علی جلالی
در نگاه به دو واژه اخلاق و سیاست بحث بسیار است. آنقدر که از حوصله یک مقاله خارج خواهد بود و ظرفیت پرداختن به آن شاید سلسله مقالات و کتب را طلب خواهد کرد.
چرا که وقتی صحبت از سیاست میشود دیگر مرزهای منطقهای و محلی شکسته میشود و باید افق دید و نقد خود را در سطحی بسیار وسیعتر گسترش داد.
افقی فراتر از محله و منطقه آنهم به دلیل آنکه در قالب کنشها و واکنشهای جهانی و بین المللی و مشترک بین تمام جوامع مطرح میشود.
اما پیش از هر چیز باید تکلیف چند واژه را روشن نمود؛ ۱- سیاست، ۲- اخلاق، ۳- قدرت، ۴- اخلاق حرفهای و در نهایت پرداختن به اخلاق سیاسی
سیاست
امروزه در عصر تکنولوژی و پیشرفتهای سرسام آور بشری، واژه سیاست دستخوش تغییرات بسیاری نسبت به تعاریف و ماهیت گذشته خود از دوران یونان باستان شده است. این واژه، متناسب با اوضاع زمانی و مکانی و نوع برداشت افراد از آن، تعاریف گوناگونی را به خود دیده است. سیاست به مفهوم عام و کلی، یک فعالیت اساسی انسانی جهت انتخاب و اجرای روشهایی برای تأمین منافع فردی و گروهی تعریف میشود.
در روزگار کنونی همزمان با صحبت از سیاست، معنی خاصی از آن برداشت شده که درواقع به تصمیمات و رفتار کسانی مربوط میشود که در جایگاه حاکمیت قرار دارند. مواردی که برای تدبیر امور داخلی کشورها و یا تعیین نوع روابط بین المللی استفاده میشود.
اینجا دقیقا همان نقطهای است که باید در ابتداء هر بحثی به آن دقت داشت. چرا که برای اخذ تصمیمات و پیگیری رفتارهای حاکمیت در هر جامعهای، افرادی شاغل در پستهای حساس، حق تأثیر گذاری بر سرنوشت افراد را به دست میگیرند و پیش از ورود به بحث اخلاق سیاسی باید تکلیف را با آنها روشن نمود.
اگر سیاست را حرفهای همچون دیگر مشاغل بدانیم، بدون شک باید رابطه منافع را در آن بین سیاستمدار شاغل و مردم مشغول روشن نمود. هر حرفهای انگیزههایی را در شاغلان و مشغولان به آن رقم خواهد زد و آنچه مهم است اینکه این انگیزهها شناخته شوند تا موضوع بیشتر باز شده و قابل درک باشد.
سیاست برای سیاستمداران منافع متعددی دارد که میتوان به موارد زیر اشاره کرد که از آن جمله؛
قدرت طلبی و مؤثر بودن: سیاستمداران با داشتن اختیار، قدرت و تأثیر در تصمیمگیریهای سیاسی، قادرند تغییرات و تحولات اجتماعی را تحت تأثیر قرار دهند. آنها میتوانند مسیر رشد و ترقی و یا پسرفت و عقب ماندگی ملتها را در جوامع تعیین کنند.
این بدون شک میتواند انگیزه بزرگی برای شاغلان حوزه سیاست باشد چرا که بوسیله آن میتوانند دارای موقعیت اجتماعی برتر و اعتباری گسترده شوند و به مدد آن حس برتری را نسبت به دیگر افراد بدست آورده و خود را شخص مهم جامعه بدانند و از مواهب این قدرت و حوزه نفوذشان استفاده برده و آن را در دو سوی مثبت و یا منفی، به نفع مردم یا به نفع شخص خود بکار گیرند. درست در همینجاست که اخلاق سیاسی میتواند نقش خود را بازی کرده و جامعه تحت نفوذ حاکمان را به رشد و تعالی رسانده و یا آنها را به قعر ذلالت و بدبختی سوق دهد.
رشد و پیشرفت شخصی: فعالیت در سیاست و تحمل مسئولیتهای سیاسی، سبب رشد و پیشرفت شخص سیاستمدار میشود. چرا که مواجهه با چالشها و مسائل پیچیده سیاسی، مهارتهای او را تقویت کرده و با اتکاء به آن افقهای بیشتری برای مدیریت و رهبری جامعه خود پیدا خواهد کرد.
حال اگر دیدگاه سیاستمدار خدمت صادقانه به جامعه باشد، آن پیشرفت و رشد شخصی خود را برای رشد و حفظ منافع جامعه خرج خواهد نمود و بر عکس اگر وی دچار لذت قدرت و حکمرانی شود، به دنبال تأمین منافع شخصی و حاکمیتی دیکتاتور و حتی فاسد خواهد رفت.
چرا که سیاستمداران با دستیابی به موقعیتهای سیاسی بالا میتوانند به فرصتهای مالی برای خود دست یابند. این شامل درآمد حاصل از حقوق و مزایا سیاسی، سرمایهگذاریهای موفق و همکاری با بخش های مختلف خصوصی میشود. رانتها شکل میگیرند و جیب شخصی او پر میشود از منابع غارت شده جامعهای که بر آن حاکم است و این امر تا بدانجا پیش میرود که حتی جان و مال و ناموس افراد جامعه را جزئی از دارایی و یملک خود میداند.
رضایت از خدمت به خود یا جامعه: البته اگر بخواهیم صادقتر باشیم باید به حس رضایت از شغل سیاسی هم اشاره کرد و بی انصافی خواهد بود که این امر را نادیده بگیریم.
حس رضایت در سیاستمداران میتواند در شادمانی مردم تحت حاکمیت خلاصه شود و یا بر عکس!
برخی سیاستمداران میتوانند به دنبال خدمت به جامعه و تحقق اهداف اجتماعی باشند. برای آنها، رضایت از خدمت به مردم و تأثیرگذاری در بهبود وضعیت جامعه از جوایز روحی و رضایت داخلی برتری دارد.
اما هستند و در تاریخ دیدهایم که بسیاری از حاکمان رضایت خاطر را در تأمین منافع حداکثری خود جستجو کرده و بدنبال ارضاء زیادهخواهیهای مادی و ایدئولوژیک خود بوده و نیازمند ابزاری برای دستیابی به خواستهای خود بنام قدرت هستند و در اینجاست که باز پای اخلاق سیاسی به میان کشیده میشود و باید گفت که در دنیای امروز یکی از مهمترین نکات اینست که مردم یک جامعه بدان آگاه بوده و آن را مطالبه کنند.
قدرت و سیاست
برای پرداخت بیشتر این موضوع لازم است تا به نظریههای متفکران غربی هم نظری انداخته و آنها را مطرح نمود.
افلاطون فیلسوفان و حکیمان با اخلاق را شایسته سیاستمداری و در دست داشتن قدرت میدانست.
ارسوط هم کمی بیشتر از وی علی رغم تأکید بر صلاحیت فیلسوفان و حکیمان برای بدست گرفتن قدرت سیاسی، به نوعی تأکید بر اخلاق سیاسی را برای جامعه ای بهتر و کاملتر را مطرح می کند.
ماکیاولی Niccolo Machiavelli فیلسوف سیاسی ایتالیایی (۱۴۶۹ – ۱۵۲۷)، دیدگاه متفاوتی داشته و از نظر وی، حضور اخلاق در سیاست پذیرفتنی نیست. او معتقد است سیاست بر اساس واقعیت عمل میکند؛ و بر این اساس، اخلاق و وجدان جایی در این حوزه ندارد. وی تعیین “چگونه بودن” را برای سیاست نمی پذیرد و بر این امر تأکید می کند اصل آنچه که “چگونه هست” مهم بوده و اهمیت دارد.
اما نظریه ای نزدیکتر به آنچه امروز مورد بحث قرار میگیرد، نظریه یک حقوقدان آلمانی است.
از دیدگاه “ماکس وبرMax Weber ” جامعهشناس، حقوقدان و استاد اقتصاد سیاسی آلمانی (۱۸۶۴ – ۱۹۲۰)، مهمترین شاخص “سیاست”، وابستگی تام آن به مفهوم “قدرت” است. ازنظر «وبر»، قدرت و سیاست، جداییناپذیرند و هیچ سیاستی بدون قدرت، قابلیت اجرایی ندارد.
طبق نظر وی سیاست همیشه همراه با قدرت و تأثیرگذاری و دستیابی بر منابع ثروت بوده و بدون شک توزیع این موارد در حاکمیت از علاقهمندیهای عمده سیاستمداران است. بر اساس این تعریف و با توجه به الزامات قدرت و بدست گیری آن، جنگ و سلطه هم پرکاربردترین ابزار برای به دست آوردن آن است. جنگی که سیاستمداران با آن درگیر هستند و درواقع برای به دست آوردن سهمی از قدرت و یا به قول “وبر” برای تأثیرگذاری بر چگونگی توزیع آن میجنگند. منظور از قدرت را میتوان توانایی تأثیرگذاری یا مهار تصمیمات، روشها، ارزشها و یا داشتههای دیگران دانست که میتواند شامل قدرت اقتصادی، ایدئولوژیک و یا سیاسی (حکمرانی) باشد.
برای درک بیشتر رابطه قدرت و سیاست باید اشاره داشت که این امر بنابر شرایط و عوامل مختلف ممکن است شکلها و روندهای متنوعی داشته باشد و تحلیل آن نیازمند بررسی عوامل سیاسی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی و موقعیت جغرافیایی است.
در نگاه اول تناسب قدرت و سیاست به طور کلی متکی بر تعاملات اجتماعی و تقابل منافع است. رابطه بین قدرت و سیاست پیچیده است و به صورت متقابل بر یکدیگر تأثیرگذار هستند.
قدرت معمولاً به معنای توانایی یک شخص، گروه یا کشور در تحقق هدفها و تأثیرگذاری بر دیگران معنی می شود. این توانایی میتواند مبتنی بر منابع مختلفی مانند نظام اقتصادی، سیستم امنیتی و نظامی، فناوری و تکنولوژی، فرهنگ و همچنین نفوذ سیاسی باشد که به صورت مستقیم و غیرمستقیم تأثیری بسزایی بر روند حاکمیت خواهد داشت. به عنوان مثال، کشورها با استفاده از قدرت نظامی میتوانند به تحقق هدفهای سیاسی خود دست یابند یا از طریق قدرت اقتصادی و تکنولوژیک میتوانند در تعاملات بینالمللی موفقیتها و یا امتیازاتی کسب کنند.
در مقابل هم سیاست فرایند تصمیمگیری و تعیین جهتگیریهای مربوط به توزیع منابع و قدرت در جامعه است. در این فرایند وابسته و متقابل بین سیاست و قدرت، گروهها و افراد مختلف در تلاش برای تأمین منافع و هدفهای خود هستند و برای این منظور از قدرت استفاده میکنند. سیاست میتواند در سطح داخلی یک کشور یا در سطح بینالمللی رخ دهد و تأثیرات عمدهای بر زندگی افراد و نظم محلی، منطقهای و جهانی داشته و همچنین میتواند بر نحوه کنترل و نفوذ در جامعه هم تأثیر بگذارد. از سوی دیگر رقابت برای کسب قدرت در جوامع سیاسی میتواند سیاستهای مختلفی را شکل دهد و به وجود تعارضات و تغییرات در نظام حاکمیت و جوامع نیز منجر شود.
در بررسی ارتباط قدرت و سیاست، باید به نکاتی مربوط به قدرت از جمله مفهوم و نوع، ساختار و منابع اشاره داشت.
از نظر مفهوم و نوع و ساختار قدرت باید اذعان داشت که در مفهوم قدرت باید دید که آیا به معنای توانایی تهدید کردن و استفاده از نیرو است یا به معنای توانایی تأثیرگذاری و تشکیل تمامیت است؟ این تفاوت در تفسیر قدرت ممکن است تأثیر بسزایی بر سیاست و روابط بینالمللی داشته باشد. از نظر نوع نیز باید دید که قدرت در کدام حوزه نظامی، اقتصادی، فرهنگی یا سیاسی است؟ هر نوع قدرت ممکن است تأثیرات و تعاملات متفاوتی بر سیاست داشته باشد. از نظر ساختاری نیز باید بررسی کرد که ساختار قدرت در یک جامعه یا نظام بینالمللی چگونه شکل میگیرد و چه تأثیری بر سیاست دارد؟ آیا قدرت به شکلی مرکزی است یا به صورت متوازن عمل میکند؟ چار که ساختار قدرت میتواند به توزیع قدرت و تصمیمگیریهای سیاسی تأثیر بگذارد.
قدرت را باید از این نقطه نظر هم که منابع آن به چه شکلی تأمین میشود مورد بررسی قرار داد. آیا قدرت مبتنی بر توانمندی نظامی یا تولید اقتصادی ایجاد میشود؟ چرا که منابع مختلف ممکن است تأثیرات متفاوتی بر سیاست داشته باشند و نقش جهت دهنده و تعیینکنندهای در نظام قدرت داشته باشند.
حال با در نظر گرفتن موارد مطرح شده میتوان گفت که پیوند و رابطۀ میان سیاست و قدرت، یک رابطه حتمی و مستقیم است. چرا که سیاستمداران نیاز به یک قدرت اجرایی و کنترلی جهت عملی کردن برنامهها و اهداف خود دارند.
درست در همین نقطه است که باید گفت تمرکز قدرت در دست سیاستمداران میتواند زمینه فساد، سوءاستفاده و یا نادیده گرفتن اصول اخلاقی را فراهم نماید. سیاستمداران و دولتمردان برای حفظ انسجام اجتماعی و یا برای ارتقای یکپارچگی جامعه، اغلب دست به فعالیتهایی میزنند که در واقع با معیارهای اخلاقی جامعه، هماهنگ نیست و همینجاست که باید معیارهای اخلاقی را برای کنترل رفتار سیاستمداران و فعالان این حوزه طرح نموده و براساس آنها قدرت و سیاست حاکمان را نقد نموده و صلاحیت آنها را مورد بررسی قرار داد.
اخلاق و سیاست
اگر بخواهیم در مورد اخلاق سیاسی صحبت کنیم مسلما سخن به درازا خواهد کشید، اما باید گفت که به طور کلی به مجموعهای از ارزشها، اصول و رفتارها که در روند فعالیتهای سیاسی رعایت شوند اخلاق سیاسی گفته میشود. این کلید واژه مهم درباره روابط قدرت، انصاف، عدالت، مسئولیت، احترام به حقوق انسانی، شفافیت و سایر مسائل مرتبط با فعالیتهای سیاسی صحبت میکند. در اصطلاحات سیاسی، اخلاق سیاسی ممکن است به عنوان یک فلسفه یا اصول و مقرراتی که باید در حکومت و سیاست مد نظر قرار بگیرد، به کار برده شود.
تعاریفی در این مورد از سوی برخی محققان شناخته شده مطرح گردیده که در این بحث به آنها اشاره میشود.
بنا بر تعریف “استنلی هوفمن” اخلاق سیاسی عبارت است از مجموعهای از ارزشها، اصول و رفتارهایی که نشاندهنده روابط متقابل قدرت و اختیار درون یک جامعه است.” این تعریف تأکید میکند که در فضای سیاسی، روابط بین افراد و نهادها براساس قدرت و اختیار شکل میگیرد و این روابط باید با ارزشها و اصول اخلاقی سازگار باشند.
در این تعریف، استنلی هوفمن به مفهوم روابط قدرت و اختیار در سیاست اشاره میکند. این روابط شامل تعاملات و تنازعات بین گروهها و افرادی است که در جامعه و در قبال قدرت و اختیار در حکومت و نظام سیاسی وجود دارند. ارزشها، اصول و رفتارهای اخلاقی در این تعریف نقش مهمی در شکلگیری و پایداری این روابط دارند.
به عنوان مثال، ارزشهایی مانند عدالت، انصاف، آزادی، مساوات و شفافیت میتوانند به عنوان ارزشهای اخلاقی سیاسی در نظر گرفته شوند. اصولی مانند حکومت قانون، مشارکت مردم، حاکمیت مشروع و حقوق بشر نیز به عنوان اصول اخلاقی در سیاست مطرح میشوند. همچنین، رفتارهایی مانند شفافیت در تصمیمگیری، مسئولیتپذیری در عملکرد و رعایت حقوق انسانی نیز میتوانند بخشی از رفتارهای اخلاقی سیاسی باشند.
منبع این تعریف استنلی هوفمن کتاب “اخلاق و روابط بینالملل: یک تئوری سازنده” است که در سال ۱۹۸۸ توسط او منتشر شده است. (Hoffman, Stanley. (1988). Ethics and International Relations: A Constitutive Theory. Blackwell Publishers.)
“یان کارتر” هم در این مورد تعریف خود را دارد که بر اساس آن؛ “اخلاق سیاسی درک و ارزیابی اصول، ارزشها و رفتارهایی است که به ارتقای جوامع عادلانه و دموکراتیک میانجامند.”
با توجه به این تعریف، اخلاق سیاسی به بررسی و درک اصول اخلاقی میپردازد که در سیاست و جامعه برای ارتقای یک جامعه عادلانه و دموکراتیک ضروری هستند. این اصول میتوانند شامل عدالت، برابری، آزادی، حقوق بشر، تعامل اجتماعی و مسئولیتپذیری باشند. اخلاق سیاسی همچنین به ارزشهایی اشاره میکند که برای ایجاد و حفظ جوامع عادلانه و دموکراتیک ضروری هستند. این ارزشها میتوانند شامل روحیه همکاری، تعامل سازنده، احترام به حقوق دیگران و تنوع فرهنگی باشند.
علاوه بر اصول و ارزشها، رفتارهای اخلاقی نیز در تعریف “یان کارتر” از اخلاق سیاسی مدنظر قرار میگیرند. این موارد ممکن است شامل رفتارهای مسئولانه، رعایت قوانین و حقوق شهروندان، حاکمیت قانون، شفافیت در عملکرد دولت و تعامل احترامآمیز با مردم باشد.
منبع این تعریف از ایان کارتر در کتاب “A Measure of Freedom” است که در سال ۲۰۰۷ توسط او منتشر شده است و در آن به بررسی مفهوم آزادی و ارتباط آن با اخلاق سیاسی میپردازد.
(Carter, Ian. (2007). A Measure of Freedom. Oxford University Press.)
اگر چه تعاریف بسیاری در این مورد وجود دارد و قصد بیان همه آنها در چارچوب یک مقاله نمیگنجد، اما با توجه به تنوع مطالب طرح شده در این سو و آن سو میتوان به مواردی مهم اشاره داشت که در اکثر تعاریف صدق داشته و مد نظر قرار میگیرند.
اصول اخلاق سیاسی ممکن است در عین تنوع، تحت تأثیر ارزشها و فلسفههای مختلف قرار گیرند. برخی از اصول اخلاق سیاسی که ممکن است توسط افراد و سازمانها رعایت شوند، عبارتند از:
۱- انصاف و عدالت: رعایت حقوق همه افراد و ارائه فرصتهای برابر به همه اعضای جامعه.
۲- احترام به حقوق بشر: تضمین حقوق اساسی انسانها، از جمله حقوق آزادی، حقوق سیاسی و حقوق اجتماعی.
۳- مسئولیت: تحمل مسئولیت و پاسخگویی در قبال اعمال و تصمیمات سیاسی.
۴- شفافیت: ارائه اطلاعات صادقانه و دسترسی عمومی به فرآیندها و تصمیمات سیاسی.
۵- همکاری: همکاری و ایجاد تعامل مثبت بین افراد و گروههای مختلف جامعه.
۶- داشتن سعه صدر: قبول و احترام به تفاوتها و نظرات مختلف در جامعه و برخورد با آنها به صورت سازنده.
تمامی این موارد میتوانند بسته به فرهنگ و محیط سیاسی، متغیر باشند.
ارزیابی اخلاق سیاسی
اما جایی که صحبت از اخلاق سیاسی میشود باید مقیاسها و مواردی هم برای ارزیابی این امر در نظر گرفته شده باشد، چرا که امری نسبی و وابسته به شرایط و زمان و مکان خاص خود است.
بطور کلی ارزیابی اخلاق سیاسی میتواند به عنوان یک فرایند تحلیلی و انتقادی بر روی اصول، ارزشها و رفتارهای مرتبط با سیاست انجام شود.
تطابق عملکردها با ارزشها و قوانین: از جمله مواردی که در این فرایند باید در نظر داشت، بررسی اصول و ارزشهای مورد استفاده در سیستم حکومت و روش اعمال سیاست است. در این روش میتوان با مرور اصول و ارزشهای سیاسی که در قوانین عادی، قوانین اساسی و دستورالعملها و مصوبهها تعریف شدهاند، اخلاق سیاسی را ارزیابی کرد. این شامل بررسی میزان تطابق و اجرای این اصول و ارزشها در عملکرد سیاسی و تصمیمگیریهای سیاستمداران میشود.
سنجش تأثیر تصمیمات و عملکردها: اما ارزیابی بدون در نظر گرفتن تأثیرات آن بر برداشتهای عمومی و جامعه ممکن نیست. یکی از این برداشتها را می توان در حوزه عدالت و برابری در جامعه دنبال کرد که بدون توجه به این امر مهم، ارزیابی واقعی ممکن نیست. در اصل تمرکز بر تأثیر تصمیمگیریها و سیاستهای سیاسی بر عدالت و برابری اجتماعی است. میتوان با بررسی نتایج و اثرات این تصمیمگیریها بر توزیع منابع، دسترسی به فرصتها، عدالت اجتماعی و برابری شانسها، اخلاق سیاسی را ارزیابی کرد.
ارزیابی شفافیت و مشارکت در فرآیندهای سیاسی: شفافیت و مشارکت به عنوان اصول اخلاقی در سیاست و حکومت یک اصل مهم و انکارناپذیر است و نحوه رعایت و اهمیت دادن به آن از سوی فعالان سیاسی و مقامات آن فاکتور مهمی برای ارزیابی به حساب میآید. در این روش، با ارزیابی سطح شفافیت در تصمیمگیریها و فرآیندهای سیاسی، و همچنین نحوه وشکل دسترسی و مشارکت شهروندان در این فرآیندها، میتوان اخلاق سیاسی را ارزیابی کرد.
ارزیابی احترام به حقوق بشر و حقوق شهروندی: به طور حتم یکی از عوامل مهم در ارزیابی اخلاق سیاسی از سوی مدیران سیاسی یک جامعه میتوان با بررسی نحوه رعایت این حقوق در سیاستگذاری و تصمیمگیریهای سیاسی، اخلاق سیاسی را ارزیابی کرد.
بطور مثال رعایت حقوق مدنی و سیاسی باید به طور حداکثری رعایت شود. این حقوق شامل حق زندگی، آزادی بیان، حق به تشکیل تجمعات و حق رأی دادن است. سیاستمداران باید به جامعه این اطمینان را داده و در جهت تحقق آن برای تمام شهروندان بدون تبعیض عمل کنند و هیچ کس از این حقوق بازمانده نماند.
در کنار این امر باید به حقوق اقتصادی و معیشتی به عنوان یکی از موارد حقوق بشری نزد مردم نیز توجه شود. سیاستمداران باید به حقوق و فعالیت های اقتصادی شهروندان احترام بگذارند و اسباب امنیت و رشد در این حوزه را فراهم نمایند. این شامل حق تعلیم و آموزش، حق سطح مناسب زندگی، حق خدمات بهداشتی و ایمنی، حق به کار و شغل مناسب، حق به مسکن مناسب و حق به امکانات اجتماعی و فرهنگی است. سیاستمدار باید سیاستها و تصمیمات خود را به نحوی تدارک دهد که این حقوق به طور عادلانه و بیتبعیض برای همه شهروندان فراهم شود.
در اهمیت حوزه حقوق بشری باید به حفاظت از حقوق سیستماتیک تمامی گروهها، قومیتها و اقلیتها نیز توجه شود و دقت در ارزیابی این مورد میتوان اخلاق سیاسی را نیز بررسی کرد. در اصل سیاستمداران باید در برابر نقض حقوق سیستماتیک، مانند تبعیض نژادی، تبعیض جنسیتی، تبعیض مذهبی و تبعیض قومی، بسیار حساس و متعهد باشند. آنها باید سیاستها و قوانینی را تدوین و اجرا کنند که از این نوع تبعیضها جلوگیری کنند و تضمین کنند که همه شهروندان برابر و بدون تبعیض در مقابل قوانین و مقررات جامعه قرار دارند.
در کنار تمامی مطالبی که اشاره شد باید به مقوله عدم شکنجه و آزار و سرکوب هم اشاره داشت. سیاستمداران باید تمام تلاش خود را برای جلوگیری از سرکوب، شکنجه و آزار به هر شکل و نوعی، از جمله شکنجه جسمی و روانی، آزار جنسی، آزار و اذیت نژادی و سایر اقدامات ناروا، به کار بگیرند. آنها باید سیاستها و قوانین مناسبی را به منظور پیشگیری از این اقدامات تدوین و اجرا کنند و مسئولین متخلف را مورد پیگیری و قضاوت قرار دهند.
شفافیت و پاسخگویی نیز از دیگر معیارهای ارزیابی اخلاق سیاسی میان سیاستمداران است. مسئولان و مقامات و فعالان سیاسی باید به شفافیت در تصمیمگیریها و عملکرد خود عمل کنند. آنها باید اطلاعات لازم را به عموم ارائه داده و به شفافیت مالی و اداری تعهد داشته باشند. این کار به ایجاد اعتماد عمومی، پیشگیری از فساد و برداشت غیرانسانی و بهبود ارتباطات سیاسی کمک میکند.
این مهم را هم باید در نظر داشت که ارزیابی اخلاق سیاسی پیچیده و تحت تأثیر قدرتها و موقعیتهای مختلف قرار میگیرد. همچنین، معیارها و روشهای ارزیابی ممکن است بسته به متن و فرهنگ سیاسی هر جامعه متفاوت باشند. با این حال ارزیابی اخلاق سیاسی یک فعال حزبی یا سیاسی میتواند بر اساس مجموعهای از موارد و معیارهای مختلف صورت گیرد.
نتیجه گیری
اخلاق سیاسی به عنوان زمینهای در حوزه سیاست، به بررسی ارزشها، اصول و رفتارهایی میپردازد که در رابطه با قدرت و اختیار درون یک جامعه قرار دارند. در مطالب بالا، به برخی از موارد ارائه شده درباره اخلاق سیاسی پرداخته شد.
به طور کلی، نقدهای مختلفی در مبحث اخلاق سیاسی وجود دارد که به مسائلی از جمله نقض اصول عدالت، شفافیت، مسئولیتپذیری، نابرابری اجتماعی و تغییرات محیطی توجه دارند.
در نهایت، باید گفت که سرنوشت هر جامعهای در دست سیاستمداران و مدیران آن قرار دارد و بدون در نظر گرفتن صلاحیت اخلاقی و حرفهای آنها نمیتوان اطمینانی بر رشد، توسعه و بقاء آنها داشت و برای ارزیابی اخلاق سیاسی مدیران و فعالان این حوزه، باید مواردی مانند اصالت و افتخار، شفافیت، مسئولیتپذیری، عدالت، تعامل و گفتمان، تعهد به دموکراسی و حقوق بشر، مورد بررسی قرار گیرند.
بدون شک توجه و حساسیت در این موارد باعث میشود تا فعالان حزبی یا مدیران سیاسی مجبور باشند تا بهترین عملکرد اخلاقی را در حوزه سیاست ارائه دهند و در نهایت مسیر جامعه را به سوی بهبود و پیشرفت نظام سیاسی آن تعیین کنند.
به طور کلی، اخلاق سیاسی برای سازماندهی و تنظیم روابط اخلاقی و معنادار بین افراد و نظامهای سیاسی ضروری است تا بتوانیم به جامعهای عادلانه، دموکراتیک و پایدار در تمامی حوزهها دست یابیم.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.