(ملاحظه‌ای بر معنویت از نگاه ملکیان و عبدالکریمی)

نویسنده: علیرضا موثق

۱) نشستی با عنوان «پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر» در پژوهشگاه علوم انسانی به تاریخ ۲۸ مهر ۱۳۹۷ برگزار شد و برخی از اهل نظر در آن جلسه به بررسی کتاب بیژن عبدالکریمی و نظریات مشارالیه در این خصوص پرداختند. مصطفی ملکیان نیز یکی از دعوت‌شدگان بود و راجع به این موضوع سخنرانی کرد.

ملکیان در سخنان خود، اصل مدعای عبدالکریمی راجع به عدم امکان امر دینی در جهان جدید را تصدیق کرد و بعد، اشاره نمود که عبدالکریمی به فلسفهٔ قاره‌ای و خودش بر خلاف او، به فلسفهٔ تحلیلی تعلق خاطر دارد و از این رو به روش «تحلیلی-استدلالی» مدعای عبدالکریمی را ضمن تصدیق، موجه می‌کند.

سپس اظهار داشت که تدین در جهان جدید، برای انسان فرهیخته و آگاه از علوم جدید، خصوصاً آگاه از علوم انسانی ممکن نیست. مولفهٔ نخست دین‌داری، تعبد به پیامبر آن دین و به متن مقدس آن دین است و مولفهٔ مهم جهان جدید و مدرنیسم، استدلال‌گرایی است و مآلاً عقلانیت بشر امروزی، حجیت معرفت‌شناختی وحی و وثاقت تاریخی قرآن را نمی‌پذیرد و نیز بشر موصوف خودآکاهی دارد که عقاید دینی، واجد حیث تاریخی هستند و آنچه امروزه از ادیان تاریخی مطرح می‌شود با آنچه در بدو امر مطرح می‌شده متفاوت است.

از طرفی علوم جدید، تصور ما از انسان و جهان را تغییر داده و جهان‌شناسی و انسان‌شناسی و کیهان‌شناسی ما به اقتفای علوم جدید (اعم از انسانی و طبیعی) با مجموعه باورهایی که در این خصوص در متون مقدس مندرج است، چالش دارد.

ملکیان مولفهٔ بعدی دین که در جهان جدید با چالش مواجه شده‌است را مناسک و شعائر دینی نامید که کارکردشان «تمایزگذاری» و «خودی-غیرخودی‌سازی» و برساختن هویت جمعی برای یک گروه مشخص در بین انسان‌هاست و این امر با ارزش‌های مبتنی بر حقوق بشر و مبتنی بر برابری ارزشی و حقوقی در بین انسان‌ها، صرفنظر از مذهب و با آرمان بشر جدید که هویتش را با حقیقت‌طلبی و جهان‌وطنی تعریف می‌کند، در تضاد است.

ملکیان مولفهٔ دیگر در ادیان تاریخی که اینک مقبول و‌ مطلوب بشر جدید نیست را تزریق احساس تعلق تعصب‌آلود گروهی به انسان‌ها دانست و بیان کرد که این امر آنها را از حقیقت‌جویی و عدالت‌طلبی دور می‌کند؛ به نوعی که در منازعات، بدون توجه به حق و عدل، به جانبداری از فرد هم قبیله و هم فرقهٔ خود می‌پردازند و برای مثال، مسلمان‌ها بدون حساسیت نسبت به حق و عدل، در نزاع بین یک کشور مسیحی و مسلمان، طرف کشور مسلمان را می‌گیرند و مسیحیان نیز به همین سیاق از کشور مسیحی جانبداری می‌کنند.

ملکیان در پایان مدعی شد که عدم امکان تحقق ادیان تاریخی در جهان جدید، بدین معنی نیست که ما ضرورتاً ماتریالیست و پوزیتیویست و سیانتیست شویم، بلکه راه سوم، جستجوی معنویتی است که گوهر و مراد اولیهٔ ادیان است و بعد، در طول تاریخ تکوین متن، معنویت‌شان به آفات مذکور [تعبد و خرافات و اباطیل و تعصبات گروهی و …] آلوده شده‌است و سپس، تصریح می‌کند که بشر یا نابود خواهد شد، یا بشر معنوی خواهد شد.

۲) منتها در این راستا مصطفی ملکیان به بررسی لب لباب سخن بیژن عبدالکریمی نمی‌پردازد و از قضا نقد عبدالکریمی به پروژهٔ ایشان نیز از همین منظر و‌ مجرا وارد است.

عبدالکریمی می‌گوید که جهان جدید، در سیطرهٔ سوبژکتیویسم و معرفت‌شناسی «کانتی-دکارتی» است و نظام معرفت‌شناسی جهان جدید، «مفهومی-تحلیلی-گزار‌ه‌ای-منطقی» است و این نظام معرفتی، کما اینکه ملکیان نیز به تصریح و تلویح و مکرر، اذعان می‌کند، راه به اثبات وجود خدا نمی‌دهد (امری که ملکیان حتی در همین سخنرانی، مجدداً به آن در ذیل مقولهٔ حجیت معرفت‌شناختی وحی اشاره می‌کند).

حال، پرسش اساسی این است که معنویت بدون خدا، چه نسبتی با ادیان دارد؟ و چه میزان در کاهش رنج‌های بشری موثر است؟ و در شم زبانیِ مردم و‌ در عرف اهل زبان، آیا معنویت بدون خدا، معنویت است؟ به همان سیاق که ملکیان، مسلمان غیرمتعبد به پیامبر و‌ قرآن را مسلمان نمی‌داند.

معنویت در نگاه ملکیان، آن طور که در مقاله «عقلانیت و معنویت بعد از ده سال» عنوان می‌شود، سه مولفه دارد: اول) اپیستمولوژیک، بدین معنی که شناخت و معرفت بشری محدود و خطاناک است. دوم) آنتولوژیک، بدین معنی که هستی تماماً در تور علوم تجربی شکار نمی‌شود و در آن رازهایی ابدی وجود دارد و علوم تجربی قادر به کشف همهٔ ساحات هستی نیستند. سوم) روانشناختی، بدین معنی که انسان باید دائم در تلاش برای اصلاح و رشد وضع روانشناختیِ خویش باشد و به وضع موجودش اکتفا نکند.

به عبارت دیگر، معنویت در نگاه ملکیان با معنویت در نگاه ادیان، واجد تضاد ماهیتی است و تنها با آنها، اشتراک لفظی دارد.

فی‌الواقع ملکیان با داخل اپوخه گذاشتن خدا و با قائل شدن به ساحت راز که با معما تفاوت دارد و تا ابد قابل کشف و فهم نیست، به نوعی حکمت و لاادری‌گری (که لاجرم با ماتریالیسم و پوزیتیویسم‌  و علم‌زدگی مرز دارد و متواضع است)، می‌گوید «معنویت».

البته ظاهراً ملکیان در آراء متأخرش نامی بهتر برای مراد خویش یافته و از آن تحت عنوان «زندگی فیلسوفانه» نام می‌برد؛ در صورتی که اساس سخن عبدالکریمی این است که در عالمیتی که سوبژکتیویسم سیطره دارد و در این اتمسفرِ حاکم بر معرفت‌شناسی و هستی‌شناسی و انسان‌شناسیِ جهان جدید، چه امکانی برای ورود معنویت و امر قدسی به «زیست-جهان» و به ساحتِ نظر و عمل و به عقل و دل و جان انسان‌ها وجود دارد؟ و در این زمینه و زمانه، همان فرهیختگانِ مدنظر ملکیان، چطور می‌توانند به «نوعی از خدا» گشوده باشند و به آن معقولانه ایمان بورزند؟ والا با «معنویتی بی خدا» و سکولار که با تعالیمی روانشناختی و اخلاقی، رنج انسان‌ها را کاهش دهد، چندان مناقشه‌ای نیست.

مع الوصف، به نظر می‌رسد که از ملکیان «پنجم»، نمی‌توان انتظار «معنویتی با خدا» داشت و عقلانیت او منطقاً چنین امکانی را نمی‌دهد و البته نمی‌تواند هم بدهد، لذا لاجرم، باید منتظر بمانیم تا شاید ملکیان «ششم» فرا برسد و مآلا بتواند راهی برای جمع عقلانیت با «معنویتی با خدا» پیدا کند و این دقیقاً همان چیزی است که عبدالکریمی نیز مخاطبش را به آن فرا می‌خواند، یعنی «اندیشیدن راجع به امکان امر دینی در جهان جدید».

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)