرو هستند. چنین جنبش انقلابی که می تواند با مبارزه مسلحانه به واپسگرایان، پاسخی دندان شکن بدهد… نابودشدنی نیست و حتی پیروزی کامل ارتجاع ایران در این شرایط، تنها می تواند آستانه شورش‌های نوین توده‌ای گردد.” (۵)

ترور سران ارتجاع و حکومت در وضعیت انقلابی، یکی از راه کارهای حیدر است که در دل دشمن هراس می‌افکند و به مبارزه نیرو می‌بخشد. حیدر نخستین بمب را در خانه علاءالدوله، وزیر محمدعلی شاه افکنده و دلهره می آفریند.(۶) میرزا علی اصغرخان خان اتابک باید برای سرکوب جنبش به تهران فراخوانده شود. وی به جای علاء‌الدوله نشانیده می‌شود. ترور وی در دستور کار مرکز غیبی قرار می‌گیرد. ترور اتابک اعظم، به ویژه با درخواست برکناری او از سوی کمیته مخفی تبریز و خوی باید انجام گیرد.

عملیات به دست عباس آقا تبریزی، تفنگ ساز و عضو مخفی کمیته غیبی در تهران که در پوشش زرگر کارگری می کند روز ۸ شهریور ۱۲۸۶در آستانه مجلس هنگام خارج شدن اتابک در کنار سید عبدالله بهبهانی صورت گرفت. سه تیر پیاپی با ششلول. حیدر در محل حاضر است تا عملیات را فرماندهی کند. در این عملیات عباس، کارگر تبریزی با تیر یک نگهبان زخمی می‌شود و برای اینکه زنده به دست دشمن نیفتد با تپانچه با شلیکی به دهان خود جان می‌بازد. در جیب او دو کپسول استرکنین و دستمالی سرخ یافت می‌شود. او دارای کارت عضویتی است به نام «عباس آقاصراف آذربایجانی-عضو انجمن نمره ۴۱-فدایی ملت». (۷)

شجاع نظام مرندی، فرمانده محاصره تبریز، فئودال خونریز و فرستاده محمدعلی شاه باید از میان برداشته می‌شد. حیدر بمب‌ پستی را آماده می‌سازد و با مهر ساختگی یک آیت‌الله سیف السادات روحانی همدست شجاع نظام، وی را به همراه پسر بزرگش، شجاع لشکر مرندی، از پای در آمدند. با کشته شدن شجاع نظام، با کشته شدن شجاع نظام،‌ سپاه شاه به فرماندهی صمدخان ساوجبلاغی (شجاع الدوله) در هم شکسته شد. حیدر به مرند و مراغه و خوی آمد با درفش پیروزی و با سازماندهی کمیته های انقلابی و شورایی آماده آزاد سازی مناطق دیگر می شد.

صمد بهرنگی، کمونیست انقلابی، در نوشتاری زیر عنوان: (آذربایجان در جنبش مشروطیت)، حضور پیروزمندانه حیدر در خوی اینگونه می‌نویسد: “یکی دیگر از کارهای جالب حیدر عمو اوغلی، حل مساله نان در خوی بود. محتکران و انبار داران، مردم را در گرسنگی و زحمت نگاه می داشتند و حاضر نمی‌شدند گندم خود را بفروشند. حیدر عمو‌اوغلی با کاردانی و جانفشانی در مدت کوتاهی (ده روز) مشکل نان را در خوی به خوبی حل کرده، پوزه محتکران و دشمنان خلق را به خاک مالید و مردم به قدردانی از قهرمان زحمتکش خود شعر گفتند و سر زبانها انداختند.

عمو اوغلی گلدی خویا
خویلو لارا قرار قویا
یتیم لرین قارنی دویا
یاشاسین گوزل عمو اوغلو …

… یعنی که … عمو اوغلو به خوی آمد و برای خوئی‌ها قرار و مدار گذاشت تا شکم یتیمان سیر شود. زنده باد عمو اوغلوی خوب! عمو اوغلو سوار درشکه شده، اسبش را تیمار داد و نان به دو شاهی تنزل کرد. زنده بادعمو اوغلوی خوب اینجا راسته بازار است. دسته‌های مجاهدین می‌آیند. سرکرده شان حیدر عمو اوغلو است… بقالی‌ها و بازار چراغانی کردند فقیر به یک نظر شکمش سیر شد. او برای هر کاری قانون گذاشت… »(۸)

با یورش ارتش تزار به تبریز، پیروزی در کام توده های خلق، تلخ شد. ارتش روس به بهانه رد اولتیماتوم تزار از طرف مجلس ایران در تاریخ (۲۹ آذر ۱۲۹۰) به تبریز هجوم آورد و شهر را اشغال کرد و صمدخان شجاع الدوله را به حکمرانی و فرمانروایی تبریز گماشتند و به کمک وی نزدیک به۱۰۰ انقلابیون را دستگیر و شکنجه، سر بریدند، شقه کردند و به دار آویختند در میان آن‌ها ثقهالاسلام تبریزی و رهبران مرکز غیبی، حاج علی دوافروش، پسر علی موسیو و دیگران بودند.

حیدرخان پس از آزادسازی خوی، با اقبال السلطنه ماکوئی به نبردهای سخت و پیروزمندانه‌ای دست زد و ماکو نیز آزاد شد. به پشتوانه حیدر بود که میرزا حسن رشدیه (۱۳۲۳-۱۲۲۹ خ) نخستین دبستان نوین در ایران را در خوی آغازید. به بیان احمد کسروی در تاریخ مشروطه: “عمو اوغلی به سامان شهر کوشیده، با بدخواهان مشروطه که در خوی نیز فراوان می‌بودند و از دشمنی‌های نهانی باز نمی‌ایستادند، نبرد می‌کرد….نیز به پشتیبانی عمو اوغلی و مجاهدان، میرزا حسن رشدیه، دبستانی برای بچگان، بنیاد نهاد. میرزا آقاخان مرندی، روزنامه‌ای‌ به‌نام‌«مکافات»‌پدید آورده، به‌پراکندن پرداخت.” در همین روزهای انقلابی و خونین است که در تبریز سازمان سوسیال دموکرات (مرکزغیبی) روزنامه مجاهد را انتشار می‌دهد و مدرسه تربیت را بنیان می‌نهد.

حیدر عمواغلی در آزادسازی تهران حضور دارد و در رهبری نیروهای مسلح به تهران وارد می‌شود. با برپایی مشروطه دو آیت الله هوادار مشروطه مجال یافتند تا مشروطه را ابتر سازند و برآن شدند که قوانین مشروطه باید از فیلتر روحانیت ناظر بر مجلس بگذرد. و به اینگونه شورای نگهبانی از همان آغاز به دخالتگری و نظارت بر پارلمان پرداختند. سید عبدالله بهبهانی و محمد طباطبایی در راس این اهرم ارتجاعی بودند. بهبهانی از سوی مرکز غیبی محکوم به اعدام شد. وی به قتل رسید و حیدر عمو اوغلی، زیر پیگرد حکومتیان افتاد و مخفی شد و پس از کشف محل رفت‌و‌آمد وی، ناچار به ترک ایران شد.

محمود محمود، تاریخ نگار (۱۳۴۴-۱۲۶۱خ) از دوستان حیدر خان، درخاطرات خود می‌نویسد: ” … حیدر عمو اوغلی، مردی با روح انقلابی و خیلی رشید و با ایمان و مدیری فکور و نفوذ کلامش فوق العاده بود…در دوره اول مجلس در اجرای مقاصد و منویات انجمن آذربایجان و در پیشرفت کارهای ‌ انقلابی صمیمانه مجاهدت می کرد… نقشه کشتن میرزا اصغر خان اتابک و بمب انداختن در خانه علا الدوله و سوء قصد به محمد علی شاه را حیدر خان کشید. و پیروان او اجرا کردند… سید عبداله بهبهانی به دست یاران حیدر عمو اوغلی کشته شد. …. حیدر عمو اوغلی دستگیر و در نظمیه توقیف شد… حیدر خان اندکی بعد از رهائی از توقیف نظمیه (مرداد۱۲۸۹) از طرف حزب دموکرات به ماموریت مخفی میان ایل بختیاری رفت و اسفند ۱۲۸۹ (مارس۱۹۱۹) به تهران بازگشت. چون به حضرت عبدالعظیم رسید، مرا از ورود خود آگاه ساخت. شبانه نایب ابراهیم نوکر خود را به آنجا فرستادم و حیدر خان به منزل من وارد شد. و چند ماهی درحیاط بیرونی بطور مخفی می‌زیست.»

حیدر در پی ترور بهبهانی دستگیر و ۴۰ روز در بازداشت به سر برد. حزب تروریست- حکومتی «اعتدال» به رهبری سید‌عبدالله بهبهانی در پی ترور حیدر بود و در دو عملیات و تیراندازی در ترور وی ناکام ماند. پسر عموی حیدر، تیمور (عبدالجبار) که در کنار وی مبارزه می‌کرد روز ۲۳ فوریه ۱۹۱۱)۱۲۹۰ و تنی چند از اعضاء شناخته شده حزب سوسیالست ایران همانند عبدالرزاق کارگر کلیشه ساز که از قفقاز بازگشته بود و تربیت و… در شمار جانباختگان بودند. در پی این تروریسم حکومتی و اعتدال بود که حیدر به ماموریت ۸ ماهه در ایل بختیاری رفت و در خانه محمود محمود پنهان زیست. با کشف شدن مخفی گاه حیدر، یپرم‌خان ارمنی از دوستان حیدر که اینک رئیس وقت نیروهای انتظامی بود، به وی پیام فرستاد که هرچه زودتر از ایران خارج شود.

حیدر به ناچار برای مدتی ایران را ترک کرده و از راه روسیه به فرانسه و سویس می‌رود. در سوئیس با لنین دیدار می‌کند. در سال ۱۹۱۲، لنین در ششمین کنفرانس حزب بلشویک (هم تراز با کنگره حزبی) در پراگ، در سخنرانی پرشوری از انقلابی که در ایران جاری بود سخن گفت. شرکت حیدرعمو اوغلی در این کنفرانس مهم بلشویک ها، بسیار ارزنده و آموزنده بود. کنفرانس قطعنامه ای به شرح زیر در محکومیت جنایات تزاریسم در ایران و آذربایجان صادر کرد: “حزب سوسیال- دموکرات کارگری روسیه علیه روسیه تزاری که می خواهد با اعمال بربرمنشانه خود، آزادی را در ایران خفه کند، اعتراض می کند. کنفرانس همدردی کامل خود را با مبارزه خلق ایران و از آن جمله مبارزه حزب سوسیال- دموکرات ایران که در نبرد علیه ستمکاری تزاری آن همه قربانی داده است، ابراز می دارد.”

حیدر‌،‌بار دیگر راهی ایران می شود و در استانبول پس از دیدار با هیئت مهاجرین ایران از جمله روشنفکراین همانند عارف و عشقی و ملک الشعرا و دهخدا و… در سال ۱۹۱۴به ایران باز می گردد. وی در کردستان و کرمانشاه علیه اشغالگر روسیه و انگلستان به مبارزه مسلحانه می‌پردازد و در یک نبرد دستگیر می‌شود، ‌اما از زندان فرار کرده و دوباره به اروپا باز می‌گردد. پس از پایان جنگ جهانی نخست و پیروزی انقلاب اکتبر، حیدر عمو‌اوغلی به ‌شوروی شتافته و به‌سان یک انترناسیونالیست شرکت در جنگ داخلی علیه نیروهای ضدانقلاب در شوروی یکی از وظایف اوست.

حزب سوسیالیست کارگران ایران

سازماندهی حزب عدالت (همتراز با بلشویک) ضرورت این برهه است. سال ۱۹۱۷ حزب عدالت و در فراوریی آن به حزب کمونیست ایران در سال ۱۹۲۰، شرکت در جنبش جنگل در جبهه ضد استدادی و ضد استعماری در شمال از تلاش‌های حیدر است، از جمله فرستادن ارگان سیاسی حزب بلشویک (ایسکرا) که از اروپا به قفقاز می‌رسید و ارسال به روسیه به یاری حزب عدالت انجام می گرفت. از رهبران حزب عدالت، اسدالله غفار زاده، کمونیست اهل اردبیل می‌توان نام برد. حزب عدالت بین کارگران ایرانی مشغول به‌کار در قفقاز و ترکستان به ویژه کارگران صنایع نفت باکوف و نیز در تهران، تبریز و برخی از شهرهای شمالی ایران سازمانهای مخفی داشت.

شرکت در نخستین کنگره انترسیونالیستی شرق

به دعوت لنین، سلطانزاده (میکائیلیان) و عمو اوغلی در سال ۱۹۱۹، در نخستین کنکره انترناسیونال سوم (بین المللی کارگران با ابتکار لنین در سال ۱۹۱۹ در برابر انترناسیونال اپورتونیستی دوم) که در پتروگراد برگزار می‌شد، به نمایندگی از کمونیست های ایرانی شرکت کردند. شرکت کنندگان در این کنگره، نریمان نریمانوف رئیس جمهور آذربایجان شوروری، زینوویف (رهبر کمینترن) رادک آلمانی، جعفر جوادزاده (پیشه وری)، آقایف (کامران آقازاده و چلنگریان و… حیدر برای هیئت اجرائیه انتخاب شد). کنگره با شرکت ۱۸۹۱ نفر نماینده که ۱۹۲ نفر از ایران، ۳۳۹ نفر از ترکیه، و ۵۵ زن که یازده نفر از آنان ایرانی بودند برگزار می‌شد. گریگوری زینوویف در ریاست کنگره و ۹ نفر از رهبران برجسته احزاب کمونیست روسیه، انگلستان، هندوستان، فرانسه و آمریکا در جایگاه هیئت رئیسه بودند. حیدر و سلطانزاده نمایندگی ایران را به عهده داشتند.

حیدر در سخنرانی پرشور خود از جمله اعلام داشت: « رفقا و برادران! از طرف زحمتکشان انقلابی ایران، درود و سلام بر شما! درود به روسیه شوروی که پرچم آزادی مردم و طبقات زحمتکش جهان را بر علیه ظلم و استثمار سرمایه بین المللی، بر افراشته است… رفقا! امروز پس از پیروزی انقلاب، ما شما را مانند برادر و دوستان خود، حساب می کنیم و برادر وار بایستی کنار همدیگر باشیم. رفقای عزیر، ما موفق شدیم تا کنون ۱۲۸۰۰ نفر ایرانی را در صفوف آرتش سرخ، متشکل کنیم. ما بیش از پیش خوشبخت و سعادتمند خواهیم بود که رابطه بیشتری بین روسیه امروز و ایران انقلابی، برقرار کنیم. رفقا! بما امکان بدهید که دوشادوش شما، در ردیف شما با دشمنان مشترک، مبارزه کنیم و ما خواهیم توانست تا صد هزار نفر آرتش سرخ ایرانی تهیه کنیم. (صدای هورا و دست زدن …) ما در ردیف شما مبارزه خواهیم کرد. در عین حال دستجات تبلیغاتچی و پروپاگاندیست از راه ایران به هندوستان خواهیم فرستاد و قوای انقلابی ایران که با انقلابیون هند متحد شوند، امپریالیسم انگلستان را از بین خواهند برد. (دست زدن …) رفقا! ما نمایندگان شرق که در اینجا گرد آمده ایم دارای هدف مشترک در مبارزه علیه دشمن مشترک هستیم. ما خوشبختیم که این موضوع را در مقابل خلق شوروی اظهار می نمائیم…»(۹)

بنیانگزاری حزب کمونیست ایران

در ماه آوریل سال ۱۹۲۰، دومین کنفرانس حزب عدالت در باکو برگزار شد و حیدر ماهیت و روند انقلاب ایران را ارزیابی کرد و تزهایی پیش روی گذاشت. سرانجام کنکره حزب عدالت در ۳۰ خرداد سال ۱۲۹۹(۲۲ ژوئن ۱۹۲۰) در انزلی برگزار شد. حیدرعمو اوغلی به سبب شرکت در جنگ علیه ضد انقلاب داخلی در شوروی نتوانست شرکت جوید. کمیته مرکزی در برگیرنده‌ی ۱۵ نفر به دبیرکلی سلطانزاده (میکائیلیان) رهبری حزب را به عهده گرفت.

برنامه حزب:

۱- مبارزه در راه سرنگونی سلطه امپریالیسم و مصادره سرمایه های امپریالیستی

۲- مصادره املاک ارباب ها و ملاکین

۳- رسمی شناختن حق تعیین سرنوشت برای خلق های تحت ستم ملی در ایران

۴ – دوستی و اتحاد با کشور شوراها را مهمرتین مواد برنامه‌ای خود اعلام کرد.

رهبری حکا با ایجاد اتحاد با گروه میرزاکوچک خان جنگلی رغبتی نشان نداد. در ۱۱ نوامبر ۱۹۲۰ پلنوم کمیته مرکزی فراخوانده شد. سلطانزاده به مسئولیت هایی در شوروی و کمینترن فراخوانده شد و حیدر به رهبری حزب برگزیده شد. در پی این کنگره بین المللی، در سپتامبر سال ۱۹۲۰، بار دیگر حیدر، در کنکره ملل خاور زمین (شرق) در باکو شرکت کرد و رهبری گروه ایرانی را به عهده داشت. و چنین اعلام کرد: “رفقای ما در روسیه نباید انتظار بکشند. بلکه باید فورا بما کمک کنند .اسلحه، مهمات تفنگ و تانک و ما قادر خواهیم بود از عهده دولت ایران و متجاوزین انگلیسی بر آییم.”

در این یادنامه از چهره ها، مجالی برای ارزیابی جبش جنگل، اشتباه‌ها،‌ کژروی‌ها و راست روی کمونیست های ایرانی و حزب کمونیست شوروی نیست. به هر روی، در اردیبهشت ماه سال ۱۲۹۹ خ، ارتش سرخ شوروی در پیگرد ارتش ضد انقلابی روس های سفید وارد بندر انزلی شد. در همین برهه است که دیدارهایی بین سران جنبش جنگل و نمایندگان شوروی برگذار می وشد. و پیمان اتحادی بین حزب کمونیست های ایران و شوروی و میرزا کوچک خان بسته می‌شود و در پنجم ماه ژوئن ۱۹۲۰، جمهوری شورائی موقت گیلان، اعلام موجودیت کرد.

در این حکومت انقلابی، میرزا کوچک خان سر کمیساریا و وزارت جنگ را به عهده داشت. ادامه مبارزه با امپریالیسم انگلیس، در برابر قرارداد ۱۹۱۹، سرنگونی سلطنت و ایجاد رژیم جمهوری درایران، از مواد این پیمان نامه است. به زودی اختلاف بین میرزا که افکار مذهبی و واپس مانده داشتو با حل مسئله ارضی به روش انقلابی مخالف بود و نیز چپ روی‌های احسان الله خان روی می‌دهد.

حیدر برای پیشبرد سیاست های جدید، در اردیبهشت ماه سال ۱۳۰۰، با اسلحه و پول و شماری نیروی رزمی وارد انزلی می‌شود و می‌کوشد تا در دیداری میرزا و احسان الله خان را به آشتی فراخواند. در ششم ماه مه ۱۹۲۱ –اردیبهشت سال ۱۳۰۰- در فومن،‌ نزدیکی رشت، میرزا کوچک خان و احسان اله خان دیدار کرده و کمیته رهبری نوینی برگزیده شد. در چهارم ماه اوت ۱۹۲۱، دولت انقلابی جدید گیلان اعلام موجودیت کرد و کمیته ای به نام “کمیته انقلاب ایران” تشکیل شد. در این کمیته، افراد زیر عضویت داشتند. ۱- میرزا کوچک خان ۲-حیدر عمو اوغلی ۳- احسان اله خان ۴ – خالو قربان (هرسینی) ۵- میرزا محمدی. این تلاش دیری نپایید. بار دیگر دولت شورائی دیگری در ۱۳مرداد سال ۱۳۰۰، تشکیل گردید.

در جمهوری انقلابی جدید، سرخوش، شاعر گیلانی به جای احسان اله خان برگزیده شد. کمیسر های جمهوری شوروی (گیلان) را میرزا کوچک‌ خان، سر کمیسر و کمیسر امور مالی، حیدر خان، کمیسر امور خارجه، خالوقربان کمیسر جنگ، میرزا محمدی، کمیسر داخله و سرخوش، کمیسر قضائی. این سازمانیابی در چنگ به پیروزی‌های چشمگیری دست یافت و نقش رهبری حزب کمونیست ایران درخشیدن گرفت. پیروزی های حزب کمونیست و رهبری حیدر در جنگ علیه نیروهایی که اکنون با پشتیبانی،‌ ‌لژستیک و حضور نظامی انگلستان و زیر فرمان رضاخان میرپنچ به گیلان گسیل شده بودند سازماندهی اتحادیه های کارگری و دهقاتی، مبارزه علیه فئودال ها … میرزا کوچک خان و دیگر سران جنگل را نگران کرده بود.

تیرباران حیدر و یارانش

با تلاش حیدر، دیداری برای بازسازی اتحاد جبهه و تداوم مبارزه فراخوانده شد. در این دیدار باید میرزا احسان الله خان به ویژه بار دیگر پیمان می‌بستند. روز ۲۹ سپتامبر ۱۹۲۱در ملاسرا حیدر و یاران، چشم به راه میرزا و همراهانش بودند. محل دیدار،‌ به ناگهان از هر سو به آتش کشیده شده و گلوله باران می‌شود. حیدر عمو اوغلی و خالو قربان، خود را از عمارت بیرون انداخته و دور می‌شوند. سرخوش از اعضای کمیته انقلاب، در میان شعله های آتش سوخت. احسان الله خان و خالو قربان که محل را خوب می شناختند هر یک راه گریزی یافتند. این یک کودتای خونین بود که سرنوشت آینده ایران،‌ منطقه و حتی روسیه را رقم می‌زد. خالو قربان به رشت رسید و احسان‌الله خان به انزلی. در آن تابستان، هر دو شهر آزاد شده در دست نیروهای حزب کمونیست ایران بود و نیروهای جنگل در فومنات متمرکز بودند و لاهیجان را احسان اله در دست داشت.

حیدر زخمی شده بود و راه جنگل را ناشناخته در پسیخان در نزدیکی رشت همراه رفقایی سرگردان می‌ماند و سرانجام به‌دست ننیروهای وابسته به میرزا به فرماندهی حسن‌خان آلیانی (معین الرعایا) (فئودال) دستگیر شد و پس از جابجا‌هایی در «توسه کله» نزدیک روستای «مسجد پیش» ‌در میان جنگل‌های انبوه،در نزدیکی آلیان، زندانی می شود.

در حضور میرزاکوچک خان و خواهر زاده اش، اسماعیل خان جنگلی که نقش اصلی در ترور و آتش کشیدن ملاسرا را داشت، حیدر و یارانش تیرباران می شوند.

به زودی جنگی سخت و هفت شبانه روزه بین نیروهای میرزا و کمونیست‌ها در رشت و لاهیجان زبانه کشید. بیشترین فرماندهان جنگل هوادار میرزا در برابر رضاخان سر فرود آوردند. خالو قربان نیز. خالو قربان که سر میرزا را به تهران فرستاده بود، سپس به جنگ اسمعیل سمیتکو فرستاده شد و در آنجا کشته شد.

معین الرعایا تسلیم رضاخان شده و مزدوری به حکومت فومنات می‌رسد اما به زودی به‌دست ابراهیم ندامانی (سه‌شنبه‌ای) ترور می‌شود و ابراهیم نیز دستگیر شده و به تهران فرستاده می‌شود و به دستور سرهنگ فضل‌الله زاهدی (سپهبد بعدی) اعدام شد. دارها برای به دار کشیدن کمونیست ها ‌و فداییان جنگل برافراشتند و تیمورتاش‌ها به فرمان انگلستان که از گلوی رضاخان میرپنج شنیده می‌شود در سراسر شمال برپا بود.

ملک الشعرا بهار در “تاریخ احزاب سیاسی ایران”، می‌نویسد: “حیدرخان عمو اوغلی که از احرار دموکرات بود، به دست میرزا کشته می شود….” افراد شرکت کننده در ترور ملاسرا را حسن خان آلیانی (معین الرعایا)، اسماعیل جنگلی (خواهر زاده میرزا)، گائوک آلمانی (هوشنگ)، ثقفی، محمدعلی پیر بازاری و عبدالحسین شفائی، همگی از یاران میرزا کوچک ‌خان بودند. در پی این جنایت است که نمایندگانی از سوی میرزا برای گفتگو با رضاخان راهی می شوند. خالو قربان تسلیم رضاخان می شود و احسان اله خود را به باکو می‌رساند.

در سال ۱۳۷۵ کتابی به وسیله‌ی نوه معین الرعایا، شاهپور آلیانی منتشر شد که قاتل حیدر را شخص معین الرعایا می‌داند و با ذکر سندی این جنایت را افتخار خانوادگی خود می‌شمارد و می‌گوید: «کشتن فردی کمونیست که در نهضت جنگل نفوذ کرده بود مایه افتخار است» (۱۰)

میرزا کوچک خان پس از تسلیم نیروها و تبادل پیام‌ها و ضمانت‌هایی با رضا خان، همراه با گائوک آلمانی روانه تالش می‌شود تا خود را به خلخال برساند. در گردنه آستارا (گیلوان) گرفتار برف و کولاک شده و جان می‌سپارند. خبر پیدا شدن پیکر یخ‌زده هر دو و انتقال به ‌روستای خانقاه به رضا اسکندانی و سپس به‌خان تالش محمدخان سالار شجاع خبر می دهد و با آمدن خان،‌ ‌سر میرزا را بریده و برای برادر خود، امیر مقتدر تالشی می‌فرستد. خالو قربان،‌ به نشانه‌ی خوش خدمتی سر بریده میرزا را به‌رسم ارمغان برای سردار سپه (رضاخان) و و این گماشته انگلیس با نمایشی،‌ سر میرزا را دوباره به گیلان بازمی‌گرداند تا در کنار جسد وی در گورستان حسن آباد و سپس در «سلیمان داراب» رشت،‌به خاک سپرده می‌شود.(۱۱)

نامه سرگشاده حیدر به محمدعلی شاه

«از طرف کمیته انقلاب ایران به سرپرستی حیدر خان عمواوغلی

ما مصمم هستیم به تمام فشارها، زور گویی‌ها و جنایات و وحشی گری‌ها و تعدّی‌های شما که امروز مانند امواج پهناور، همه جای ایران را پوشانیده و شعله آن مظالم به آسمان رسیده‌است، با ضد ضربه‌ها پاسخ گوییم و به هر طریقی که شده به این وضع خاتمه دهیم. هیچ معنی و فایده ندارد که شما در کنجی نشسته و مشغول همجنس بازی باشید و نوکرهای شما، ملت نجیب و بدبخت ایران را غارت کنند و آنان را تا آخرین نخی که بر تن دارند لخت و سپس زندانی و معدوم کنند. هیچ دفاعی شما را تبرئه نمی‌کند.

ملت ایران نه به شخص شما و نه به دولت شما مطلقا اعتماد ندارد. شما باید از سلطنت استعفا داده کنار بروید و اعضا دولت شما به‌طور صلح جویانه به خانه‌های خود بروند و در کمال آرامش در آنجا بمانند و جای خود را به مدافعان با غیرت و با اراده ملت بسپارند. شما خود را شاه شاهان ایران و سلطان مستبد مطلق العنان کشور می‌دانید؛ ولی من به شما اعلام می‌کنم که هرگز چنین کسی نبوده‌اید؛ فقط یک مفتخور پست کثیف، رشوه خوار، آلوده و خائن به ملت و کشور هستید. تلاش شما برای چیست؟ شما در هر ساعت و دقیقه آماده‌اید تمام نعمات و موهبت‌ها، منافع، حقوق و استقلال کشور و وطن را در قبال یک دانه عدس به بیگانگان بفروشید.

آیا غیر از این است؟ اقلا یک کار خیر، یک اقدام موهبت‌آمیز که به نفع ملت انجام داده باشید به من نشان بدهید. بر عکس، تمام طبیعت شما، تمام وجود شما پر از نارسایی و نقصان و فساد است. شما فاقد شهامت، کوشش، همّت، انرژی و معتقدات هستید. شما حتی کوچکترین احساس عدالت ندارید و فاقد اخلاق هستید…

… در حال حاضر از نظر ملت، شما پست‌ترین و منفورترین حیوان هستید و موجودی سقوط کرده. ملت نجیب ایران بدون استثنا از شما متنفر است…(۱۲)

ابراهیم فخرایی از خویشاوندان میرزا در کتاب تاریخ جنگل، شعری از ابوالقاسم لاهوتی می‌آورد که در آن تیرباران حیدر به فرمان میرزا گزارش و ایماژپردازی شده است:

نه من باید که در تاریخ این کشور سمر گردم
در ایران شخص اول شاه بی‌تاج و کمر گردم

اگر هم‌دست مشتی مردم بی‌سیم و زر گردم
پس این جاه و جلال و دولت و شوکت چه خواهد شد!؟

ز حبس پیشوای خود قوای اجتماعیون
پریشان بود و دشمن شاد از این کردار ناموزون

از این‌رو طالع اردوی دولت گشته روز افزون
سپاه شاه اندر حمله از کهسار و از هامون

شبی تاریک و باد سردی و بوران ز حد افزون
به زندان حال حیدر زین هیاهو بود دیگرگون

دلش پیش رفیقان چشمش از زور غضب پر خون
دو دستش محکم از پس بسته و زنجیر در گردن

در آن تاریکی شب هیئتی وارد به زندان شد
سپس برقی بزد کبریتی و شمعی فروزان شد

به پیش اهل زندان صدر ملیون نمایان شد
سخن کوتاه حیدر با رفیقان تیرباران شد.(۱۳)

 

منابع

(۱) اورژه‌ نیکیدزه از یاران حیدر و استالین بعدها در کشتارهای استالینی حود کشی کرد.
(۲)حیدرخان عمواغلی، اسماعیل رائین، نشر موسسه تحقیق رائین، تهران سال ۱۳۵۲صص ۷- ۶.
(۳) همان بالا ص ۲۹.
(۴) اسماعیل رائین.. همان صص ۳۷- ۳۶.
(۵)V.L. LENIN. COLLECTED.WORKS. PABLISHERS. MOSCOW.1969.VOLUM 34.P.74..
(۶) اسماعیل رائین ص ۴۹.
(۷) تاریخ مشروطه ایران، کسروی، و حیدرخان عمواغلی، اسماعیل رائین ، نشر موسسه تحقیق رائین، ص ۶۰ تهران سال ۱۳۵۲.
(۸) http://tabrizpedia.info/
۹) حیدر عمواغلی، اسماعیل رائین ص ۳۳۸.
(۱۰) آلیانی، شاپور، نهضت جنگل و معین الرعایا (حسن خان آلیانی)، تهران: انتشارات میشا، ۱۳۷۵، صص ۱۵۳
(۱۱) سردار جنگل، صص ۹۱- ۳۸۹.
(۱۲) اسماعیل رائین، اسناد و خاطره‌های حیدر خان عمواوغلی، چاپ اول، ۱۳۵۸، مجلد دوم، برگ‌های ۱۹ و۲۰.اصل نامه به زبان ترکی ست. که در نشریه «کوشش» چاپ
تبریز منتشر شد. ترجمه فارسی آن از مصطفی افشار (تاری وردیف) برادر حیدرخان است.
(۱۳) سردار جنگل، ابراهیم فخرایی، ص‌ص۳۰-۴۲۹ انتشارات جاویدان، تهران سال ۱۳۶۸.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)