آیا موسوی چیزی برای فروش سیاسی دارد؟

پیشتر در مقاله ی چرخ دنده های ساعت انقلاب گفته بودیم که آمریکا و متحدانش در این مقطع به دنبال تغییرات پلکانی با روشی مسالمت آمیز در حاکمیت هستند و از هر نوع عقب نشینی رژیم جمهوری اسلامی استقبال می کنند. هم چنین در مقاله ی سوم متذکر شدیم که بدون حضور گسترده ی خیابانی بخش محافظه کار و مردد شهری این انقلاب به پیروزی نمی رسد و این بخش نیز زمانی به صحنه می آید که از حمایت علنی و عملی غرب از جنبش مطمئن شود. در ضمن در همان مقاله اشاره کردیم که این گره کور حمایت غرب و در پی اش حضور بخش محافظه کار شهری تنها به دست اپوزیسیونی فراگیر و با همکاری جبهه ای از نمایندگان تمام مبارزین و فعالین زنان، دانشجویان، جوانان، اقوام و تشکل هایشان ممکن خواهد شد.

حال به نظر می رسد آقای موسوی نیز به این موضوعات اشراف داشته و سعی می کند هم به غرب و هم به جناح راست اپوزیسیون اشاره دهد که او و حامیانش در داخل و خارج، تسهیل کننده ی این گذار مسالمت آمیزاند. زیرا:

  1. از قانون اساسی جمهوری اسلامی عبور کرده است.

  2. در داخل ارتباطاتی با بدنه ی حکومت و در مواردی حتی با سران آن دارد و هم چنین در خارج از کشور مبلغان و تئوریسین هایی دارد که پس از جنبش سبز به غرب نقل مکان کرده اند و می توانند نقش رابط را بازی کنند.

  3. برنامه ی پیشنهادی اش برای گذار هم مسالمت آمیز و پلکانی.

  4. ادعا دارد که بخش بزرگی از این طبقه ی متوسط شهری مخالف، همان حامیان جنبش سبز او هستند که همراه با او متحول شده و دموکراسی را فریاد می زنند.

  5. امیدوار است با طرح پیشنهادی اش و شدت گرفتن اعتراضات، به غرب بفهماند بخش هایی از حاکمیت محتاج جایی امن برای چرخش سیاسی هستند. او این امکان را با این بیانیه در آینده برایشان فراهم کرده که از سپاهیان گرفته تا سرمایه داران آلوده ی نظام در شرایط بحرانی نگران جان و مال شان نباشند.

 

اما آیا موسوی واقعا چیزی برای فروش دارد؟

 پس از شکست جنبش سبز، پس از شکست برجام و پس از شکست میانه روها در عرصه ی مدیریت نظام، حاکمیت تصمیم بر یکدستی نظام گرفت. در نتیجه بخشی از اصلاح طلبان حکومتی با چرخش سیاسی شروع به تملق گویی اصولگرایان کردند تا اگرچه در مدیریت سیاسی نیستند اما در بدنه ی اقتصادی باقی بمانند. اینان آنچنان ذلیل شده اند که گوی دروغ گویی و مجیز را از خود آنها ربوده اند. بخش دیگر به خارج از کشور رفته و همچنان ارتباطات اقتصادی و سیاسی را با دوستان قدیم حفظ کردند، و بخش آخر در آب نمک سیاسی خوابیدند. گاهی حرفهای کم هزینه زدند و گاهی پیشنهاد اصلاحاتی دادند، اما حتی جرئت دفاع از رهبرشان را که در حصر بود نداشتند. سهمشان از بهره مندی اقتصادی هر روز کوچک و کوچکتر شد و آرزوی بازگشت به روزهای طلایی را داشتند.

با این اوصاف در واقع این سخن که بیانیه ی موسوی باعث ریزش درون حاکمیت می شود سخن بی پایه ای است. زیرا قبل از هر نوع ریزشی، این حاکمیت بود که کادرهای فعال و حتی آنانی که گرایشی به ایشان داشتند را حذف کرد و یا خودشان برای کشف راه های اقتصادی مناسب تر عرصه را خالی کردند.
 اما اگر صحبت از بدنه ی طرفداران او در بین حامیان حکومت می باشد، بایستی متذکر شد که ایشان پس از سال ۹۶ تکلیف خود را مدت هاست با حاکمیت روشن کرده و به بدنه ی مخالفان خاموش نظام پیوسته اند. یعنی از نظر کمی این بیانیه تاثیر چندانی در بین نیروهای درون حاکمیت و بدنه ی حامیان آن ندارد اما از نظر روانی تاثیر بسزایی داشته زیرا همانگونه که ذکر شد جا را برای چرخش سیاسی در هر سطحی باز می گذارد.

طرح موسوی چیست؟

به نظر می رسد موسوی اندیشیده است که تیم او می تواند پل ارتباطی اپوزیسیون مورد حمایت غرب با نیروهای آماده ی سازش در درون حاکمیت باشد. یعنی اگر نمایندگان جناح چپ اپوزیسیون، یعنی پیشانی جنبش (طرفداران دولت رفاه) از نمایندگان جناح راست اپوزیسیون (طرفداران دولت لیبرال) بر سر موضوعاتی مانند مفاهیم دموکراسی، توزیع ثروت و کنترل فاصله ی طبقاتی و شاید فدرالیسم، فاصله بگیرند آنگاه غرب فرصت می یابد تا دست جناح راست اپوزسیون را در دست او (موسوی و سازش کاران و بریده هایی از حاکمیت) بگذارد. از اینرو نمایندگان پیشانی جنبش چاره ای جز این ندارند که هرچه زودتر متشکل شوند و با ابتکار عمل از این همآغوشی جلوگیری کنند.

در این مقطع طرح نمایندگان پیشانی جنبش در اپوزیسیون چه باید باشد؟

  1. این بخش یعنی جناح چپ اپوزیسیون بایستی با یکدیگر متحد شود زیرا دیر یا زود باید به این اتحاد و چگونگی آن اندیشید.

  2. منشور این اتحاد که تبیین دولت رفاه و فدرالیسم است هرچه سریعتر نگاشته شده و به جناح راست اپوزسیون ارائه شود.

  3. از همکاری جبهه ای با جناح راست اپوزسیون به هیچ وجه غافل نشود و بر طبل اختلافات نکوبد و سعی کند از طریق گفتگو و جلسات مکرر اختلافات دیدگاهی را مدیریت کرده و منشور کلی تری را که حمایت همه ی اپوزیسیون را در پی دارد به تصویب برساند.

  4. توجه کند که حمایت و تمایل غرب به جناح راست اپوزسیون است. پس با هوشیاری این حمایت را به کل اپوزیسیون منتقل نماید.

  5. جناح چپ اپوزسیون در این چهار ماه توانایی اش را در میدان داخل ایران ثابت کرده است و جناح راست اپوزسیون نیز نشان داده که قابلیت حمایت غرب و هم چنین بخش های محافظه کار شهری را در آینده خواهد داشت. از طرفی در میدان خارج نیز فعال بوده و توانایی ارتباط با دولت های غربی را دارد، پس هر دو جناح به شدت به یکدیگر محتاج اند.

    از اینرو اگر بیانیه ی موسوی شانسی حتی از نظر روانی برای جنبش داشته باشد بایستی عوایدش به همه ی اپوزیسیون و همه ی جنبش بازگردد.

  6. تمام تمرکز جناح چپ اپوزسیون در عرصه ی میدان مبارزه، بایستی بر ایجاد حمایت غرب از فشار بر حاکمیت در تمام عرصه ها و متعاقب آن کشاندن بخش محافظه کار شهری به راهپیمایی بزرگ خیابانی باشد. تنها در این شرایط است که چرخش های سیاسی درون حاکمیت از سران گرفته تا حامیانش به سمت خانه ی امن موسوی شدت می گیرد. اما او ناگزیر است در این شرایط (راهپیمایی های بزرگ خیابانی) نه از موضع برابر با دیگر مخالفین، بلکه از موضع دنباله رو جنبش انقلابی برخورد کند. پس برای جلب حمایت آنان در پی مردم می دود.

این نگاهی است از درون به جنبش ، زیرا انقلاب را در داخل جستجو می کند و تمرکز را بر تلاش های پیشانی جنبش که در این چند ماه در میدان حضور داشته اند می گذارد. و از سویی نگاهیست به بیرون، زیرا حمایت غرب و ایرانیان خارج از کشور را به عنوان جز لاینفک پیروزی جنبش انقلابی مردم ایران ارزیابی می کند.

 

گروه اندیشمندان مستقل (گام)

هفته آخر بهمن ۱۴۰۱

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)