ای جان سپید گلهای اطلسی،
نور سپید یخ به تورم تنت٫ تن کوچکت
های های مادرت،
آهسته می‌کند مردنت را،
دراین فاصله نور پس از ابر را بیین
پرچم سپید بی زخم‌را بگیر و‌بگو:
چگونه بادبانهای سرخ قایقت٫افراشته
به سقف خانه خورده ٫
پیش می¬رود در خیابان؟
خون که ندارم در رگم
که قایقت بایستد بر خون من
آب که ندارم بر تنم
برای قایقت که بایستد بر آبهای من.
بگو پیش از اب شدن یخها، بگو
چگونه در رگ خالی از خون،
زمین خالی از آب،
قایقی چنین پیش می¬رود؟
بگو پیش از آنکه سپیدی برود
و های دیگری در گلوگاه زنی خانه کند.
بگو تا که این سوگند را تنها به تو
تنها در این فاصله¬ی رام مرگ،
در این فاصله‌ی دو«های» از مادرم و مادرت؛
سوگند به رنگین کمان که
قاتلان را بیرون خواهیم راند
چون خاک بر تنِ سفتِ زمین خواهیم ریخت،
دانه خواهیم کاشت
و باد ٫ باد رام نشدنی را در مشت خود محبوس خواهیم کرد
و قاتلانت را بیرون خواهیم راند.
آن روز دوباره قایقت را بیار
روی رگهای ما بایست و دوباره بخوان.

۲۶ آبان، مولود
#کیان_پیرفلک

پی‌نوشت: ۱. یخ‌های خانه‌شان و خانه‌ی همسایه‌هاشان برای تنش سردخانه ساخته بود.
۲. قایقی ساخته بود یک روز در تشت

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)