برای بررسی جنبش بایستی مدام و همزمان به سه چرخ دنده ی ساعت انقلاب که بر روی هم تاثیر متقابل دارند اندیشید و یک لحظه از رصد کردن هر یک از این چرخ دنده ها و تاثیراتش بر دیگری غافل نشد.

آن سه عبارتند از:

  • آمریکا، غرب و متحدانش
  • حاکمیت و ترفند هایش
  • مردم و شیوه های مبارزاتشان

– آن چه که در ادامه می آید بر اساس تحلیل همه ی آن چه که تاکنون می دانیم، سابقه ی موضوع و توان جمع بندی ما نوشته شده است که قطعا می تواند هم ناقص و پر از خطا باشد و هم به علت در حرکت بودن جنبش و تاثیرات متقابل این سه بر یکدیگر باعث تغییراتی گردد. از این رو بررسی مدام و تصحیح اشتباهات و اذعان به آن نه امری منفی و نقطه ی ضعف، که مثبت و ارزشمند است و بار آموزشی داشته و ما را از چارچوب های دگم نظری از پیش تعیین شده می رهاند و تحلیل شرایط را نیز در حرکت و باز نگاه می دارد.

– از هر کس که بیاندیشد همه چیز را می داند و الگو های قطعی برای پاسخ به همه چیز را دارد، باید ترسید.

چرخ دنده ی آمریکا، غرب و متحدانش

– به نظر می رسد:

جنگ نظامی در روسیه ، جنگ اقتصادی با چین و هر دو در عرصه ی تکنولوژیک و تفوق بر آنها در گستره ی دستاورد های علمی، از هوش مصنوعی و تراشه ها تا روباتیک و علم ژنتیک و فضا نشان می دهد، آمریکا در نظم نوین جهانی در فکر تسلط کامل بر کره ی زمین است و به هیچ وجه حاضر به پذیرش هیچ نوع بحران دیگری که او را از اهدافش دور سازد نیست. بحران های حاشیه ای که هر از گاهی به متن تبدیل می شوند مانند بحران مهاجرت، بحران هسته ای ایران، بحران های منطقه ای و موشکی و از همه مهمتر انرژی.

از این رو به دنبال حل این بحران ها از طریق مذاکره (ایران)، توافق در حاکمیت (افغانستان)، وعده و مشارکت (یمن، عراق، لبنان و سوریه) است تا نیروهای نظامی و اقتصادی اش را برای سیاست اصلی آزاد نگاه دارد.

مشخصا در رابطه با ایران از هرگونه عقب نشینی در حاکمیت و اصلاح در آن استقبال می کند.

اگر خیزش عمومی مردم ایران در ادامه آن چنان گسترده شود که خود آلترناتیوی برای حاکمیت فعلی شود و تبدیل به بحرانی مهم تر از بحران حاکمیت اسلامی گردد آن گاه آمریکا و متحدانش قطعا برای حل بحران جدید وارد عمل شده و برای مدیریت آن طرحی برای تغییر در شیوه ی تعامل با حاکمیت اسلامی خواهند داد.

از همه مهمتر به نظر می رسد غرب خواهان تغییرات مسالمت آمیز و پلکانی در حاکمیت است زیرا اپوزیسیون ناکارامد است، جنبش هنوز در مرحله ی آزمون و خطاست و حاکمیت از همه ی شیوه های سرکوبش بهره نبرده. اگر چه مردم نیز هنوز کارت های جدیدی برای بازی در جیب دارند.

عامل دیگری که آمریکا و متحدانش را تحت فشار قرار می دهد و در ادامه ی جنبش این فشار را بیش از پیش حس خواهد کرد، فشار جامعه ی جهانی و افکار عمومی، اندیشمندان و متفکرین و بخصوص تشکل های زنان و جنسیتی است که متاثر از شعار بسیار مترقی زن، زندگی، آزادی قرار دارد و نمی تواند آن را نادیده بگیرد.

 چرخ دنده ی حاکمیت و ترفند هایش

شکاف حکومت با مردم طی سال های اخیر آن چنان زیاد شده که پس از حذف اصلاح طلبان و یک دست شدن حاکمیت امکان مانور در شرایط بحران را ندارد و هر نوع عقب نشینی را به منزله ی سقوط می فهمد. از اینجاست که سرکوب تنها حربه اش در شرایط کنونی است.

سیستم ناکارامد و عدم تمرکز در مدیریت نظام چه در حوزه های اقتصادی و سیاسی و چه در حوزه های فرهنگی و اجتماعی و حتی در حوزه ی سرکوب باعث شده نظام مدام اشتباهاتی را انجام دهد که هزینه های بسیاری را برایش به بار آورده است.

راس حاکمیت ناگزیر شده به طور فردی (بخصوص به دنبال دولتی فشل) هر چیزی را مدیریت کند و این ممکن نیست، پس هر چه بیشتر منفور شده و گله مند از تیمی است که خود در حلقه ی نظامش به وجود آورده. بخش بزرگی از خواص در این فکرند که آیا بایستی با طناب رهبری به چاهی که برای نظام اسلامی کنده وارد شوند و یا بهتر است سکوت کنند و شرایط را برای فرار یا عقب نشینی بسنجند.

سرکوب مدام، بی برنامه و پر از اشتباه بوده است. نگاه کنید به ترفند های حمله به اوین، شریف، شاه چراغ و حماقت هایی در شیوه ی سرکوب معترضین، و حمله ی نظامی به کردستان بدون دستاوردی مشخص و درگیری های درون دانشگاه ها همگی نشان از عدم مدیریت واحد و دقیق در سرکوب است که خود ناشی از مدیریت هیئتی و فله ایست.

حاکمیت در بن بست سرکوب دائمی قرار دارد. این از جهتی مزیت است زیرا دیر یا زود او را بر اساس فشار جهانی و حضور مردم در خیابان ها ناگزیر به عقب نشینی می کند و از جهتی بسیار خطرناک است زیرا می تواند همواره او را به شکل های وحشیانه تری از سرکوب هل دهد و تا مرزهای عریان تری (حکومت نظامی، کشتار در زندان ها و ارعاب و ناامنی وسیع) سوق دهد.

بهره گیری از ابزار های هسته ای و ناامنی منطقه ای اگر چه هر روز بیش از گذشته رنگ می بازد اما فعلا همچنان حاکمیت را امیدوار نگاه داشته که با حمایت های روسیه و چین بر روی توافق با غرب و کاستن فشار جهانی حساب باز کند.

همه ی تلاش حاکمیت جلوگیری از حظور بخش های تماشاچی و غیر فعال جنبش است که نوید حضورشان در میدان برای معترضین به گوش می رسد. سه ابزار ناامنی اقتصادی و معیشتی، تجزیه طلبی اقوام و نگرانی های فرهنگی در حوزه ی آزادی های جنسی و مذهبی همچنان در دستور کار تبلیغاتی رژیم است اما دنیای مجازی امان کار تبلیغاتی او را بریده است و به غیر از طرفدارانش که هر روزه غیر فعال تر می شوند کسی به این گونه تبلیغات وقعی نمی گذارد.

حاکمیت در چالش مدام برای حفظ نیروهایش است. اگر مانند مبارزان جنبش، نیروهای رژیم را هم به دو بخش پیشانی و توده تقسیم کنیم، توده که در گذشته در راهپیمایی ها، مراسم و مناسبت ها، اربعین (حضور سه میلیون نفر در عراق)، خاکسپاری سلیمانی، حضوری میلیونی داشت هم اینک به شدت غیر فعال شده اما بخش پیشانی که در سرکوب شرکت دارد آلوده تر از آنست که خود را کنار بکشد. آن ها می مانند تا لحظه ی سرنگونی، و این خطرناک و پر هزینه است برای هر دو طرف.

طرح های مرگ زود رس رهبری، شورای رهبری، حضور خاتمی و اصلاح طلبان حکومتی، حضور تاج زاده منتقد اصلاح طلبان، حضور امثال قدیانی یا نیروهای عبور کرده از اصلاح طلبان، حتی رفراندوم، همگی در عقب نشینی حاکمیت از سرکوب صرف معنا پیدا خواهد کرد و همانگونه که گفتیم غرب از تک تک این طرح ها حمایت می کند ولی راس حاکمیت و تیم بیت فعلا جدی ترین مخالف هرگونه عقب نشینی در این سطوح است زیرا او نیز متوجه سیاست تغییرات پلکانی غرب می باشد.

فرسایشی شدن مبارزه بدون هیچ گونه دستاورد ملموسی برای بخش خاکستری جنبش در شرایط کنونی اگرچه امیدی را در حاکمیت زنده نگاه می دارد اما طولانی شدن مبارزات مردم برای او سم است و بحران های پولی و اقتصادی اش را تشدید می کند. فرسایش مبارزه ی مردمی یک شمشیر دو لبه است.

 

 چرخ دنده ی مردم و مبارزاتشان

– لازم است در ابتدا تاکید شود در سال ۵۷ عمده ی نیروهای انقلاب، حاشیه نشین های شهری و روستاییان بودند که در جنبش ضد شاه، نمایندگان نظری خود را در روحانیتی یافتند که با پرچم دین، اندیشه های ضد سرمایه داری و غارت طلبانه ی این توده ی جامانده از مواهب و مزایای شهری را نمایندگی می کرد و بتدریج بخش های دیگر مردم را به امید برقراری عدالت با خود همراه کرد و انقلاب ۵۷ را شکل داد. اما اینک این جنبش بر خلاف ۵۷ توده های مترقی را به حرکت درآورده و جنبشی است بغایت شهری، ضد دیکتاتوری و خواهان دولت رفاهی مدرن و پیشرفته.

این مبارزه هنوز طبقاتی نشده است. یعنی هنوز طبقات برای منافع مادی خویش با اتیکت خود وارد منازعه با رژیم نشده اند. اما دیر یا زود چنین خواهد شد.

از این رو فعلا مجموعه ای از حقوق دموکراتیک که بخش های متنوعی از مردم کل کشور را در بر می گیرد، در قالب شعار های کلی مثل مرگ بر دیکتاتور یا جمهوری اسلامی نمی خوایم و زن، زندگی، آزادی فریاد زده می شود.

از آنجا که طبقات در ایران شناور و درهم تنیده است ما با یک مبارزه ی جبهه ای به رهبری طبقه ی متوسط شهری رو بروئیم که بسیاری از افراد طبقات خرده بورژوازی، کارگران و سرمایه داران خرد را با خود همراه کرده و مبارزه ی ضد دیکتاتوری و آزادی خواهانه را به پیش می برد.

نداشتن رهبر واحد و حتی سخنگویی برای جنبش به سابقه ی مبارزه باز می گردد که مردم ترجیح داده اند پس از تجربه ی جنبش اصلاحات در سال ۸۸، دیگر به کسی در سطح ملی برای عبور از نظام اسلامی اعتماد نکنند. خصوصا اینکه نبود تشکیلات صنفی و نبود احزاب و نداشتن تجربه ی کار تشکیلاتی از یک سو، و سرکوب و دستگیری مداوم هر صدایی که قصد متشکل شدن را داشت نیز، مزید بر علت بوده است. پس تاکنون اپوزیسیون داخل در حد چهره هایی آزادی خواه باقی مانده و اپوزیسیون خارج نیز بسیار ناکارامد و در حال جدال با یکدیگر است.

اما با اوج گیری مبارزات مردمی و استمرار آن و فشار از پایین، اپوزیسیون های داخل و خارج ناگزیر به درک این اصل شده اند که مبارزه ی جبهه ای طبعا رهبری جبهه ای نیز می طلبد و برای تعامل با غرب، جنبش محتاج سخنگو است.

جنبش دانشجویی که خود متشکل از طبقات مختلف است، پس از مدت ها دوباره جایگاه اصلی خود را در جنبش دموکراتیک ایران باز یافته و در آینده با تشکیل اتاق های فکر و مدیریت نظری، نقش جدی تری در رهبری این منازعه بازی خواهد کرد. نقشی که پس از پیروزی به مرور رنگ و بوی سیاسی و ایدئولوژیک تر نظری به خود می گیرد و جنبش دانشجویی از حالت مبارزه ی جبهه ای به دستجات مختلف تغییر رفتار می دهد.

اقوام در آنجا که رهبری فعالی دارند مانند زاهدان و کردستان نسبت به بقیه اقوام از انسجام و برنامه محوری برخوردارند و در ادامه نقش فعال تری در اپوزیسیون بازی خواهند کرد.

تاکنون نقش جوانان وبخصوص زنان در جنبش قطعی و مثال زدنی است و نبایستی این نقش کمرنگ شود، و یا از شوری که جوانان به آن تزریق می کنند، به بهانه ی ناپختگی کاست. جوانان شهامتی را که دهه ها در پی اش بودیم را با خود به ارمغان آورده اند و زنان چراغ دموکراتیک جنبش را روشن نگاه داشته اند. چراغی که دنیا بر مترقی بودن و استثنایی بودن فرهنگی آن اذعان دارد.

هنوز بخش هایی از مردم به دلیل فرهنگ کاسبکارانه ی غالب و میل به محافظه کاری، منفعت طلبی و عافیت طلبی به طور عملی، وارد جنبش نشده اند. بسیاری هنوز نتوانسته اند آینده و شرایط آتی را برای خود تصویر کنند از این رو جنبش به دو بخش پیشانی و توده تقسیم شده است. پیشانی، فعالین در میدان و دانشجویان هستند و توده، تماشاچیان و منتظران یا به اصطلاح بخش خاکستری.

این وضعیت در کل کشور نیز مثال زدنی است. انگار کردستان در نقش پیشانی و دیگر شهرها در نقش توده قرار گرفته اند. مهم ترین نکته مراقبت از آن است که بین پیشانی و توده فاصله نیفتد. که اگر چنین شود پیشانی به سرعت سرکوب شده و توده منفعل می گردد. نبایستی توده خیال کند که پیشانی، خود همه ی کارها را انجام می دهد. نه تظاهرات گسترده در خارج از کشور، و نه گرفتن برخی شهرهای کوچک در کردستان نبایستی این تصور را ایجاد کند که پیشانی خود به تنهایی می تواند آزادی را به ارمغان بیآورد.

تغییر در شیوه های مبارزه یک ضرورت است برای جلوگیری از بن بست در مبارزه. از جمله، تبدیل جمع های اعتراضی در جای جای محلات به راهپیمایی های کوچک محله محور که توده را به همراهی می کشاند. یا اعتصاب های شهری کسبه و بازار، و در مرحله ی بعد گسترش اعتصاب ها به کارمندان و ادارات و اعلام فراخوان به راهپیمایی های بزرگ در تمام شهرها وحتی در آینده اعلام تعطیل رسمی، همگی پرهیز از فاصله افتادن بین پیشانی و توده است.

نقش دنیای مجازی در این جنبش کمتر از رهبری آن نیست و جوانان همانگونه که در آن قوام یافته اند و باعث روشنگری خود و دیگران گشته اند به همان شیوه نیز مراقب جنبش و مراقب انحراف از آرمان ها و اهدافش هستند. بقیه ی اندیشمندان و تئوریسن های انقلاب بایستی این ویژگی های جنبش را به خوبی دریابند و مهمترین کارشان تزریق اندیشه های نو و شیوه هایی برای تعمیق شعارها و اجرایی شدنشان باشد.

 

نیمه ی اول آذر

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)