« امــــــام حــســـیــن »
شیطان در این دار هماره پرسه میزند
قـرن هاست کار او وســوســـه اســت
احــوالِ مـنـادیـانِ زمـیــن شیطانیست
او قـسـم اش را فـراموش نکرده است
چشم و گوش و زبان و دهان؛ ای وای
افعال و کـردارِ او رو به تکــسـیــر است
هـشـدارِ دلاورِ گـیـتـی؛ امام حـسـیـن
نـمایـشِ وخـامـتِ همین تـقصیـر است
……………………………
فرهاد صادقی/ ساعت ۳ سحرگاه ۲۴/۸/۹۲
هرگونه کپی برداری باذکر نام صاحب اثر و منبع بلامانع است
این اثرتحت حمایت قانون مالکیت فکری میباشد
…………………………………………………..
خــورشـیــدِ عـاشــورا غـروب کـرده بـود. شـامِ نینـواغـریب بود
بدن های بدونِ سـرِ دلاورانِ گیتی، حالا پـس از نیمه شبِ شامِ
غریبان آماده ی تجـزیه بود.
اما روح آن بزرگ مردانِ گیتی تا به امروز شاهـد تـثـبیتِ پیامِ
مانگارشان در این تعزیت است.
فرهاد صادقی
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
سومین ساعت از سحرگاه بیست و چهارم آبان هزار و سیصدو نود و دو
مصادف با هزار و چهارصدوسی و پنجمین عاشورای حسینی نیمه شبِ
پس از شامِ غریبان بود…
اتوبوسی در ازدحامِ شهری افسار گسیخته حرکت میکرد.
مسافـرانش دل آشـوب و بـی خبر از احوال نگون حالـشان
افـســرده در هـمـهـمـه ای بـسـیـارغـم زده ، گـیـج بـودنـد.
مردی سـوار اتـوبـوس شـد، گفـت:
ایـن غم و اندوه از کسی است که باید از او برحذر باشید.
این را گفت و ناگهان در حاشیه ی خیابانی دست بچه ای
را در دستش دید. آن بچه، فرزنش بود.
اتـومبـیـلی از خیابان می گـذشت. صورتِ رانـنـده پلید بود
انگار مـاسـکـی چـروکـیــده و چــرک آلــود برصــورت داشت
پــدر بـلافـاصلـه با دسـت اش جلـوی دید فرزندش را گـرفت
اما فرزند از او پرسید او کیست؟…
یکشنبه, ۲۶ام آبان, ۱۳۹۲