خدای قرآن، متشخص یا نامتشخص؟
نویسنده: علیرضا موثق
خداوند بر فرض وجود، به حصر عقلی، یا متشخص است و یا نامتشخص. خدای متشخص بدین معنی میباشد که خداوند موجودی غیر از طبیعت و علاوه بر n موجودِ ممکن و متصور است و خدای نامتشخص، نامی بر تمامیت هستی-هستومندهاست و در این معنی، خداوند (یعنی نوعی شعور مرموز و ناانسانوار) با طبیعت و موجودات، در مقام «نومن» وحدت و یگانگیِ تام دارد و کثرت موجود در عالَم، فنومنال است. البته خدای قرآن، انسانوار نیز میباشد و اوصافی چون خشم و مهر و مکر و اراده و عدالت دارد.
برخی از مسلمانان پس از آشنایی با فلسفهٔ یونانی و عرفان هندی، متوجه شدند که خدای قرآن، خردستیز است؛ زیرا صرفنظر از ایراد شرور به خدای متشخص و انسانوار در ادیان، از یک طرف، در خدای متشخص، موجودات و طبیعت، غیر از خداوند هستند و از آنجا که خداوند با غیر خودش جمع نمیشود و غیریت دارد، محدود به موجودات و طبیعت میشود و از طرف دیگر، اگر طبیعت حادث باشد، منبع لازم برای تهیهٔ مواد متصور نیست و خلق هستی، از نقیضش، یعنی از عدم، محال عقلی است. ضمن اینکه جوهر غیرمادی نمیتواند با نقیض خودش و با ماده چیزی بسازد.
خداوند آشکارا در قرآن، خالق و لذا متشخص است. منتها برخی از مسلمانان بعد از تفطن به خردستیز بودن چنین خدایی، کوشیدند تا با توسل به چند آیهٔ معدود در قرآن، تصویر الله را نامتشخص جلوه دهند. در آیهٔ ۱۱۵ از سورهٔ بقره آمدهاست: وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ «مشرق و مغرب هر دو ملک خداست، پس به هر طرف روی کنید به سوی خدا روی آوردهاید، که خدا (به همه جا) محیط و (به هر چیز) داناست». در قرآن، الله «رب-ارباب-مالکِ» جهان است و خالقِ موجودات و طبیعت است و مراد آیه، به قرینهٔ اشاره به مالکیت الله بر مشرق و مغرب، این است که به دلالت مشاهدهٔ مملوک و مخلوقاتِ الله و با مشاهدهٔ جهان، الله برایمان تداعی میشود؛ به همان قیاس که با مشاهدهٔ دود، با واسطه، آتش در ذهن ما حاضر میشود. از منظر دیگر، در قالب تمثیل از نگاه قرآن، طبیعت یک ارزن در دست الله است و الله به تمام موجودات احاطه دارد و از رگ گردن به انسانها نزدیکتر است و لذا به هر طرف نگاه کنیم، الله حاضر است.
همچنین در آیهٔ سوم از سورهٔ حدید میخوانیم: هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ «او اوّل و آخر و ظاهر و باطن است و به همهٔ امورِ عالَم و به تمام چیزها داناست». در تفسیر المیزان به قلم محمدحسین طباطبایی در خصوص آیهٔ مذکور آمده است: «از ملک و قدرت مطلقهٔ خدا نتیجهگیری میشود که وجود او بر هر چیز، از هر جهت محیط است؛ پس هر چیزی که فرض شود اول باشد، خدا قبل از آن چیز بوده، یعنی او نسبت به همهٔ ماسوای خود اول است و همچنین هر چیزی که ما آن را آخرین فرض کنیم، خدای تعالی بعد از آنهم خواهد بود؛ چون گفتیم که او بر همه چیز احاطه دارد، هم به ما قبل آن و هم به ما بعد آن، پس آخر هم خداست و نیز هر چیز که ما آن را ظاهر فرض کنیم، خدا از آن ظاهرتر است به جهت احاطهای که قدرتش بر آن چیز دارد و چون محیط بر اوست. پس از جهت ظهور هم مافوق آنست، لذا خداست که ظاهر است نه آنچه ما آن را ظاهر فرض کردیم و همچنین هر چیزی که باطن فرض شود، خداوند به جهت احاطهٔ قدرتش در ماورای آن قرار دارد؛ چون اوست که آن چیز را مخفی نموده، پس باطن هم خداست، نه آنچه ما آن را باطن فرض کردیم، لذا از احاطه او بر هر چیز نتیجه می شود که هیچ چیز قبل از خدا و بعد از او و فوق او و غیر او وجود ندارد و صفات اول و آخر و ظاهر و باطن بطور مطلق از آن اوست و در غیر خدا اگر این صفات هست، بطور نسبی است و اوعنایت کردهاست. پس همهٔ این اسماء چهارگانه شاخههایی از احاطهٔ قدرت یا احاطهٔ وجود خدا هستند و همچنین به نوعی هر کدام از آنها بر علم مطلق خدای تعالی نیز بستگی و تفرع دارند؛ چون خداوند قبل از ایجاد و بعد از فناء هر چیز به آن احاطه علمی دارد؛ به همین دلیل هم در انتها می فرماید: او بر هر چیز داناست. پس هیچ چیز بر او مخفی نیست و به ظاهر و باطن همه چیز احاطهٔ علمی دارد و ظهور همه چیز از آن اوست و در عین حال عقول در فهم باطن و کنه وجود او عاجزند، پس اوست که اول و آخر و ظاهر و باطن است». به عبارت دیگر و به نحو خلاصه، الله قبل و بعد از موجودات وجود داشتهاست و نیز علم و قدرتش به ظاهر و باطنِ همهٔ اشیاء احاطه دارد و از این حیث و به واسطهٔ علم و قدرتش، در پیدا و پنهانِ پدیدهها حاضر است و به هیچ وجه، وحدت تام بین خداوند با طبیعت و موجودات، مدنظر قرآن نیست.
آیهٔ دیگری که برخی از مسلمانان برای تحریفِ چهره و شخصیت الله و رفع تعارضش با عقل به آن متوسل میشوند، آیهٔ ۱۱ از سورهٔ شوری است: فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا وَمِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ «خدا آفرینندهٔ آسمانها و زمین است، برای شما آدمیان از جنس خودتان زنان را هم جفت شما قرار داد و نیز چهار پایان را جفت (نر و ماده) آفرید، و به این تدبیر (ازدواج) شما را خلق بیشمار کند. آن خدای یکتا را هیچ مثل و مانندی نیست و او شنوا و بیناست». در این آیه نیز آشکارا، مراد قرآن از «لیس کمثله شیء» این است که الله از حیث عظمت و علم و قدرت و خالقیت و حیات، همتا ندارد؛ زیرا همهٔ موجودات، مخلوق الله هستند و الله قبل و بعد از آنها وجود داشتهاست و وجود دارد، و حیات موجودات زنده مدیون الله است. منتها این آیه، اوصاف انسانوار الله که در کثیری از آیات قرآن مورد اشاره قرار گرفتهاست را نفی نمیکند. مراد متن این است که اوصاف الله و خشم و مهر و مکر الله، از فرط عظمت، همتا و مشابه ندارد.
در آیهٔ ۳۵ از سورهٔ نور نیز الله، به واسطهٔ خلق خورشید و ماه و ستارگان، روشنایی بخش تلقی شدهاست. اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ «خدا نور آسمانها و زمین است». به تعبیر دیگر میتوان الله را آشکارکنندهٔ اشیاء از وجه خلقت و آفریدنِ اشیاء نیز محسوب کرد و باز دلالتی بر خدای نامتشخص و وحدت میان خداوند با طبیعت ندارد.
نکتهٔ ظریف دیگر البته این است که مسلمانانِ مدنظر به خاطر گسست از «واقعیت و تفکر»، خدای نامتشخص را با تحریف قرآن و با شعبدهبازیِ تئولوژیک و با ایجاد هرج و مرج در هرمنوتیک به متن حقنه میکنند، لکن به تبعات منطقیِ وجودِ خدای نامتشخص تن نمیدهند. خدای نامتشخص یا «خدا-طبیعت»، انسانوار نیست. دستگاه عصبی ندارد تا اراده و خشم و مهر و مکر داشته باشد. در ذیل خدای نامتشخص، خلقت که مکرر در قرآن مورد اشاره قرار گرفتهاست، معنا ندارد. دریا بر اثر جبر حاکم بر مقتضیات وجودیاش، بدون اراده «موجیده» میشود. موج، مخلوق دریا نیست، بلکه حصه و حالتی از دریاست.
در این سیاق، معاد، خاصه معاد جسمانی در قرآن نیز قابل تصور نیست و «خدا-طبیعت» نمیتواند اراده کند و انسانها که پس از مرگ در کلیت هستی چونان قطره در دریا مستحیل میشوند را زنده و محاکمه و مؤاخذه کند. خود «خدا-طبیعت» در سیطرهٔ جبر است، چه رسد به انسانها و حصههای او. شعور مرموز و ناانسانواری که با طبیعت وحدت دارد، تعقل به سیاق انسانها ندارد تا پیامبر و «پستچی» بفرستد (صرفنظر از خرافات و اباطیل و احکام داعشی بودنِ محتویات قرآن). علوم تجربی و ریاضی بیشتر به زبان «خدا-طبیعت» شبیه است تا یکسری اسطوره و احکام وایکینگی راجع به بردهداری و یا قتل و غارت و به بردگی گرفتنِ اهل کتاب و حتی مؤمنان اخلاقی در ادیان دیگر. عدالت، مفهومی انسانوار و برساختهای اجتماعی است و نمیتوان آن را به «خدا-طبیعت» نسبت داد. آنچه در مقام فنومنال از منظر بشری «خیر و شر» دیده میشود، هر دو جزء ساختار وجودی خدای نامتشخص میباشند. همچنین مقولهٔ معجزه و نقض قوانین طبیعت یا دعا و نیایش و عبادت در نسبت با خدای نامتشخص که ناانسانوار است، بیمعنی است.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.