اواخر تیرماه بود که به دعوت یکی از دوستان، قرار شد همراه تور مسافرتی به تنگه واشی بروم. از مازندران به تهران رفته و به دیگر اعضا و سرپرستان تور پیوستم. راه افتادیم به طرف تنگه واشی. از مسیر فیروزکوه، پیش از آنکه وارد شهر فیروزکوه شویم، وارد جادهای فرعی در سمت چپ شدیم تا به سمت تنگه واشی برویم. ورودی همین جاده، خودروی نیروی انتظامی جلوی اتوبوسمان را گرفت و اجازه رفتن نداد. میگفتند چون روز جمعه است، خیلی شلوغ است و بنابراین نه جای پارک در روستا پیدا میشود و نه ازدحام جمعیت اجازه بازدید ساده از تنگه واشی را میدهد. محدودیت تعداد برای بازدیدکنندگان از جاذبهها (چه جاذبههای طبیعی و چه فرهنگی-تاریخی) در بسیاری از کشورها رایج است. عموماً هنگامی که تعداد گردشگران در یک نقطه، بیش از ظرفیت تحمل آن نقطه و در نتیجه مایه آسییبرسانی شوند، این محدودیتها اعمال میشود (برای نمونه میتوان به سواحل شمال شرقی استرالیا اشاره کرد). شنیده بودم که روزهای جمعه در فصل تابستان، خیلی شلوغ میشود.
برای همین به نظرم کار نیروی انتظامی چندان بیربط نبود. اما مسئول راهنمای تور ما مدام با مأموران چک و چانه میزد که چون مجوز داریم و مسیر طولانیای را پیمودهایم، بنابراین باید اجازه بدهید برویم. شاید لازم باشد پیش از برنامهریزی، هماهنگی بیشتری بین آژانسهای مسافرتی و نهادهای مسئول صورت بگیرد. پس از ده دقیقه چک و چانهزنی طرفین، بالاخره مأموران اجازه حرکت دادند. البته در این بین، خودروهای شخصی بسیاری به سوی تنگه واشی میرفتند؛ اما تمرکز نیروی انتظامی بر وسایل نقلیه عمومی مانند اتوبوس، میدلباس و مینیبوس بود. نزدیک ۱۰ کیلومتر باید از دوراهی دور شد تا به روستای جلیزجند رسید. روستایی با کوچههای خاکی و خانههایی که هنوز بخش قابل توجهیشان کاهگلی است. در گوشه و کنار روستا هم میشد کاهدانها یا آغل گوسفندان را دید که درون تپهها و صخرهها تراشیده شده و دربی چوبی جلوی ورودی آن نصب کردهاند. چند تا از بچهها میخواستند به دستشویی بروند؛ اما هیچ دستشویی عمومیای در روستا وجود نداشت. فقط یک مسجد داشت که آن هم درش بسته بود. چند مغازه کوچک، وسایلی همچون دمپایی، توپ بادی، فلاکس چای، زغال، آتشزنه و… به گردشگران میفروختند. همچون برخی از دیگر شهرها و روستاهای شمالی استان تهران، گویش اهالی این روستا هم تبری (مازندرانی) بود. پس از عبور از میان کوچههای روستا که با خودروهای فراوان اشباع شده بود، باید ۵-۴ کیلومتر دیگر رفت تا به تنگه واشی رسید. بومیان با نیسان یا حتی موتورسیکلت، گردشگران را تا نزدیکی تنگه واشی میرسانند. کرایه سوار نیسان شدن برای هر نفر هزار تومان، و کرایه سوار موتورسیکلت شدن برای هر نفر ۳ هزار تومان بود. هر نیسان معمولاً تا سی مسافر و هر موتور سیکلت دو نفر را سوار میکنند.
ما هم سوار یک خودرو نیسان شدیم. کلی طول کشید تا راننده توانست کرایه را جمع کند. خیلی از همراهان سفر ما، راننده را دست به سر میکردند تا پول نپردازند. قابل پیشبینی است که دیر یا زود، همانگونه که ظرفیت تحمل فیزیکی این منطقه اشباع شده است، ظرفیت تحمل فرهنگی و اجتماعی بومیان آن هم تکمیل شود و آنگاه تنشها و برخوردها بین گردشگران و بومیان پیش بیاید. حتی هنگام پیادهروی و عبور از میان روستا هم گردشگران بدون توجه به فرهنگ بومیان، با همدیگر شوخی میکنند، بلند بلند آواز میخوانند یا کارهایی میکنند که واکنش بومیان را میتوان در نگاه تأسفبار و پچ پچهایی که در گوش یکدیگر میکنند، دید. بالاخره کرایه جمع شد و راه افتادیم به سوی تنگه واشی. بسیاری از گردشگران ترجیح میدادند مسیر بین روستا تا تنگه را با پای پیاده بروند. این مسیر با مزارع و باغهای میوه پوشیده شده است. ترافیک نسبتاً سنگینی در بخشهایی از مسیر بود، بهویژه خروجی روستا و ورودی محوطه تنگه واشی. بهواسطه همین ترافیک، پیش از رسیدن به محوطه مجبور شدیم از نیسان پیاده شویم. چند سالن غذاخوری، فروشگاه و تعداد قابل توجهی دستفروش که عمدتاً عینک آفتابی و دمپایی میفروختند در محوطه دیده میشد. همراهانی که نیاز به دستشویی داشتند، سریعاً آدرس دستشوییهای عمومی را پرسیدند و به طرف آنها رفتند. اما یکی از دستشوییها خراب بود. بنابراین به طرف دستشویی دوم رفتند که صفی طولانی جلویش ایستاده بود.
چهار دستشویی برای مردها و احتمالاً به همین تعداد هم دستشویی برای زنها داشت. در همان نزدیکی، تنگه شروع میشود. تنگه واشی شامل دو تنگه و فضای بین آنها میشود. تنگه نخست که به «واشی» معروف است، حدود ۳۰۰ متر درازا دارد. سپس وارد دشتی بزرگ میشوی که اگر نزدیک به دو کیلومتر در این دشت پیادهروی کنی، به تنگه دومی میرسی که حدود ۸۰۰ متر درازا دارد و نامش «سا» است. از همین رو، مجموعاً این محوطه را «ساواشی» هم مینامند. عمق آب در تنگه نخستی (واشی) بین ۲۰ تا ۵۰ سانتیمتر است. اما جاهای عمیقتر هم دارد. پهنای تنگه ۴-۳ متر است و دو طرفش را دو صخره سنگی فرا گرفته که ارتفاعشان بیتردید بیش از پنجاه متر است. از همین رو کمتر پیش میآید که نور آفتاب به گردشگران برسد. برای وارد شدن به تنگه هم باید توی صف میایستادیم. سختترین لحظه، هنگام وارد شدن به آب است که از شدت سرما، برخی از گردشگران را پشیمان میکند؛ اگرچه اکثر قریب به اتفاق ترجیح میدهند این تجربه را از دست ندهند. چرا که یک دقیقه بودن در آب بودن و راه رفتن، باعث عادت میشود و میتوان راه را ادامه داد. به واسطه سنگهای کف رودخانه، باید حتماً با کفش وارد آب شد. آنها که با دمپایی میآیند، سنگریزههایی که آب وارد دمپاییشان میکند، آزارشان میرساند. علیرغم عمق کم آب، شدتش زیاد است. از همین رو بسیاری از افراد دمپاییها یا صندلهایی که به پا دارند را از دست میدهند. همه با لباس وارد آب میشوند و از همین رو تا بالای شلوار خیس میشود. برخی ترجیح میدهند از کنارهها حرکت کنند تا بتوانند دستشان را به دیواره صخرهها بهعنوان تکیهگاه بگیرند. در بیشتر نقاط تنگه، ترافیکی از گردشگران تشکیل میشد و رفت و آمد را دشوار میساخت. برخی از گردشگران سوار بر یابو و اسب، این مسیر را میپیمودند. این حیوانات باری توسط بومیان اجاره داده میشوند و البته خود بومیان افسار آنها را تا مقصد به دست میگیرند. هنگام عبور افراد سواره، رفت و آمد برای پیادهها دشوارتر میشود.
در میانه تنگه، به سنگنگاره معروف این تنگه میرسیم که یکی از سه سنگنگاره مشهور دوره قاجاری است. این سنگنگاره به دستور فتحعلیشاه کندهکاری شده است و ابعاد تقریبی ۸ در ۷ متر دارد. بر این سنگنگاره تصاویری از شکار شاه و فرزندانش دیده میشود. ارتفاع این سنگنگاره از بستر رودخانه حدود ۲ متر است و از همین رو برخی از گردشگران از آن بالا میروند تا روی لبه تاقچهمانند آن ایستاده و عکس یادگاری بگیرند. به واسطه تماس مکرر نقوش آن با دستان گردشگران، آسیبهایی به آن وارد شده است. راه را که ادامه بدهی، به انتهای تنگه اولی نزدیک میشوی. اما بیشترین ترافیک برای ما در همینجا بود. به گونهای که مدت زمانی نزدیک به ۱۵ دقیقه، جمعیت بهطور فشرده در هم گره خورده بود و نه امکان رفت بود و نه امکان برگشت. برخیها عصبانی بودند و تلاش میکردند با داد و فریاد، راه را باز کنند. اما بیشتر گردشگران علیرغم آنکه پاهایشان در آب سرد، بیحس شده بود، با سوت و جیغ کشیدن، تخلیه هیجان میکردند. به واسطه دیوارههای بلند صخرهها، صداها بسیار میپیچید و بازتاب داشت.
بالاخره از تنگه اولی بیرون آمده و پا به دشت سرسبز و زیبایی گذاشتیم. در جای جای این دشت، مسافران دور هم جمع شده و به استراحت میپرداختند یا آنکه مشغول آماده کردن و خوردن ناهار بودند. ما هم پس از صرف ناهار و کمی استراحت، به طرف تنگه دوم به راه افتادیم. مسیری نزدیک به دو کیلومتر را پیمودیم. دکهها و قهوهخانههایی در این مسیر، پذیرای گردشگران است. سبدهای فلزی بزرگی که برای زباله درست شده بود، به تعداد زیادی در طول مسیر کار گذاشته شده است؛ اما حجم زبالههای گردشگران بسیار بیشتر از این سبدها است. بنابراین زبالههای بسیاری نه تنها در اطراف سبدهای کار گذاشته شده، بلکه در جای جای مسیر دیده میشود. تنگه دوم هم درازایش بیشتر از تنگه نخست است و هم پهنایش (بهطور متوسط ۷-۶ متر) و بنابراین عمق آب کمتر است (عموماً ۱۵-۱۰ سانتیمتر). اما آبش سردتر به نظر میرسد. شاید به دلیل نزدیک بودن به سرچشمه. برخلاف تنگه نخست که هموار بود، در اینجا بستر رودخانه و تنگه در چند نقطه پلکانی بود و باید در مسیر آب، از سنگها بالا بروی. پس از بالا رفتن از آخرین مانع سنگی، به نقطه پایانی مسیر میرسی که آبشاری است با ارتفاع ۵-۴ متر. برخی گردشگران میرفتند و زیر آب آبشار میایستادند. برخی هم تلاش میکردند از بخشی از سنگهای آبشار بالا بروند. پس از بازگشت، بیشتر گردشگران که خسته شده بودند ترجیح میدادند به جای گذشتن دوباره از تنگه اول برای رسیدن به روستا، سوار نیسانهای مسافربر شوند. این نیسانها از جادهای خاکی و مسیری کوهستانی و صعبالعبور، گردشگران را از این سوی تنگه واشی به آن سو میبرند. از همین رو کرایه این مسیر برای هر نفر بین ۶ تا ۸ هزار تومان است. اگر بخواهی از آنجا به روستا بروی، باید کرایهای جداگانه بپردازی. بیشتر گردشگران از نرخ بالای کرایه گلایه داشته و در برخی موارد با رانندهها جر و بحث میکردند. سهم بومیان روستا از این همه گردشگر، ارائه خدماتی از این دست است که آن هم در ازای شنیدن طعنه و زخمزبانهایی بسیار است. عصر هنگام هم روستا دوباره مملو از گردشگرانی شده بود که میخواستند به شهرشان برگردند. به واسطه نزدیکی تقریبی به تهران، بیشتر گردشگران تهرانی هستند و بیشتر آژانسهای تهران هم در تابستان تورهای یکروزه به این مقصد دارند.
این نخستین (و شاید آخرین) تجربه سفرم در قالب تور بود. یکی از بهترین راهکارها برای تبدیل گردشگری انبوه و تودهای به گردشگری پایدار، کمک گرفتن از آژانسهای مسافرتی و تورگردانها است. گردشگری پایدار برخلاف گردشگری انبوه که باعث آسیبرسانی به جاذبههای گردشگری و فرهنگ و اقتصاد بومیان آن منطقه میشود، زمینهساز آگاهی گردشگران درباره جاذبهها، فرهنگ، اقتصاد و محیط زیست بومیان است. در کشورها و مناطقی که گردشگری انبوه حضور دارد، از آنجا که نمیتوان کنترل چندانی بر گردشهای خانوادگی یا گروهی مستقل داشت، تورها یکی از بهترین گزینهها هستند. کارکنان آژانسها در هنگام ثبتنام متقاضیان، و راهنمایان تور پیش از رسیدن به مقصد، اطلاعات لازم را درباره منطقهای که به آن وارد میشوند، در اختیار گردشگران قرار داده و از این راه، کمک شایانی به توسعه گردشگری پایدار میرسانند. اما بر اساس تجربیات دوستانم، خواندن سفرنامههای بسیار در فضای مجازی، و بالاخره تجربه اخیری که شخصاً داشتم، تورهای طبیعتگردی ایران را عموماً (و نه همه) در راستای گردشگری انبوه میبینم.
امیر هاشمی مقدم: مدیر گروه و عضو هیئت علمی گروه مدیریت جهانگردی و هتلداری موسسه آموزش عالی مازیار است.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.