در مطلب قبلی، اشاراتی گذارا به قضیه استقلال سیاسی کردم، چند مثال و نقدی هم بر قضیه دهه هشتادی‌ها، با توجه روش‌های آوانگاردی انتقادی امثالهم، خب این قضایا نیاز به توضیحاتی فراوان است، اما امثالهم در شرایطی هستم که این همه توضیح بدهم و نه اساسا مخاطب خاص حوصله دارد، در مورد مخاطبان عام یعنی عموم مردم، شکی دارم این اکثریت مردم (ملت؟!) اساس اهل مطالعه باشند و بیاند در میان این بمباران شبانه روزی اطلاعات‌جاتی از انواع جنگ رسانه‌ای-روانی خصم متخاصم، که نهایتش در جنگ اباطیل می‌بینیم، این مطالب کاربردی سریع در تصحیح یا ارتقای فکری مخاطب عام داشته باشد، نهایت بخت این است به نظر گروه‌های مرجع برساند و از آن در تحقیقات و بررسی‌های جامعه‌شناختی، سیاسی-اقتصادی و غیره بهره ببرند.

 

جنگ اباطیل: از پَخمگی تا نخبگی، دروغ یا راست استقلال سیاسی در ج.ا و سایر دولت-کشورها؟!

https://www.tribunezamaneh.com/archives/328031

به هر حال، این القای ادعایی حاکمیت ج.ا و سمپات‌ها و ذی نفعان (نفوذی‌های شیعه سلفی و کنار زدن شیعه اصلاحگر و همچین نفوذ شاخه های از پان‌عربیسم و سایر پان ها و…) و متظاهران مافیایی (در حقیقت دنبال مناقع شخصی‌شان هستند، اما فعلا نفعشان در تظاهر به دفاع از ج.ا است، تا زمانیکه ورق برگردد و یک حکومتی دیگر بیاد و آنگاه حامی حکومت جدید بنمایند!)، که مثلا حکومت ج.ا یک رژیم مستقل است. تقریبا همیشه چند شاخص یا مثال می‌اورند از جمله:

الف- اینکه می‌توانند به ظلم و جنایت غرب و بویژه امریکای (به قول خودشان شیطان بزرگ) و اسرائیل (به قول خودشان رژیم صهیونیستی) فحش بدهند و پرچم‌های آنها آتش بزنند و منافع و حتی موجودیت آنها تهدید کنند و گاهی ضرباتی بزنند.

ب- مورد دیگر ادعای بهره بردن استقلال سیاسی است، اتفاقا من هم نظرم همین است، که استقلال سیاسی واقعی وقتی است که در عمل نفعی حاصل شود، بویژه در راهبرد کسب منافع اقتصادی در جهت منافع ملی، این بهترین و آشکارترین شاخص استقلال سیاسی است، اگر واقعا چیزی به نام استقلال سیاسی وجود داشته باشد، نهایت و اوجش در بهره‌وری اقتصادی هم حاکمیت و هم عموم ملت باشد، که مثلا طی یک دوره میان مدت الی بلند مدت حجم تولید و ارزش ناخالص ملی، برابری تراز صادرات و واردات، و ترجیحا اندکی هم موازنه مثبت اگر بتوان، چرا که تجمیع سرمایه چه به صورت ارز و چه به صورت طلا در ذخایر بانکی و غیره، نوعی حبس سرمیاه است، این طلا و ارز خاجی بایست دائما در گردش باشد و ارزش افزوده کند و در پی اش موجب کاهش بیکاری و فقر و شکاف طبقاتی، افزایش رفاه و رضایت‌مندی عمی شود)،افزایش درامد سرانه، کاهش میزان فقر و شکاف طبقاتی، افزایش رفاه عمومی.

========================
در مورد الف- حقیقتا چیزی جز بلاهت و یا حتی خیانت به منافع ملی نمی‌تواند بر نوع ادعاها گذاشت.
کلمات بار معنایی دارند، تعریف دارند یا لااقل توقع معنی و تعریفی از آن است. قضیه بازی با کلمات نیست، بلکه سوءاستفاده از کلمات برای اعمال ظلم و ناحقی است.
کاری که امروزه یک چیز عادی در جهانشدهد از سوی گروه‌ها یا افراد، بی احترامی یا عدم احترام به پرچم کشورها و آتش زدن پرچم و فحش دادن علیه فلان کشور و یا حکومت و حتی بدتر حمله فیزیکی به سفارت و کنسول‌گری کشورها آن هم کشورهای عضو سازمان ملل که رسما حمله به این اماکن در حکم حمله به خاک ان کشورها برخی تلقی می‌کنند و برخی می‌گویند ابرقدرت‌ها با همین حربه می‌توانند فلان کشور را در شورای امنیت محکوم و تحت تحریم اقتصادی و غیره قرار داده و حتی حمله نظامی تلافی جویانه یا به تعبیری تدافعی کنند! این که دیگر هنری نیست که حکومت با اشاره به آن ادعای استقلال کند!

همین بلاهت و شاید خیانت در مصادره به مطلوب متجاهلانه (خود را به نفهمی زدن) است کلماتی مانند انقلاب و اعتراض حکومت ج.ا به نفع خودش مصادره کرده به خیال خودش!
مثلا یک سری اتفاق افتاد سال ۱۳۵۷ و تا سال ۱۳۶۲ به کل این حاکمیت آخوندیستی ج.ا قدرت-ثروت عمده ملی ایران در تسلط ظالمانه و فاسدانه اش گرفت با ایجاد باندهای مافیایی، و با جولان دادن به مافیایی حکومتی و یا نفوذی در حکومت، عملا جنایت‌های اقتصادی در حق عموم بویژه طبقات متوسط به پایین کرد به طوری که عمر و زندگانی انها را تباه کرده است طی چند نسل، اما همین اشتباه عمدی و یا سهوی بسیاری از منتقدان و مخالفان حاکمیت ج.ا می‌کنند، مثلا:
کلمه براندازان! کدام برانداز؟! براندازی وقتی است که واقعا حکومت ج.ا ساقط و یک حکومت یا رژیم جدید بجایش بر سر کار بیاید! هنوز که این ج.ا هست!
می‌توان گفت حامی براندازی، اما برانداز نمی‌شود گفت، حتی اتهامی به کسی وارد کرد! برانداز همین رئوس و عوامل هنوز زنده مانده و در حکومت کشور هستند از مقطع ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تا اکنون که به دعای خودشان رژیم یا حکومت پهلوی را براندازی کردند!
تازه هر کس گفت فلان حکومت براندازی کنند، که در عمل انجام نداده، فقط خرفش زده ونظر و عقیده اش بیان کرده بر اساس اصل آزادی بیان! نهایتش گفته فلان حکومت به دلایلی نامشروع یا ظالم و فلان و بیسار است و نمی‌خواهد باشد در این وضع یا اصلاح شود یا برود، اینکه براندازی نیست! که فی المثل فلان کس را بگیرند به جرم زدن این حرف به زندان یا حتی مرگ محکومش کنند! بعد می‌گویند ما مخالف ازادی بیان نیستیم! مخالف تضارب اندیشه نیستیم! طبق اصل ۲۳ قانون اساسی ج.ا آزادی بیان و اندبشه آزاد است!
پس فعلا و نقدا شما جناب حاکمان و عوامل ج.ا شما برانداز هستید طبق ادعای خودتان و نه مخالفان شما! اگر براندازی جرم است، حالا فعلا شما این کار کردید، خوب شاید بگویید چون پهلوی نامشورع و ظالم و فاسد و مستبد بود براندزای اش کردیم، خوب درجا همین گفته، بار حقوقی دارد، پس کسانی هم حکومت شما را نامشروع و ظالم و فاسد و مستبد شناختند حق دارند شما را براندزی کنند طبق حقی خودتان عملا ایجاد کردید! اما به هر حال فعلا هستید و مخالفان شما فعلا مخالف هستند و نه برانداز!

کلمه انقلاب، همان طور حکومت چ.ا متجاهلانه سعی مصادره به مطلبو ان اتفاقات ۱۳۵۷ تحت عنوان انقلاب اسلامی دارد انگاری یک انقلاب دائمی و ابد یاست و دیگر انقلابی روی نخواهد داد!، و از برساختن تشکیلات با نام‌های انقلابی همچون سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شورای انقلاب فرهنگی، دادگاه انقلاب و..! این تجاهل است، اگر فرض کنیم سال ۱۳۵۷ انقلاب د یعین حکومت یا رژیم سلطنتی مطلقه دائمی و مادام العمر به یک حکومت غیر سلطنتی و غیر مطلقه و غیر دائمی و غیر مادام العمر یک فرد یا گروهی اقلیت بر اکثریت بوده، تازه همان سال ۱۳۵۸ یا نهایت سال ۱۳۵۸ و اوجش سال ۱۳۶۲ (انحصار کامل قدرت-ثروت در دستان آخوندیسم) بوده، دیگر کش دادن این انقلاب و نام گذاری و ایجاد تشکلات انقلابی معنی ندارد تا زمان اکون و اینده نامعلوم!، دادگاه انقلابی بر فرض هم توجیه داشته(؟!) مربوط به همان دوران انقلاب بوده، این ادعای ضد حاکمیت ج.ا است، شاید گفت حتیجهالت! یعنی اعترف می‌کند هنوز حکومت پهلوی ادامه دارد و این حاکمیت ج.ا همچنان در تقلای براندازی پهلوی است!
انقلاب مفهومی مقطعی دارد، یک قطعیت در نقطه زمانی فرضی یا عینی، انقلاب مفهوم کش‌سانی زمانی نیست! انقلاب از جنس رویداد است نه رَوند. در حالی که اعتراض می‌تواند هم رویدادی و هم روندی و یا طولانی مدت باشد.
همین ادعا عجیب از سوی برخی مخالفان ج.ا می‌شود، یعنی اعتراضات مختلف بویژه اعتراضت جاری ۱۴۰۱ را انقلاب می‌نامند و هر کس هم انتقاد کند با کلی فحش و تهمت مواجه می‌شود، انقلاب وقتی صورت می‌گیرد که مثلا این حاکمیت ج.ا فعلی جایش به یک حاکمیت جدید بدهد.
همچنی اتهام اغتشاش و شورش و انواع این نام‌ها به اعتراضات مردمی در سال‌های ایخر و بویژه ۱۴۰۱ از سوی حکومت ج.ا است، این نهایت تجاهل و اقدام جنگ روانی احمقانه است که اعتراض مردم آن هم با حجم گسترده و با حمایت عملا اکثریت مردم را به سطح شورش و اغتشاش تنزل داده! این تنزل اگر در باور حاکیمت باشد، به مراتب هم برای حاکمان و هم برای موجودیت ایران خطرناک است، نادیده گرفتن اعتراض و نارضایتی اکثریت مردم از وضع کشورداری و حاکمیت، در نهایت یا به احطاط کامل و پوکی موجودیت ملی ایران می‌شود یا جنگ داخلی و تجزیه، اگر حاکمیت نتواتد خودش را سریع اصلاح کند یا تن به تغییر حاکمیت دهد، در مطالب قبلی اشاره جهنمی کردم ممکن است روی دهد در اثر بروز جنگ داخلی!
خطر بزرگ هیم است، خکومت خودش مصون از هرگونه قیام برای ساقط شدن از سوی مردم به بیند، این توهم استکباری بلای خییل از کشورهای مبتلا حکومت دیکتاتوری هستند و کارشن به فاجعه هم باری حاکمان و هم مردم کشیده شده است.
همین سوءاستفاده از کلمات کلیدی مهم، خودش موجب پدیداری نابخردی بزرگی است که تعبیر ایدئولوژیک شدن متغیرهای موقتی به جمدات دائمی فکری-عقیدتی می‌شود، اینکه اکنون این حاکمیت در چنین باتلاقی است که حتی نمی‌تواند در شعار مرگ مرگ.. یا حتی ستاد امر به معروف.. تا گشت ارشاد انعطاف نشان دهد و اصلاح کند روش حکمرانی را، همین مسئله ایدئولوژیک شدن متغیرات به جمودات اعتبار و کسب مشروعیت البته توهمی است.
حکومتیان گمان می‌کنند اگر چهل سال به امریکا و اسرائیل فحش داده و پرچم آتش زده و شعار نباودی شان داده اندف پس اگر تغییر موضع بدهند، مشروعیت حاکمیتشان بر باد می‌رود! این همان باگ راهبردی حکومت ج.ا است، باگی سال‌هاست منتقدان بدان اشاره صرح کرده، اما حاکمیت ج.ا نمی‌خواهد زیر بار سخن منطقی و عقلانی برود! این خودش تا حدی شبیه معمایی شده(؟!)، البته حکومت و رژیم های با ادعای سکولار دموکراسی این معضل منبع مشروعیت حل کردند، با حقیقت یا شوی دمکراسی سکولار، از یک طرف کمابیش محترمانه نهاد دین را از دخالت مستقیم و علنی در حکومت جدا کرده، و البته نهاد دینی در کنار و حامی حکومت و کمک در اخلاقیات و معنویت جامع و ملت کردند، از طرفی با اجرا یا شوی انتخبات و رای اکثریت و حزب گرایی و مسئولیت‌پذیری و حاکمیت قانون و امثالهم، منبع مشروعیت از آسمان انتزاعی با زمین واقعی اورده اند!

یعنی ایدئولوژی منبع مشروعیت را روی متغیرات گذاشته و قادر نیست انعطاف و اصلاح کندچون گمان می‌کند ریسک است!، حتی روی ایجاد رابطه دیپلماتیک با امریکا به نظر امثالهم حتی از احیای برجام اهمیتش کمتر نیست و بلکه چه بسا مهمتر و اولویت دارتر است ایجاد فوری روابط دیپلماتیک عادی با کشور امریکا برای منافع ملی عموم ایرانیان!، از بس گفته امریکا شیطان بزرگ است و این را تبدیل به جموداتی مشروعیتش شده! ای دیگر استقلال سیاسی نیست، این وابستگی حاکمیت سیاسی به موهومات ایدئولوژیک است و نقض استقلال سیاسی در عالم واقعیت!
نمونه این عراضه مهلم سمی، حذف راهبرد سیاسی-اقتصادی موازنه مثبت روابط بین الملل است، قطع رابطه و تخاصم با عمده قدرت-ثروت جهان یعنی غرب و از جمله امریکا، حذف رقیب غربی در بازی رابطه با شرق، باعث شده از طرفی تنوع دسترسی به منابع و بازارهای صادراتی و وارداتی مهم غربی محروم شود ایران و از طرفی توان چانه زنی با شرق کم شود، تحریم هم معضل مضاعف شده، عملا کشور در باتلاق روابط خارجی اقتصادی باج‌دهی به شرقیان شده است، کالای گران و آلوده به فساد از شرق و غیره تهیه می‌کند و کالای داخلی با تخفیف بالا به شرقیان و غیره باز با آلودگی به فساد می‌فروشد! این قضیه در مورد ب توضیح بیشتر داده شده.

مخلص نتیجه اینکه، این ادعای استقلال باطل است و برعکس ضد خودش است، حکومت از انعطاف در جهت حفظ و بقائش در معرض ریسک و ملت در معرض انحطاط و حتی نابودی قرار می‌دهد!
====================================

درباره نکته ب، قطعا نظرم تاکید بر همین تلقی یا تعریف از استقلال است، اگر هم واقعا چیزی به نام استقلال سیاسی در جهان واقعیت کشورها و حکومت‌ها باشد(؟!)، امثالهم در خود اصل استقلال سیاسی هنوز به قطعیت نرسیدم که اساسا همچین چیزی در عالم واقعیت ممکن است؟!
بر فرض وجود داشته باشد همیچن چیزی، نمود واقعی اش همان نفع است، نفع مادی یا غیر مادی، و بویژه اقتصادی که به منجر زودن فقر باشد در نهایت کمک به نفع تعالی معنوی و فرهنگی و اخلاقی می‌شود، باز البته صرفا رشد و توسعه مادی منجر به تعالی معنوی نمی‌شود اگر مثلا فساد آموزشی باشد، مافیا باشد، تبعیض باشد، حی اگر بر فرض بر اساس تعریف نهادهای بین المللی (درست و یا غلط) این شاخص عمومی فقر چنان شود کلا تمام جامعه از زیر خط فقر بیاند بالا، باز منجر به تعالی معنوی عمومی مردم نمی‌شود، تبعیض حتی در اوج رفاه همگانی باز ممکن است روی دهد مثلا بین طبقه متسوط مزدبگیر و طبقه سرمایه دار کارفرما که عمده ثروت در اخیتار دارند! خود منبع احساس تبعیض بایست ریشه ای حل شود!

در زمینه رشد تولید ناحالص ملی و تراز مثبت تاکیداتی در کشورهای موسوم به جهان سوم یا در حال توسعه و یا عقب مانده می‌شود، اما لزوما تاکید شدیدی روی تراز مثبت می‎کنند بعضی، این در صورتی است که کشوری شاخص‌های عقب‌ماندگی و امنیتی ضعیف باشد که توصیه شده مقدار قابل پیش‌بینی از ریسک سرمایه را ذخیره داشته باشد در حقیقت این نقطه لزوما مثبت از نظر استقلال سیاسی نیست، این ریسک برای داشتن ذخایر بالا یعنی خطر تحریم و خطر جنگ و این در تضاد آشکار با استقلال سیاسی است که بعد بیشتر توضیح می‌خواهد،، اما در کشورهایی با ریسک پایین آنچنان هم اهتمامی در ایجاد ذخایر ارزی و طلا ندارند، اغلب کشورهای غول سرمایه داری موسوم به غربی، میزان بدهی ملی-دولتی حتی بیشتر از تولید ناخالص ملی اش است!
این اشتباه راهبردی امثال ج.ا است خودش را با این وضعیت کشورها غول سرمایه‌داری مقایسه نابجا می‌کند به هیچ وجه امثال ایران چنین شرایطی ندارد که بدهی ملی-دولتی اش حتی به ۲% معادل تولید ناخالص ملی برساند چه برسد بیش از آن!، ایران کمتر از نیم درصد اقتصاد جهان دار است و در حالی که یک درصد جمعیت دارد، و البته ظرفیت بالقوه اش می‌تواند بین ۵% حتی ۱۰% جهان برسد در شرایط ایده آل حکمرانی خوب و ثبات امنیتی-سیاسی-اقتصادی و روابط باز و متعادل (بویژه موازنه مثبت میان گشور-قدرت‌های بزرگ) با تمام کشورهای جهان ظرف مدت مثلا ۴۰ سال آینده.

کلیت داستان ادعای استقلال سیاسی همین است، در عمل وقتی از نظر روابط سیاسی خارجی، زیان سنگین و عمده است در حد فرصت-نسل سوزی و خسارت سنگین منافع ملی و خطر متلاشی شدن کلیت و موجودیت ملی و تمامیت ارضی یک کشور، این ادعا صرفا یک ادعا است.

نکاتی درباره قضیه دهه هشتادی‌ها:
اشاره به در مطلب قبلی و مثال کیس سخت‌افزاری قوی و ضعف نرم‌افزاری در کنتراست از پخمگی تا نخبگی، همان طور گفتم اصلا قصد بی‌احترامی نیست، قضیه انتقادی است، اینکه بقیه از انتقاد و نوع کلمات خاص برای ادای حق مطلب را توهین تقی کنند مقصر خودشان هستند.
اما قضیه دهه هشتادی‌ها به این سادگی برخی می‌گویند نیست، اینکه برخی حکومتی‌های ج.ا گفتند در بازجویی یا بازپرسی با گروه اشخاص سنی دچار گیجی یا عدم درکشان شده اند!، بایست تا حدی بدان‌ها حق بدهیم!، حقیقتا قضیه به این سادگی نیست که مشکل فقط آزادی اجتماعی یا مشکلات تهاجم فرهنگی غربیان از طریق فضای مجازی و فیلم و بازی و این چیزها باشد!
می‌تواند همه این موارد موثر بوده باشد، همه اینها قسمت کوچکی از کلیت قضیه است، آن اشاره قیاسی سخت‌افزاری و نرم‌افزاری اینجانب و نکته انحطاط آموزش و پرروش و بویژه فساد آموزشی و مراکز به اصطلاح آموزش خصوصی (کذایی-مدرک فروش و.. فاسد)، هم بخش مهم است و حتی باز هم عمده مسئله قضیه نیست!
قطعا مسئله عدم رسمیت آزادی سبک زندگی است، خود موضع داشتن حجاب اجباری و یا دوست دختر و دوست پسر و پارتی و اینها که هست (هر چند به شدت تبعض آمیز، در مطلبی با قید ۱۸+ نکاتی گفتم با خودساسنوری، اما هیمن راب رخی اهانت و زشت گویی می گیویند از وضعیت بحرانی بی عدالتی جنسی در ایران!)، مسئله رسمیت است، اینکه نوعی هم تبعیض است، آنهایی که توان مالی بیشتری دارند و جزء طبقات مرفه و ثروتمند هستند در داخل و خارج کمابیش به قدرتِ ثروت توانسته اند این آزادی‌ها بگیرند هر چند باز هم رسمی نیست و از نظر حکومت ج.ا غیر قانونی استف اما ماله کشی شده برای طبقات مرفه و حتی خودی های درون حاکمیت، نمونه اش انتشار وسیع تصاویر و مستندات هم در داخل و خارج خود یاعضای خانواه حکومتی‌ها از بی حجابی تا روابط جنسی و جلوه های اشرافیت!

بخشی مهم دیگر این مسئله قضیه، مسئله امید به زندگی است، بازخورد تنش اجتماعی بزرگسالان و والدین در جامعه و در میان خانواده و خانه با مشکلات معیشتی و ترس و استرس دائمی از ادامه حکومتی موجب و بهانه تحریم از سوی اجنبی شده و با جولان مافیا و تورم و گرانی کمر تحمل اقتصادی اکثریت ملت شکسته است!
این وقایع تاثیر مستقیم بر روح و روان نوجوانانی می‌گذارد که در طبقات متوسط به پایین بویژه هستند. گسترش اعترضات با مناطق پایین شهر، موید همین نکته است، نماد اعتراضی حجاب اجباری به اسم دهه هشتادی است، این نوک کوه یخ معضلاتی است که اکثریت جامعه درگیرش هستند و نوک این کوه یخ به اسم اعتراضات حجاب اجباری و دهه هشتادی استارت زده شده، اما غول مشکلات یعنی کوه یخ بیشتر زیر طاهرا آب است و معلوم نیست، اما با یک تعمق در این آب در میابیم این عظمت هولناک و ترازیک این کوه یخ معضلات را!

این کوه یخ، یکی از چندین کوه یخ‌های معضلاتی امرز مردم ایران است، کوه یخ معیشت، کوه یخ آزادی حقوق بشری، کوه یخ بحث دمکراسی و فضای فعالیت سیاسی، کوه یخ تحریم و معطلی احیای برجام، در نهایت کوه یخ بزرگی به نام خود نوع حکمرانی و حکومت ایدئولوژیک ج.ا که در باتلاقی از جمودیات فرو رفته و اقلیتی اجازه اصلاح بدان نمی‌دهند و طی چند دهه این قدر مقاومت در برابر اصلاح کرده اند که احتمالا اکثریت مردم به مرحله قیام برای ساقط کردن حکومت ج.ا رسیده اند چون دیگر امید به اصلاح آن ندارند، می‌ماند چگونه این ساقط انجام شود؟، هزینه و اش چقدر است؟!

 

 

برای روشن اندیشی درباره سری مطالب جنگ های اباطیلی بایگانی را مرور کنید

https://www.tribunezamaneh.com/archives/author/korooshbotshekane

 

نمونه دیگر نوشتارهای مشابه

https://www.tribunezamaneh.com/archives/author/botshekan

 

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)