آنچه احمدی مقدم در گفت گوی خود با ایسنا از کهریزک و عاشورا می گوید بخشی از همان واقعیت تلخی است که چهار سال است سبزها با سند و مدرک ارائه می کنند و موسوی و کروبی به دلیل اعتراض به آن مورد اتهام قرار می گیرند و محصور می شود، محمد داوری و مهدی محمودیان و … حبس های چند ساله می گیرند و در زندان های اوین و رجایی شهر روزگار می گذرانند….
سعید مرتضوی و بازداشتگاه کهریزک، عصر عاشورا و میدان ولیعصر و ماشین نیروی انتظامی، شهید علی موسوی و شهدای عاشورای تهران، ستار بهشتی و پلیس فتا و …. خط قرمزهای چند ساله ی گذشته ی مطبوعات کشورمان این روزها زیر تیغ جراحی روزنامه نگاران و دلسوزان کشور از زبان مسئولان و مامورانی که تا به حال بعضا حتی واقعیت ها را انکار می کردند، عیان تر می شود.
به گزارش کلمه، آنچه احمدی مقدم در گفت گوی خود با ایسنا از کهریزک و عاشورا می گوید بخشی از همان واقعیت تلخی است که چهار سال است سبزها با سند و مدرک ارائه می کنند و موسوی و کروبی به دلیل اعتراض به آن مورد اتهام قرار می گیرند و محصور می شود، محمد داوری و مهدی محمودیان و … حبس های چند ساله می گیرند و در زندان های اوین و رجایی شهر روزگار می گذرانند.
با این حال اگرچه هنوز تمام ابعاد آن فجایا مطرح نشده اما همین که بعد از چند سال انکار این روزها ماموران و مسئولان حاضر به پذیرش حقایق آن روزها شده اند جای امیدواری دارد، هرچند که مسئولیت اعمال خود را گردن نگیرند و یکدیگر را متهم کنند، هرچند که شهدای عاشورا و کهریزک و فتا به آغوش خانواده هایشان بازنگردند، هرچند که آسیب دیدگان تسکین نیابند.
خبرگزاری «ایسنا» بهصورت تفصیلی درباره مسایل مختلفی با سردار احمدیمقدم، فرماندهکل نیروی انتظامی گفتوگو کرده، بخشهایی از این گفتوگو به شرح زیر است:
واقعا در کهریزک چه اتفاقی افتاد، قرار بود کهریزک محلی برای نگهداری اراذلواوباش دستگیرشده باشد، اما چه اتفاقی افتاد که افراد دستگیرشده در حوادث آن زمان سر از کهریزک درآوردند؟
کهریزک اساسا بازداشتگاه نبود، بلکه سولهای بود که هنگامی که محله خاکسفید، معروف به «جزیره» پاکسازی شد، اولینبار از کهریزک در آنجا استفاده شد… در دوران سرداران طلایی و قالیباف که اراذلواوباش جمعآوری میشدند، اراذل را به اینجا منتقل میکردند و قرار بود ناجا بازداشتگاه ویژه این کار- اراذلواوباش- ایجاد کند. قرار نبود بازداشتگاه کهریزک جای خیلی راحتی برای اراذلواوباش باشد، چراکه آدمهای شرور و خطرناک را آنجا میفرستادیم؛ اما فضا و ظرفیت کافی نداشت و یکسال قبل از حادثه کهریزک، درصدد آن برآمدیم تا بازداشتگاه مدرن و مجهزی با ظرفیت هزارنفر ایجاد کنیم که در اردیبهشت سال ۸۸ پیش از اینکه حادثه کهریزک اتفاق بیفتد، سردار رادان و جمعی از مهندسان برای بازدید از روند ساخت این بازداشتگاه جدید، با بالگرد به این منطقه سفر کردند تا از نزدیک در جریان پیشرفت کار قرار بگیرند و این سفر، زمینهای شد تا شایعاتی مطرح شود که سردار رادان با بالگرد به کهریزک رفته و دستور داده که «همه را بزنید و بکشید» و از آنجایی که سردار رادان قبلتر نیز این بازداشتگاه را درست کرده بود و چون نماد اقتدارگرایی ناجا محسوب میشود، به راحتی نقش ایشان در افکار عمومی ثبت شد تا حتی این سخنان به درجهای زیاد شد که مقاممعظمرهبری عنوان کردند که من اینطور شنیدهام و اگر سردار رادان هم قصور و تقصیری در این ماجرا دارد، مبری از رسیدگی قضایی نیست و باید اگر اتهامی دارد، پاسخگو باشد. من به ایشان توضیح دادم که چگونه بوده، اما ایشان فرمودند که من قاضی نیستم، پروندهای مطرح شده و باید رسیدگی شود.
سردار رجبزاده نیز که آن زمان فرمانده تهران بزرگ بود و مسوولیت داشت و بازداشتگاهها در حوزه فرماندهی تهرانبزرگ بود نیز احضار شد و پرونده اتهامی برای هر دو تشکیل شد و در مرحله دادسرا نیز تمامی شواهد ارایه شد و سردار رادان هم آنجا رفت و مورد تحقیق قرار گرفت و ادله بررسی شد و بررسیها نشان داد که سخنان مطرحشده در مورد سفر اردیبهشت ایشان درست بوده.
سردار رادان عصر پنجشنبه ۱۸تیر با من تماس گرفت که بچهها نتوانستند شما را که در ورزشگاه در حال ورزشکردن بودید، پیدا کنند، اما میگویند که تعدادی را به کهریزک بردهاند و اتفاقاتی افتاده… اصلا رادان در جریان رفتن به کهریزک نبود و در همان مرحله دادسرا نیز منع تعقیب صادر کرد که نشان میدهد نقش ایشان در این پرونده قابل طرح نبوده. اما سردار رجبزاده که به مرحله محاکمه نیز رفت، ولی تبرئه شد، حداکثر قصور مطرح بود، چراکه این اتفاق در حوزه مسوولیت او رخ داده و طبق نظر کمیته انضباطی، فرمانده، مسوول کل یگان خود است و هر اتفاقی که بیفتد باید پاسخگو باشد و میخواست در جریان باشد و از این حیث پرونده سردار رجبزاده مورد بررسی قرار گرفت و اشکال به او برمیگشت، اما وی هیچ دستوری بابت سوءرفتار نداده بود.
مرتضوی اصرار داشت که افراد دستگیر شده در سال ۸۸ اراذلواوباش محسوب میشوند.
من تاکنون در هیچ محفلی عنوان نکردهام که صبح روز جمعه جلسهای پیرامون اتفاقات آن زمان برگزار شد و آقای مرتضوی اصرار داشت افراد دستگیرشده به کهریزک منتقل شوند. من مخالفتم را به صراحت اعلام کردم و گفتم آنجا نهتنها جا نداریم، بلکه آن مکان جای خطرناکی است. اما مرتضوی اصرار داشت که این افراد دستگیرشده چاقو، قمه و زنجیر داشتهاند و از همین حیث اراذلواوباش محسوب میشوند که من در آن جلسه عنوان کردم که ضبط کنید و بنویسید که من مخالف هستم و مخالفت ناجا نیز ثبت شد. اما من در آن جلسه به یکنفر عنوان کردم که به بچههای کهریزک بسپارید اولا حواسشان باشد این افراد در بند جداگانه و میان اراذلواوباش فرستاده نشوند و در ثانی بدرفتاری با آنها نکنید، اما همین دهانبهدهان گشتن و این به آن بگو، باعث شد که این تاکیدات من به مرحله اجرا نرسد. آمده بودند در هر بند که ظرفیت ۵۰نفر داشت، ۱۷۰نفر را جا دادند، قبول کنید در گرمای تابستان کهریزک آن هم در یک مکانی که استاندارد نیست، اگر کاری هم صورت نگیرد، این تراکم آدم در این محل کمامکانات دارای مساله است. با مسوول کهریزک برخورد هم شد… ماموران بند که سوءرفتار از آنها ناشی میشد، محکوم هم شدند و به مسوولان بازداشتگاه متذکر شدیم، چطور چهارروز اینجا بودند اما یک روز نرفتید سرکشی کنید؟ و حتی منتقد بودم که اگر آن زمان به من میگفتید، با مسوولیت خودم همه را رها میکردم چراکه اینها جانی و قاتل نبودند.
در مورد حادثه کهریزک شما به عنوان فرمانده ناجا سخنانی داشتید، اما در روز عاشورای سال ۸۸ اتفاقاتی افتاد که با پخش فیلمهای از آن پخش شد؛ نیروی انتظامی پس از اتفاقات ۸۸ برای دلجویی از خانوادههای آسیبدیده چه کرد؟
در مورد حوادث عاشورا دو مسئله وجود داشت که با یکدیگر خلط شد که حتی در آن زمان یک خبرنگار در این مورد سوال کرد و عنوان داشت که ماشین نیروی انتظامی از روی یک نفر عبور کرده که من گفتم باید اثبات کنید و بعدا نیز بنده خدا اسناد و مدارک را آورد و متوجه شدم که فیلمش در شبکههای مجازی پخش شده و این مسئله کاملا مشخص بود که آن را درست نکردهاند، منتهی هر چه گشتیم نتوانستیم خانواده وی را پیدا کنیم و در این حادثه نیز این بنده خدا صورت سالم نداشت و در بیمارستان هم نمیدانستند از کجا آمده و چه بلایی به سرش آمده و به عنوان جسد مجهولالهویه با وی برخورد کردند و ما نیز ماهها دنبال خانواده وی بودیم تا بتوانیم ردی از هویت این فرد پیدا کنیم، اما موفق نشدیم تا اینکه چند ماه پیش ماموران پلیس امنیت عنوان داشتند که یک نفر مراجعه کرده و مدعی است که از اعضای خانواده این فرد است که تحقیقات صورت گرفت و متوجه شدیم که این خانواده همان فردی است که جان خود را از دست داده است و ما نیز نسبت به دلجویی و حل مشکلات اقتصادی و ارائه دیه اقدام کردیم.
اما مسئله دیگر در عاشورا نشان میداد که یک پاترول به سمت مردم آمده و چند نفری را زیر گرفته و فرار میکند. البته در این حادثه کشتهای نداشتیم و آقای علی موسوی بر اثر گلولهای که به کتفش خورد، جان باخت و در اثر دیررسیدن به بیمارستان، جان خود را از دست داد چرا که گلوله به ناحیه حساس نخورده بود و به علت خونریزی جان خود را از دست داد و در آن حادثه – زیر گرفتن خودروی پاترول – هیچکس کشته نشده و چند روز بعد نیز خودرو را به صورت بلاصاحب در خیابان پیدا کردیم. اما از روی مشخصات خودرو، صاحب ماشین را پیدا کرده و متوجه شدیم که این مالک خود در تظاهرات شرکت کرده و در حالی که چراغ میزده و برف پاکن را روشن کرده بود، آدمهای تندرو این فرد را کتک زده و از ماشین پیاده میکنند و پس از آن برای فرار به داخل جمعیت رفته و چند نفری را زیر میگیرند و پس از آن خودرو را به صورت بلاصاحب رها میکنند. با اینکه پلیس آن افراد را پیدا نکرد، اما قطعا آن افراد که حدود یک تا دو تن بودند، ماموران ناجا نبوده و به صورت خودسر درگیر شدند و ما تا الان این افراد را پیدا نکردیم. اما در مورد حادثه میدان ولیعصر (عج) باید بگویم که آن خودرو متعلق به یگان امداد تهرانبزرگ بود.
گاهی افرادی که به «لباسشخصی» معروف هستند با حضور در برخی صحنههای اعتراضها موجب ناامنی میشوند که دست آخر نیز مشکلاتی را فراهم میکنند. آیا زمان ساماندهی این افراد نرسیده؟
بخشهایی از جامعه هنگامی که مشکلی پیش بیاید، منتظر اقدامات حکومت باقی نمیمانند و خودشان رأسا در میدان حاضر شده و درگیر میشوند. در کشور ما نیز افرادی وجود دارند که احساس تکلیف کرده و از سر تکلیف و در حالیکه احساس میکنند حکومت در حال مسامحه است، با این تصور که حکومت نیاز به کمک دارد، به صحنه آمده و البته کار را خراب میکنند.
حضور مردمی در این میادین در نظام ما تعریف دارد، یا این افراد همکاری اطلاعاتی با ناجا دارند یا در قالب گروههای رسمی همچون بسیج به صحنه آمده و مسوولیت این افراد و اعمالشان را هم سازمانی قبول میکند، اما آن دسته از افرادی که خودشان سازمانیافته یا نیافته به صحنه میآیند، از آنجایی که در جریان جزییات اتفاقات میدان نیستند و نقطهای عمل میکنند، دردسرآفرین میشوند. گاهی ناجا از دو طرف سنگ میخورد.
به نظر من کلا نباید اجازه تشکیل و سازماندهی این گروهها داده شود، اتفاقاتی همچون ۲۲بهمن هم اتفاق خوبی نبود که یک گروه در سایه تصمیم میگیرند، امنیت در کشور را به هم میریزند و اگر قرار باشد یک اجتماع قانونی ولو حتی غیرقانونی که در کنترل پلیس است توسط افرادی منجر به دعوا بشود، این مورد قبول ما نیست و برای پلیس که متولی امنیت در کشور است، مشکلآفرین خواهد بود.
با وجود تمام سختگیریها (پس از حادثه کهریزک) عنوان کردهاید، شاهد مرگ یک وبلاگنویس در بازداشتگاه پلیس فتا بودهایم؛ با وجود تمامی کنترلها، چرا این اتفاق افتاد؟
در مورد حادثه پلیس فتا نیز باید بگویم سوالات بسیاری مطرح است، به گونهای که چه دلیلی وجود داشت که در چهارشنبه که سهروز تعطیل در پیشرو است- بهدلیل تعطیلی روز عیدغدیر- متهم در حالیکه قرار هم نیست تحقیق خاصی صورت بگیرد، از زندان تحویل گرفته شود یا سوال دیگری که مطرح است، اینکه چرا در این سهروز تعطیل، متهم را تحویل بازداشتگاه ندادید و او را در یک اتاق اداری نگهداری کنید که دوربین و مراقب نیز ندارد. بنابراین نحوه برخورد ما در این مورد و همچنین تعویض رییس پلیس فتای تهران به همین خاطر بود. فردی که اقدام به نگهداری این فرد (ستار بهشتی) میکرد، مسوول متدینی بود که حتی در تحقیقات مشخص شد که غذا را برای این فرد آورده و به بیرون رفته و به قرآنخواندن مشغول بوده، اما انسانی نبوده که سوءرفتار داشته باشد بنابراین حادثه خوبی نبود، اما قسمت بد این داستان، برخورد غیرمحترمی بود که با این فرد داشتند؛ به گونهای که صحنه دستگیری این فرد، خشن و تند بود و در حضور مادرش این پسر را که با مادرش تنها زندگی میکرد و منزوی بود و جرم چندان بااهمیتی نیز انجام نداده بود، دستبند زده و روی زمین کشانده بودند که علایم کبودیای نیز که بعدا مشخص شد بهدلیل دستبند و رفتار خشن بوده و جای سوال است که اصلا چه لزومی داشت که چنین برخورد خشنی با این فرد شود؟ البته عنوان شد که ممکن بود این فرد فرار کند، اما از نظر من اهمیتی نداشت که این فرد فرار کند چراکه نه قاتل بالفطره بود و نه جانی خطرناک.
پشت پرده طرح امنیتاخلاقی چه بود؟
پیش از ما نیز موضوع امنیت اخلاقی مورد توجه قرار گرفته بود، اما روی آن متمرکز نشده بودند. در ابتدای سال ۸۴ و در دوره دولت خاتمی، طرح «عفاف و حجاب» در شورایعالی انقلاب فرهنگی به تصویب رسید و برای اجرای همان مصوبه که در دولت هشتم تصویب شد، ابلاغش به دوره اول دولت احمدینژاد منتقل شد که ظاهرا آقای احمدینژاد طرح را نخوانده؛ ابلاغ کرد، چراکه اصلا قبولش نداشت و تا آخر هم میگفت این مصوبه را قبول ندارد. اما مشکل ما چه بود؟ ما با مصوبهای که امضای خاتمی پایش بود و توسط احمدینژاد ابلاغشده بود، کار داشتیم و این قضیه روشن بود.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.