برگردان: شهرام کیانی

 

 آمیلکار کابرال قبل از ترورش در سال ۱۹۷۳ یکی از ضد استعمارگران برجسته آفریقا بود – کشاورز و سوسیالیستی برجسته که با رهبری مبارزه مسلحانه علیه حکومت پرتغال، امپراتوری را به زانو درآورد.  آمیلکار لوپس دکوستا کابرال، متولد ۱۹۱۲، نظریه‌پردازی مارکسیست و پرکار بود که نه تنها جنگ استقلال را رهبری کرد که حکومت پرتغال را در گینه بیسائو و کیپ ورد سرنگون کرد، بلکه بر مبارزه برای استعمار زدایی در سراسر این قاره تأثیر گذاشت.

 

در نبرد اول – جنگ آزادی سیزده ساله که به «ویتنام پرتغال» معروف شد – ده هزار عضو حزب آفریقایی کابرال برای استقلال گینه و کیپ ورد (PAIGC) در مقابل سی و پنج هزار سرباز و مزدور پرتغالی قرار داشتند. برای چندین دهه، پرتغالی‌ها رژیمی استعماری و عمیقاً استثمارگر و سرکوبگر را اداره می‌کردند.  در ۳ آگوست ۱۹۵۹، حکمرانان استعمارگر پنجاه کارگر بارانداز را که تحت رهبری PAIGC اعتصاب می کردند، کشتند. این قتل عام بسیاری را در نهضت آزادی متقاعد کرد که راه مسالمت آمیز برای استقلال ملی غیرممکن است.  آنها باید اسلحه به دست می گرفتند.

 

کابرال که متخصص کشاورزی بود، همچنین پان آفریکانیست و سوسیالیستی متعهد بود – مدافع استقلال برای همه مستعمرات آفریقایی پرتغال، که برای ایجاد بلوکی سوسیالیستی با متحد کردن گینه بیسائو و کیپ ورد تلاش می کرد.  در مناطق آزاد شده در طول جنگ، کابرال شروع به ساختن اقتصادی شبه سوسیال دمکراتیک کرد که شامل برنامه ریزی دولتی، شرکت های دولتی، تعاونی ها و شرکت های خصوصی کوچک بود.  در حالی که کابرال زنده نماند تا گینه بیسائو و کیپ وردِ آزاد را ببیند – او در ۲۰ ژانویه ۱۹۷۳ احتمالاً توسط قاتلی که تحت حمایت پرتغال بود کشته شد – مبارزه آزادی‌بخشی که او رهبری کرد به جرقه سقوط دیکتاتوری فاشیستی پرتغال و امپراتوری استعماری آن کمک کرد.  

 

 پیتر کاریبه مندی، محقق بیسائو گینه، در زندگی‌نامه‌نوشت جدید خود، آمیلکار کابرال: انقلابی ملی‌گرا و پان آفریقایی، مقدمه‌ای در دسترس از زندگی یکی از اصیل‌ترین متفکران و دولتمردان آفریقا ارائه می‌کند.  سعید حسینی اخیراً با مندی درباره کار کابرال به عنوان متخصص کشاورزی، دیدگاه‌های او در مورد اقتصاد و مبارزه مسلحانه – و توصیه‌های او برای مبارزات دموکراتیک امروز گفتگو کرده است.

 

سعید حسینی:

چرا تصمیم گرفتید زندگی‌نامه جدیدی در مورد آمیلکار کابرال بنویسید؟

 

 پیتر کاریبه مندی:

از دوران جوانی به اهمیت کابرال در مبارزات آزادی‌بخش مسلحانه مردم گینه بیسائو (که در آن زمان گینه-پرتغال نامیده می‌شد) و کیپ ورد آگاه بودم. من با شنیدن و خواندن زیاد در مورد جنگ خونین علیه استعمارگران پرتغال بزرگ شدم.  رهبری مؤثر کابرال نقشی اساسی در این نتیجه ایفا کرد، نقشی که نه تنها به استقلال دو کشور غرب آفریقا که قبلاً از لیسبون اداره می‌شدند، به اوج رسید، بلکه به عنوان کاتالیزوری حیاتی برای سقوط تقریباً نیم قرن دیکتاتوری فاشیستی در پرتغال و  فروپاشی امپراتوری پرتغال در آفریقا عمل کرد.

اگرچه در چهار دهه گذشته مطالب زیادی در مورد کابرال نوشته شده است، اما دستاوردهای چشمگیر او محدود به گروه کوچکی از محققان آفریقایی و خوانندگان عام باقی مانده است. در بستر پیروزی نئولیبرالیسم، ویژگی‌های رهبری رویایی کابرال و ایده‌های مترقی او تا حد زیادی در جهان به طور کلی، و در آفریقای پس از استقلال به طور خاص ناشناخته باقی‌مانده است،  در عین حالی که در گینه بیسائو و کیپ ورد، به طور قابل توجهی کمرنگ شده است. این موارد انگیزه قوی من برای نوشتن این زندگی‌نامه است.

 

سعید حسینی:

کتاب شما سفر قابل توجه کابرال را از یک دانشجوی کشاورزی به رهبر یک جنبش آزادی‌بخش موفق – و همچنین یکی از برجسته‌ترین نظریه‌پردازان اجتماعی نسل خود، مستند می‌کند. چه جنبه‌هایی از تربیت اولیه کابرال او را در چنین مسیر زندگی قرار داد؟

 

پیتر کاریبه مندی:

کابرال خاستگاهی فرودستانه داشت و در محیطی استعماری بزرگ شد که مشخصه آن استثمار و ستم وحشیانه بود.  او سختی‌ها را متحمل شد و از نزدیک شاهد مرگ «مردم بر اثر شلاق خوردن» در سرزمین زادگاهش (گینه پرتغال) و مرگ «مردم از گرسنگی» در سرزمین اجدادی‌اش (کیپ ورد) بود.

به عنوان دانشجوی دانشگاه در پرتغال، و کشاورز آموزش دیده، نژادپرستی را تجربه کرد – آن چه که در آنگولا، جایی که او به عنوان کشاورز جوان آفریقایی در آنجا کار می کرد، نژادپرستی را در ظهور مهاجرنشین-مستعمره آن «تهوع آور» یافت.

 

سعید حسینی:

آیا درست است که بگوییم کابرال ابتدا با اندیشه‌های انقلابی در قالب فرهنگی و ادبی مواجه شد؟

 

پیتر کاریبه مندی:

مواجهه کابرال در دوران دبیرستانش با جنبش ادبی کلارید – که هدفش تعریف و تأیید هویت کرئولی خاص مردم کیپ ورد بود – او را به نوشتن شعر و نثر برانگیخت.  در حالی که شاعران و نثرهای آن زمان بر بحران‌های وجودی ناشی از درام مکرر خشکسالی، قحطی، فقر، جزیره‌نشینی و مهاجرت تمرکز داشتند، اشعار و داستان‌های کوتاه کابرال و همچنین نقد او از ادبیات نوظهور بومی‌گرایی، بر این نیاز تأکید داشت- نیاز به فراتر رفتن از ناامیدی و گریز و درگیر شدن در تغییر و تحولی عمیق.

کابرال استدلال می‌کرد که تبدیل فرهنگ به سلاح امری ضروری است، زیرا سلطه استعماری مستلزم ستم فرهنگی است.  او نتیجه گرفت که آزادی ملی «لزوماً یک عمل فرهنگی است».

 

سعید حسینی:

همانطور که در کتاب مستند شده است، کابرال در میان گروهی از دانشجویان آفریقایی بود که در دهه ۱۹۴۰ در اروپا تحصیل می‌کردند و به سمت سوسیالیسم حرکت می‌کردند و حتی به احزاب سیاسی سوسیالیست و کمونیست اروپایی پیوستند. چه چیزی دانشجویان آفریقایی «آزادشده فرهنگی» در پرتغال را برای مبارزه با فاشیسم پرتغالی جذب کرد؟

 

پیتر کاریبه مندی:

دخالت آمیلکار کابرال و دانشجویان آفریقایی همکارش در مبارزه با فاشیسم پرتغالی اولویت داشت و تا حدی با روند «آفریقائی‌سازی مجدد روح» یا «بازگشت به ریشه‌ها» که آنها انجام دادند، مشابه بود. به عنوان آسیمیلادوها (آفریقایی‌های مستعمره‌شده‌ای که به‌اندازه کافی برای «همگون‌سازی» در جامعه پرتغال «متمدن» تلقی می‌شوند)، آنها از حقوق و تعهدات قانونی مشابه شهروندان پرتغال برخوردار بودند.

با این حال، علیرغم وضعیت خود به عنوان شهروند پرتغالی، برخی از دانشجویان آفریقایی، مانند کابرال، از قبل از نظم استعماری سختی که در کشورهای خود ایجاد‌شده و توسط دیکتاتوری فاشیستی در لیسبون به نام Estado Novo (دولت جدید) به طور قاطعانه حفظ شده بود، آگاه بودند. این دانشجویان با فعالیت‌های ضدفاشیستی به‌عنوان «وطن‌پرست» شناخته می‌شدند و در آن شرکت می‌کردند، اما به‌ویژه جذب سوسیالیست‌ها و کمونیست‌های پرتغالی شدند که پیام‌های برابری و عدالت اجتماعی داشتند. مشارکت فعال آنها در فعالیت‌های مخفی ضد رژیم به برخی از آنها – مانند کابرال، آگوستینیو نتو و ماریو دی آندراده از آنگولا، و مارسلینو دوس سانتوس از موزامبیک – امکان دسترسی به ادبیات ارائه شده از سوی حزب کمونیست پرتغال را داد.

 

سعید حسینی:

کابرال پس از مطالعات خود، در دهه ۱۹۵۰ به آفریقا بازگشت تا از طرف دولت استعماری پرتغال یک بررسی کشاورزی انجام دهد. با این حال، در حین پیگیری این تحقیق، کابرال از راه‌هایی که اقتصاد استعماری بر خاک، محیط زیست و معیشت کشاورزان آفریقایی تأثیر می‌گذاشت آگاه شد. چگونه استعمار، معیشت دهقانان را مختل کرد؟

 

پیتر کاریبه مندی:

کابرال به عنوان متخصص کشاورزی از تأثیر منفی استعمار بر زمین و محیط زیست به خوبی آگاه بود. او تخریب محیط‌ زیست و به ویژه فرسایش خاک ناشی از کشت شدید کالاهای صادراتی در کیپ ورد، گینه پرتغال و آنگولا را مورد مطالعه و گزارش قرار داد – اثراتی که بر زندگی و معیشت جمعیت‌های مستعمره تأثیر منفی گذاشت.

اقتصاد استعماری گینه پرتغال اساساً یک اقتصاد کشاورزی دهقانی بود که کالاهایی مانند بادام زمینی، برنج، هسته خرما و لاستیک را برای صادرات تولید می‌کرد. سرشماری مهم کشاورزی که توسط کابرال در سال ۱۹۵۳ انجام شد، نشان داد که این کالاهای صادراتی بدون ارائه فناوری پیشرفته، بدون هیچ گونه تغییر اساسی نهادهای سنتی، بدون سلب مالکیت قابل توجه از زمین، و بدون جابجایی عمده جمعیت، کشت و برداشت شدند.

با این وجود، معیشت دهقانان به دلیل تعهد به پرداخت مالیات استعماری به صورت نقدی مختل شد، که مشارکت در اقتصاد صادراتی را ضروری کرد و امنیت غذایی را به خطر انداخت. اگرچه برنج مهمترین محصول اصلی بود (و همچنان باقی می‌ماند)، اما یک کالای اصلی صادراتی نیز بود. صادرات برنج باعث کمبود آن در برخی از مناطق مستعمره شد. کابرال بر اهمیت کشت برنج برای امنیت غذایی جمعیت بومی تاکید کرد و در مورد تولید بادام زمینی که باعث تخریب خاک و تضعیف کشاورزی سنتی می شود، هشدار داد.

 

سعید حسینی:

کابرال که با مواجهه با واقعیت‌های زندگی دهقانی در پرتغال-گینه و از طریق مشاهده خشونت دولت استعماری رادیکال شده بود، در سال ۱۹۶۰ شغل خود را به عنوان متخصص کشاورزی رها کرد تا به یک استراتژیست سیاسی تمام وقت و نظریه پرداز جنبش آزادی تبدیل شود. کابرال در عرصه سیاست چگونه بود و چه زمانی خشونت برای او ضروری شد؟

 

پیتر کاریبه مندی:

انزجار قاطعانه کابرال از آنچه او «خشونت بی دلیل» نامید کاملاً مستند است. او قتل عام پرتغال در سائوتومه و پرنسیپ در فوریه ۱۹۵۳، موزامبیک در ژوئن ۱۹۵۵ و دسامبر ۱۹۷۲، در گینه پرتغال در اوت ۱۹۵۹ و آنگولا در فوریه و مارس ۱۹۶۱ را به شدت محکوم کرد.

 او طرفدار گفتگو بود، اما پرتغالی ها ناسازگار بودند. استفاده از خشونت آخرین راه حل بود و خشونت مورد استفاده برای جلوگیری یا به حداقل رساندن خسارات جانبی انتخابی بود.

کابرال یک سرباز آموزش دیده نبود و در آکادمی نظامی نیز شرکت نکرد. اما او ذهن تیزبینی داشت که با تحلیل انتقادی و تأمل عمیق در مورد سناریوهای ساخته‌شده و نتایج احتمالی به حل مسئله نزدیک می‌شد. او متفکری استراتژیک و دیپلماتی بسیار خوش بیان و ماهر بود که برای آرمان آزادی ملی استدلال‌های قانع کننده‌ای ارائه می‌کرد.

کابرال از زمان تصمیم خود برای وقف زندگی خود به مبارزه آزادی‌بخش تا زمان مرگ نابهنگامش، موقعیت نسبتاً ممتاز خود را در کلان‌شهر و در جامعه استعماری پرتغال به‌عنوان یک کشاورز «متمدن»، «همگون‌شده» و تحصیل‌کرده در دانشگاه به نفع همذات‌پنداری با مردم تحت ستم و استعمار شده قربانی شد. این با تصور او از «خودکشی طبقاتی» سازگار بود.

سعید حسینی:

درست است، در کتاب توضیح می‌دهید: «کابرال با اذعان به نقش رهبری خرده بورژوازی ملی گرا در مبارزه مسلحانه، بر لزوم “خودکشی به عنوان یک طبقه” و “تولد دوباره به عنوان کارگران انقلابی” تأکید کرد تا از “خیانت به اهداف رهایی ملی” و جلوگیری از گذار از استعمار به استعمار نو اجتناب کند».

آیا درست است که بگوییم کابرال به سقوط دولت جدید Estado Novo در پرتغال کمک کرد؟

 

پیتر کاریبه مندی:

ایده‌های انقلابی کابرال و هدایت مبارزات آزادی‌بخش مسلحانه بر برخی از سربازان پرتغالی که علیه ارتش او می‌جنگیدند، تأثیر گذاشت. «جنبش کاپیتان‌ها» که بعداً به جنبش نیروهای مسلح (MFA) تبدیل شد در اوت ۱۹۷۳ در گینه بیسائو متولد شد و از سوی افسران جوان خسته از جنگ رهبری شد که کابرال را تحسین کردند و این ایده رادیکال را پذیرفتند که استعمار پرتغال در آفریقا باید پایان یابد.

وزارت امور خارجه در ۲۵ آوریل ۱۹۷۴ کودتا کرد و دیکتاتوری چهل و هشت ساله دولت جدید را سرنگون کرد، لیبرال دموکراسی را به پرتغال بازگرداند و فروپاشی امپراتوری پرتغال در آفریقا را تسهیل کرد.

 

سعید حسینی:

شما اشاره می‌کنید که مناطقی که تحت کنترل PAIGC کابرال در طول مبارزات آزادی‌بخش آزاد شدند، دستاوردهای اقتصادی چشمگیری داشتند. با این حال، بسیاری از این دستاوردها در نهایت در سال‌های پس از مرگ او از دست رفت.  چرا اینطور است؟

پیتر کاریبه مندی:

در مناطق گینه پرتغالی که توسط PAIGC آزاد شده بود، سیستمی از فروشگاه‌های خلقی در پاسخ به اصرار کابرال برای «ویران کردن اقتصاد دشمن و ساختن اقتصاد خودمان» پدید آمد. اقتصاد کشاورزی دهقانی برای تامین نیازهای اولیه ساکنان سازماندهی شد و فروشگاه‌های خلق به عنوان خروجی برای محصولات مازاد که با کالاهای وارداتی مبادله می‌شدند، خدمت می کردند.

کابرال به عنوان متخصص کشاورزی می‌دانست که سرنوشت جوامع کشاورزی مانند کشورش بسیار با توسعه کشاورزی گره خورده است و برای افزایش یا تداوم تولید کشاورزی در سطح بالا، تولیدکنندگان و کشاورزان روستایی باید با قیمت‌های جذاب محصولات تولیدی تشویق شوند. استراتژی توسعه اقتصادی او بر کشاورزی به عنوان اساس اقتصاد کشور مستقل در حال ظهور تأکید داشت و توسعه ملی و صنعتی‌شدن را بر آن پیش بینی کرد. این استراتژی مستلزم مداخله قابل توجه دولت بود.

با این حال، حزب حاکم PAIGC در طول دهه اول استقلال، در تلاش خود برای تحکیم حاکمیت بر اقتصاد ملی، یک طرح توسعه شهری را اجرا کرد که نابرابری‌های روستایی-شهری را تقویت کرد. با یک نظام قیمتی بی‌انگیزه و زیرساخت‌های حمل و نقل ضعیف، تولید محصولات کشاورزی کاهش یافت.

بحران اقتصادی ناشی از آن، حزب حاکم را مجبور کرد که استراتژی کابرال را کنار بگذارد و اصلاحات اقتصادی لیبرال، از جمله برنامه‌های تعدیل ساختاری که از سوی صندوق بین‌المللی پول (IMF) و بانک جهانی توصیه می‌شد و عمدتاً تأمین مالی می‌شوند را اتخاذ کند. تلاش‌ها برای بازسازی اقتصاد گینه بیسائو به نفع «اقتصاد بازار آزاد» تأثیر زیادی بر بحران عمیق توسعه، که با زیرساخت‌های فیزیکی و اجتماعی رو به زوال بود، داشت.

 

سعید حسینی:

هدف نظریه انقلابی کابرال برچیدن استعمار و دیکتاتوری بود. کابرال به شهروندان دموکراسی‌های نوظهور اسماً مستقل آفریقا چه می‌گوید؟

 

پیتر کاریبه مندی:

هدف نظریه انقلابی کابرال پایان دادن به سلطه استعماری بود، اما او معتقد بود که این هدف تنها به «استقلال پرچم» دست خواهد یافت. او بین مبارزه برای استقلال که به وابستگی نواستعماری ختم می‌شود و مبارزه آزادی‌بخش ملی که مستلزم استعمارزدایی ذهنی و دگرگونی‌های عمیق اجتماعی-اقتصادی است که تأثیر مطلوبی بر زندگی مردم دارد، تمایز قائل شد.

پیام کابرال به شهروندان در دموکراسی‌های غیرلیبرال آفریقای معاصر این خواهد بود: A luta continua — مبارزات ادامه دارد.

 

سعید حسینی:

او امروز در مورد دموکراسی‌های غربی که با احتمال رکود دموکراتیک مبارزه می‌کنند، چه می تواند بگوید؟

 پیتر کاریبه مندی:

 با توجه به تناقضات و تضادهای حاکم بر دموکراسی‌های غربی، کابرال ممکن است با مفهوم «دموکراسی انقلابی» خود – که بر مشارکت مردمی در تصمیم‌گیری‌هایی که بر زندگی و معیشت افراد تأثیر می‌گذارد، بر کنترل مردمی بر نهادهای دولتی، و توانمندسازی از طریق آموزش و پرورش، تأکید می‌کند، و ایجاد اقتصادی کارآمد برای ارضای نیازها و خواسته‌های اساسی را نوید می‌دهد، محق باشد. 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)