تقدیم به رفیق بیژن چهرازی: از خدایان و ابراهیمان دوران

“هر روز کسی را میبینیم، نشسته که مرا به راه راست میکشد. او دریاست در اندرون من. من دست افشان و عربده مستانه. این داستان ابراهیم است با من. ابراهیم، عمرت را در مدرسه نشستی، اگر روزی شاگردی نمیکردی، بی قرار میشدی. جوهر تو آموختن مدام بود …”

“ابراهیم,
از فرماندهان ویکتور خارا بودی,
از گیاهان درخت بودی,
از شغل ها مسخرگی بودی,
از ننه ها دلاور بودی,
از کنش ها انقلاب بودی,
همیشه یک مرگت بود!”

 
https://podtail.com/en/podcast/radio-chehrazi/–23/
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)