خودمراقبتی (self-care) این روزها آوازه خوبی ندارد و بیشتر بوی خودمحوری، لاکچری و تبعیض طبقاتی میدهد. این عبارت به نماد یک صنعتِ چندبیلیون دلاری تبدیل شده که با درک نئولیبرال از فردیت، مراقبت و نیاز وسواسگونه به «حسِ خوب داشتن»، هزار و یک جور کالا به خورد مردم میدهد. تبلیغات مارکها و کالاهای جدید هم تمامی ندارند، چون واقعیت این است که هیچ کالایی نمیتواند غم درون را تسکین دهد و مشتریِ مستاصل دوباره و دوباره برای خرید برمیگردد تا بازار را زنده نگه دارد. شاخه «سبز» و محیطزیستی خودمراقبتی حتی ترسناکترست؛ کسبهای میگوید فلان ابزار پلاستیکی، مثلا مسواکت را، دوربینداز و از ما مسواکِ جنسِ بامبو بخر که «سبز» است، اما نمیگوید کارخانه تولید این مسواک مثلا در ویتنام است و ردپای کربنی حمل و نقل آن به مراتب بیشتر از استفاده از مسواک پلاستیکیست. آدمها تحت تاثیر عبارتِ جذاب خودمراقبتی، گرایش بیشتری به فرقههای ایدئولوژیک دارند، غمگینترند و برای محیطزیست مضرتر، چون هر روز نسخه «سبز»تری از کالا ارائه میشود و وقتش است قبلی دور انداخته شود.
اما خودمراقبتی فقط این نیست.
خودمراقبتی ریشه در سنت مبارزه سیاهپوستان آمریکایی علیه نژادپرستی دارد و از دهه هشتاد میلادی به بعد یک شق مهم و ضروریِ کار کنشگری محسوب میشود. بحث خودمراقبتی زمانی داغ شد که نویسنده و شاعر فمینیست سیاهپوست آمریکایی آدره لورد (Audre Lorde) بدون تعارف به هممیهنان مبارزش گوشزد کرد اگر بخواهیم به صورت جدی به مبارزه ادامه بدهیم باید حواسمان باشد ذهن و تنمان زیر فشار سیاسی از دست نروند. آدره لورد معنای مبارزه روزمره را به خوبی میدانست: او علاوه بر مصائب تبعیض نژادی، به خاطر همجنسگرایی هم مداوما در معرض انواع توهین و آزار بود. خانوادهاش مهاجران اهل کاراییب بودند و لورد همیشه «ناخودی» و خارجی بود. مضاف بر آن با سرطان هم دستوپنجه نرم می کرد.
لورد تاکید داشت که وقتی نظامهای سلطهجو قصد خرد کردن شخص را دارند، مراقبت از خود بخشی از نبرد سیاسی است. تعریف لورد از «خود» یک فاعلیت ضدتبعیض و ضدفاشیسم است: خودی که هدفی والاتر از منفعت شخصی دارد، خودی که نه فقط به دنبال کسب موفقیت بلکه به دنبال رفاه جمع است و اساسا شادیاش را در شادی جمع مییابد.
شیوه خودمراقبتی از شخصی به شخص دیگر متفاوت است و من اینجا قصد لیست کردن پیشنهاد ندارم. یک نفر اهل مراقبه (مدیتیشن) است و برای دیگری حتی کلمه مراقبه بار ایدئولوژیک دارد و اضطرابآور است. یک نفر اهل فیلم دیدن است و دیگری باید به کوه بزند. آدم باید میان آداب مختلف و بر اساس خلقوخوی خودش، در خلوت خود آیینی (ritual) دستوپا کند که نگهدار سلامت ذهن و بدنش باشد. (خود من نیاز دارم ساعتها پیادهروی کنم، ریتم موزون قدمها و نفسها و حضور در کنار مردم بدون اضطراب معاشرت برایم آرامشبخش است.) اما شاید یک نکته درخور توجه تمایز خودمراقبتی و تفریح باشد. یک کار تفریحی ممکن است بسیار لذتبخش باشد، اما روان و جسم آدم را حسابی خسته کند. برعکس، عمل خودمراقبتی، مثلا نوشتن، ممکن است در طول انجام دشوار و خستهکننده باشد اما آرامش بیاورد. خودمراقبتی مشخصا ساحت «بازسازی» است. قصد اینجا تیمار روان و بدن تحت فشار است.
نیاز به صحبت درباره خودمراقبتی — در تعبیر سیاسی آن — امروز پررنگتر از همیشه است. محمد مرادی، عزیز و هممیهن کرمانشاهی ازدسترفته بهانه نوشتن این یادداشت بود، اما قصدم نیتخوانی، و واکاوی کنش او نیست. معنی کنش او همانست که خودش در ویدیوی خداحافظی میگوید. روی صحبتم با زندههاست و تاثیری که از این خبر گرفتهاند.
بیش از صد روز است که ما میلیونها ایرانی داخل و خارج از کشور، هر اعلامیه مرگ را با اعلامیه مرگ بعدی قورت میدهیم و وقتی برای سوگواری نداریم. با خبر دستگیری یک شهروند به خواب میرویم و با خبر اعدام از خواب بیدار میشویم. قیمت دلار را دنبال میکنیم و به خودمان نهیب میزنیم که چرا هیچکاری از دستمان برنمیآید. اگر چند ساعت به تلفن و اینترنت دسترسی نداشته باشیم وحشت برمان میدارد که چه اتفاقی ممکن است استفاده باشد. در سرمان شمار بالایی از نامها و عکسهای از دسترفتنگان چرخ میزنند، نام کسانی که آنها را بهخاطر مرگ ناعادلانه و نابهنگام شان میشناسیم و داغ تکتکشان به اندازه از دست دادن یک عزیز نفسگیر بوده. مگر آدمیزاد چقدر جان دارد؟
دوستان انقلابی و حامی انقلاب، بیایید با الهام از جنبش مدنی سیاهپوستان -که گوشه گوشهاش درس است – هر کداممان یک آیین شخصی برای مراقبت از خود دست و پا کنیم و پیوسته به آن عمل کنیم. نگذاریم این حکومت روانمان را در چرخ ستمش آسیاب کند و تنمان را فرسوده کند.
انقلاب بازیگران و حامیان سرپا میطلبد. ضرورت بیچونوچرای کنشگری پیوسته و پیروزی اینست که #مراقب_خودمان_باشیم.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.