هر روز که می گذرد، سیاست هراس افکنی رژیم، و اینک مسمومیت های سریالی، ابعادتازه ای پیدامی کند. جالب است که هر نوع واکنشی که حاکمان درمانده نسبت به این جنایت چه به شکل انکار و بی خیالی، چه به شکل تاییدتلویحی و یا حتی تصریح به آن نشان می دهد بیش از پیش او را به عنوان مظنون ومتهم اصلی انگشت نمامی کند. واقعیت آن است که وضعیت رژیم بجائی رسیده است که اینک برای کنترل خشم مردم و جلوگیری از ورود جامعه و جنبش آن به فازجدیدی ازخیزش های فراگیر و سراسری، دیگرابزارسرکوب های متعارف و رسمی کفایت نمی کنند.
از همین رو است که حاکمان نگران و گرفتارکابوس فروپاشی اقتدار و سلطه خوش، ارتش آتش به اختیاران را به نحوگسترده تری را بکارگرفته و واردمیدان کرده اند. هدف گوشزدکردن هزینه‌های سرنگونی حکومت اسلامی و انحراف ذهنیت مردم خشمگین از مساله تداوم انقلاب زن زندگی آزادی برای یکسره کردن تکلیف قدرتمداران است. نباید فراموش کنیم که پارادایم ارتجاعی اسلام سیاسی مدتی است که به آخرین دیواره‌های وجودی خویش و با خصائصی به‌غایت انحطاطی، انگلی و ویرانگری رسیده است. اما کاربرد اهرم کذائی هراس افکنی به مثابه شمشیری دو دم است که چه بسا با آگاهی جامعه و عزم جنبش زن زندگی آزادی و کنشگران آن و فشارسنگین سقوط بهمن رسوائی داخلی و جهانی، بتواند خوداین اهرم هراس آفرینی و سریال های ترس آفرینی را به ضدخودش یعنی تقویت عزم جامعه برای بیرون انداختن استخوان لای زخم از بدن خوش و پایان دادن به این درد وحشتناک مصمم تر کند. درحقیقت رژیم با بحران آفرینی ها و فرافکنی‌های و گریز خود از آن ها، با توهم از این ستون به آن ستون فرج است، باد می کارد و طوفان درو خواهد کرد. از همین رو پیوسته خود را در برابر بحران‌‌های بزرگتر و ژرف تری می یابد که خروج از آن ها به مراتب دشوار و دشوارتر می گردد. این معادله معیوب ورطه ای است که رژیم برای بقاء‌ خود، با روزمرگی و فقدان افقی، برای زیستن در شکاف‌ فرصت های مستأحل، و تاخیر سرنگونی از امروز به فردا برگزیده است. یک جامعه وقتی علیه سامانه قدرتی ارتجاعی و ضدخود و بازپس گیری زندگی و تداوم حیات خود مترصد می مشود، برخلاف وزن از دست دادن رژیم، با بسیج نیروها و توانائی‌های مغفول مانده خویش نیرومند تر و متحدتر می شود، معادله ای را می گشاید که در آن حاکمان با هرتلاش و دست و پازدنی نیرو از دست داده و پای در ورطه عمیق تر باتلاق می گذارند که او را در خودعوطه ورتر می کند و برعکس جامعه و جنبش بیدارآن را فراخ تر و نیرومندتر. اکنون جامعه و جنبش آن بر مدارهمین معادله حرکت می کند. معادله ای که دیر و زود دارد اما سوخت وسوز ندارد!

اسفندطوفانی؟!

مسمومیت سریالی، سیاست به تعطیلی کشاندن دانشگا‌ها و از جمله تعطیلی یک ماهه دانشگاه‌ تهران و خوابگاه‌ها و یا آنلاین کردن مراکز دانشگاهی… نشانگر تصمیم رژیم برای تحمیل یک هراس عمومی و حالت فوق العاده بر جامعه است در ماه پایانی و طوفانی اسفندماه، ماهی که در آن گسترش اعتراضات مطالباتی و صنفی آن هم در شرایط فروپاشی ارزش ریال و صعود شتابان قیمت ها و صعودتورم در حالی که بنظر می رسد حاکمیت تقریبا و عملا کنترل خویش را بر اقتصاد دارد از دست می دهد و نیز باتوجه به‌در پیش بودن مراسم سنتی چون چهارشنبه سوری … رژیم و دست بکاران امنیتی را سخت نگران کرده است . رژیم بویژه از نقش دانشجویان و دانشگاه‌ها که هم چون ستادی برای انقلاب عمل می کردند مطابق آنچه که در ۵ ماه گذشته آزموده سخت نگران است.

و همه این‌ها درحالی است که جنبش های مطالباتی و اجتماعی در شرایطی که خیزش انقلاب در خیابان فروکش کرده است عملا جای آن را در خیابان پرکرده است و اجازه نداده است که رژیم بر اوضاع مسلط شود و جامعه دچار ناامیدی گردد. در حقیقت دوبازوی مهم خیزش های انقلابی خیابان و جنبش های مطالباتی باشیفت به یکدیگر اهرم سنگین سرکوب را خنثی می کنند و اجازه نمی دهند که فضای انقلابی از دست رفته و رژیم کنترل اوضاع را بدست گیرد….

مسیر توده ای شدن خیابان و اعتصاب سراسری می تواند از پیوند بیش از پیش همین دو اهرم متحقق شود…

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)