«پدران ما در بغداد حمال بودند، نزدیک به صد و ۵۰ سال پیش. این کار نسل به نسل ادامه پیدا کرد و حالا امروز من باید بعد از ۵۴سال بگویم که یک حمالم.»
جعفر ۷۵ ساله است ولی همچنان هرروز صبح به بازار میآید و با کوله خود که نقش یک فرش ایرانی را بر آن دوخته، باربری میکند.
به حمالها کولهبر هم میگویند. اما جعفر میگوید: «الان دیگر به ما حمال نمیگویند، امروز هم کولهبر کم شده هم حمال، امروزیها به ما چرخی میگویند و باربر».
خیابان پانزده خرداد پر است از انواع و اقسام مغازهها. گاهی اوقات جمعیت آنقدر است که اصلا نمیشود موقعیت خود را تشخیص داد. از پلههای مسجد شاه سابق (امام خمینی امروز) که پایین بروید به جایی شبیه میدان میرسید با یک حوض بزرگ. گاوصندوقفروشها اینجا جمع هستند با مغازههای نسبتا کوچکی که عمق بسیار زیادی دارند. کنار این حوض باربران گاوصندوقها نشستهاند، مشتریان این بازار آنان را میشناسند و اصطلاحا به آنها میگویند «حمالان مسجد شاه». وقتی صحبت از مصاحبه و تهیه گزارش میشود، میخندند و از صحبت کردن طفره میروند اما پس از کمی گپ و گفت، درد دلهایشان شروع میشود. گویی که در برابر مسوولان اداری سخن میگویند از رنجها و دشواریهایشان.
غلام ۳۲ ساله اهل ایلام است و درباره کار و کاسبیاش میگوید: «هنوز نتوانستهام ازدواج کنم در صورتی که در شهر ما خیلی زودتر از اینها همه ازدواج میکنند، به تهران آمدم تا کمی پول جمع کنم و بعد به شهر خودم برگردم اما الان چهارسال است که در تهران هستم و هرروز شرایط مالیام بدتر میشود ولی در شهر خودمان هم کار نیست.»
رحیم ۴۱ ساله کرمانشاهی است و چند سالی میشود که به تهران آمده: «۴-۵ سال پیش شرایط کمی بهتر بود و ما لااقل میتوانستیم هزینه زندگی در تهران را در آوردیم ولی هرچه میگذرد شرایط برای ما بهتر نمیشود، تازه از زمانی که وانتها گاوصندوقها را میبرند تعداد مشتریان ما هم کم شده است و کمتر مغازهدارها به ما بار میدهند، ما اگر در شهر خودمان درآمد کمی هم داشتیم هیچوقت به شهر نمیآمدیم.»
یکی از عمدهترین مشکلات حمالها نبود کار و پول کافی در شهرهای خودشان است تا بتوانند جایی باشند که هم خانوادهشان باشد، هم زندگیشان.
آقا رضا یکی از قدیمیهای راسته گاوصندوقفروشی است که همه این حمالان او را قبول داشتند. او که به قول خودش ۵۰سال دارد، میگوید: «اینها برای خودشان کار میکنند و ما مسوولیتی در مقابلشان نداریم، در واقع این مغازهدارها نیستند که اینها را بیمه میکنند، بیمه
به عهده خودشان است اینها کنار حوض نباشد به همین خاطر ما مسوولیتی به عهده نداریم. دستمزدشان هم بستگی به مغازهدار و مشتری دارد، اگر مشتری از نظر مالی وضع خوبی داشته باشد هم بیشتر با آن حساب میکنند هم دستمزد بیشتری به آنها میدهند ولی هنگامی که شرایط مالی مغازهدار زیاد خوب نباشد همین که برای آنها مشتری پیدا شده است باید راضی باشند.»
آقا رضا با حوصله به تکتک سوالات جواب میدهد، وقتی از ماشینها و چرخیهایی که کار این حمالان را کساد کرده است، صحبت میشود با خنده میگوید: «راست میگویند، کمی کارشان کساد شده ولی خودشان هم چرخی هستند اما در بعضی از ورودیهای بازار به دلیل اینکه میلهگذاری شده است چرخ نمیتواند حرکت کند به همین دلیل از اینها استفاده میشود. اما این روزها شرایط کاری هیچ کس خوب نیست و این حمالان هم همین گونهاند. در واقع هزینهیی که به ماشین داده میشود نصف هزینهیی است که حمالان طلب میکنند حالا شما بودید به اینها پول میدادید یا ماشین؟» زائر، جوان ۱۲ سالهیی است که چرخ دارد یعنی او یک چرخی است، یک بچه ۱۲ ساله ریز جثه با یک چرخ بزرگ میگوید: شش ماه است که از مشهد به تهران آمدهام.
از درآمدش چندان ناراضی نیست و میگوید: «کاسبیام بد نیست و مقداری پول برای خانوادهام میفرستم، کار سختی است. چارهیی ندارم، خانوادهام که پول ندارند درس بخوانم، پدرم مریض است. برادرهایم هم کار میکنند. من این شغل را انتخاب کردم. خیلی از این چرخیها و حمالها روزهای اول باور نمیکردند بتوانم از پس این کار بربیایم اما خودم میدانستم که باید این کار را انجام دهم و چاره دیگری ندارم.» زائر برخلاف ظاهرش قدرت بدنی بالایی دارد و با سرعت کار میکند.
درباره درآمد روزانهاش میگوید «بستگی به مسیر مشتری دارد اما به خاطر سن کمام، ارزان حساب میکنم، مسیرهای طولانی ۸ هزار تومان و مسیرهای کوتاه ۵هزار تومان میگیرم، بعضی وقتها انعام هم میگیرم.»
پانزده خرداد را به سمت بازار زرگرها که بیایید کمی جلوتر، حمالان، کولههای خود را گوشهیی گذاشته و منتظر مشتری زیر سایه نشستهاند، وقتی در بازار باشید، متوجه میشوید که حمالان که بیکار باشند یعنی بازار راکد است، این حرف خودشان است.
دو جوان و دو پیرمرد هستند، کریم ۲۵ ساله است. ۴ سالی میشود که از کردستان به تهران آمده، با ابروهایی در هم رفته و چهرهیی خسته از وضعیت بد بازار در این روزها و نبود کار ناراحت است، کولهاش را به جای صندلی تعارف میکند و میگوید «من اگر در شهر خودم فقط روزی ۱۰ تا ۱۵ هزار تومان درآمد داشتم، هیچوقت برای کار به تهران نمیآمدم، الان با یکی از دوستانم خانهیی اجاره کردهام و در این چند ماه فقط پول اجاره خانه و خوراکم را درآوردم.»
کریم فقط با کوله کار میکند، دل خوشی از چرخ و وانتها ندارد. میگوید: «اوایل به خودم میگفتم که تا وقتی توان دارم از همین کولهها استفاده میکنم و به سمت چرخ نمیروم، با کوله خیلی از مسافتها و مسیرهای سخت را میتوان رفت، اما حالا حاضرم هرکاری برای پول درآوردن انجام دهم، حتی حاضرم کار نظافت انجام دهم.»
محمد ۶۵ ساله است، کتفها و دستهایش میلرزد، مشکل اصلیاش بیمه است، نزدیک به ۳۴سال است که حمالی میکند و بهتازگی به دلیل ناتوانیهای بدنی، به سمت چرخ آمده است، میگوید: «تا همین چند سال پیش از کوله استفاده میکردم که دیگر به علت کمر درد نتوانستم ادامه دهم و حالا با این چرخ کوچک کار میکنم، چاره ندارم، از اول کارم همین بوده است، تا چند سال پیش، از این کار ناراضی نبودم ولی در این سالها شرایط سختی را برای زندگی کردن میگذرانم، این شغل اجدادی من است و من هم این کاره شدم، شاید آنها هیچوقت فکر نمیکردند که روزی اوضاع حمالها این اندازه بد باشد، وقتی در بازار خبری نباشد ما هم بیکار هستیم.»
باربر ۶۵ ساله درباره بچهها و خانوادهاش با خندهیی تلخ میگوید: «یکی از پسرهام دوسال است به دانشگاه میرود ولی بیکار است، میدانم که آخرش او هم باید حمال شود.»
شرایط سختی به زندگی حمالان حاکم است، گروهی که شاید خیلیها فکر میکنند به علت قدرت بدنیشان نباید مشکل خاصی داشته باشند و به همین دلیل هم درآمد زیادی خواهند داشت اما مگر چند سال میتوان زیر فشار بارهای توانفرسا از استخوان و مفاصل کار کشید. شرایط اقتصادی هم برای این کارگران باربر سختتر از بازاریان است. گروهی که بیشترشان اهل تهران نیستند و با روشهای زندگی در تهران ناآشنا.
بیشترین گلایه حمالان از شهرداری است، میگویند شهرداری ابتدا از آنها به خاطر کولههایشان و اینکه در بازار کار کنند درخواست پول کرده است و آنها زیر بار نرفتهاند، در نوبت بعد شهرداری به چرخیها گفته است که اگر پول بدهید برای شما یک چرخ میگیریم و شماره میزنیم، در مقابل آزادی تردد دارید. اما باز هم حاضر به پرداخت پول نشدند.
میگویند: «شهرداری اینجا میچرخد تا بتواند از هرکسی مقداری پول بگیرد. اما مگر ما چقدر درآمد داریم که به خاطر حمال بودن به آنها پول هم بدهیم. شهرداری اگر ما را بیمه میکند ما حاضر هستیم این کار را انجام دهیم ولی مطمئنیم که ما را بیمه هم نمیکنند. چرا باید به شهرداری پول بدهیم. اگر ما نباشیم بار بازاریها روی زمین میماند، شاید شهرداری میخواهد بازاریها را اذیت کند.» اینها حرفهای، کریم، مصطفی، رضا و غلام بود.
«اورسل» جهانگرد بلژیکی درباره بازار تهران مینویسد: از سبزه میدان به وسیله سه مدخل میتوان وارد بازار شد. بازار تهران خود بهتنهایی به منزله یک شهر است که روزانه در حدود بیست تا بیست و پنج هزار نفر را در خود جای میدهد و کوچهها، میهمانخانهها و مساجد مرتبی دارد. راهروهای وسیع پیچ در پیچ سر پوشیدهاش زیر گنبدهای روزنه داری قرار گرفته است و این روزنهها طوری ساخته شده که نور و هوا به داخل بازار نفوذ میکند. بازار گذشته از اینکه بزرگترین مرکز کسب و تجارت تهران است، برای بیکارهها نیز گردشگاه مناسبی به حساب میآید و میعادگاه انواع و اقسام مردمی است که در آنجا یکدیگر را میبینند تا امور را ارزیابی کنند، اخبار روزانه را بشنوند و شایعات و دروغهایی را که بلافاصله دهان به دهان میشود و یک کلاغ چهل کلاغ میشود، پخش کنند. بازار تهران دارای کاروانسراهای متعددی است که از نظر ساختمان همه شکل هم هستند.
جعفر ۵۴ سال از عمر حمالیاش میگذرد. از دستمزدش، میگوید: بستگی به فروشنده و خریدار دارد که چقدر پول خرج کند ولی از ۱۰ تا ۱۰۰ هزار تومان با توجه به مسیر و وزن گاوصندوق میگیرم. بعضی اوقات مشتری انعامی هم میدهد.
آقا جعفر ۶ فرزند دارد و تمام این مدت هزینههای مدرسه، دانشگاه و ازدواجشان را با همین کار پرداخت کرده است، دو دختر و یک پسر که ازدواج کردهاند و برای خودشان کسی هستند. تمام این هزینهها از یک کوله به دست آمده است. در هیاهوی بازار و خیابان پانزده خرداد هنوز حرفهای حمالان را میتوان شنید: «واقعا فکر میکنید اگر چیزی درباره ما بنویسید، اتفاقی میافتد؟ فکر نمیکنم حتی دل یک مسوول شهرداری برای ما بسوزد، خیلیها آمدند اینجا و رفتهاند، قول دادند که برای ما بیمه میگذارند یا مزایایی در اختیارمان میگذارند، دستکم شهرداری دیگر با ما کاری ندارد اما تا امروز که هیچ اتفاقی نیفتاده است. شما هم سعی کن، شاید کمی اوضاع برای ما بهتر شد.»
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.