حادثه هولناک و تروریستی حمله به شاهچراغ در شیراز میان ایرانیان و بویژه میان ایرانیان معترض باعث گمانه زنی های فراوان شده است. گمانه زنی هایی که از جهاتی نیز منطقی است و وقتی با حکومتی روبرو باشی که حاضر است دست به هر جنایت و دروغی بزند تا خودش را نگه دارد. اما چه انها که می گویند این حمله یک حمله ی تروریستی از داعش است و چه انها که می گویند کار کار خودشان هست و این مهاجم در واقع قبلا یار سردار سلیمانی بوده اند، در واقع هم خون این کُشته شدگان را بهدر می دهند، یا بخوبی پاس نمی دارند و هم متوجه ی آن منظر اصلی و رادیکالی نیستند که این جنایت تروریستی بر ما و آنها می گشاید. منظری متفاوت و راهگشا که می تواند و باید چراغ یا شاهچراغ راه اینده و مشترکمان باشد تا این جنایات و قربانیان بیگناهش هرچه زودتر به پایان برسد. قربانیان و کُشته شدگان حمله ایی تروریستی که بهتر است انها را شهید ننامیم، خواه عامل جنایت تروریست خارجی یا از حکومت باشد. زیرا شهادت واژه ایی در پیوند با فرهنگ مذهبی و ناموسی است که باید از آن بگذریم تا این جنایات و این دیکتاتوری مذهبی نیز پایان بیابد و دور باطل جنگ قهرمان/دیکتاتورها شکسته بشود. زیرا به اسم شهید و شهادت و پاکی هم اکنون در حال قتل عام معترضین جوان و پیر ما نیز هستند و یا به اسم حجاب اجباری دروغین و خشن و ناپاک. زیرا در جامعه ی مدنی موضوع و شیوه ی مقاومت به حالت «جسارت مدنی» هست و نه قهرمانی و میل شهادت برای ارمانهای دروغین. ازینرو نیز کُشته شدگان ما شهروندان مقتول و قربانیان جنایاتی هولناک هستند، چه قاتل داعش باشند و یا قاتل حکومت باشند که همزمان در همین لحظات به قتل معترضان جوان و بیگناهی چون مهرشاد دست زده است و به خشونت و قتلش علیه معترضین جوان و مسن ادامه می دهد. در حینی که بقول خودش داعش شهروندانش را در شاهچراغ به قتل می رساند. اینکه در نهایت داعش کاری را کرده است که خود او در این چهل و اندی روزه ی اخیر به مراتب انجام داده و می دهد و در تاریخ معاصر ما.

حادثه ی هولناک شاهچراغ به ما چه می گوید؟ یا چه چراغ و راهی را بر ما روشن می کند!

داریوش برادری، کارشناس ارشد روانشناسی/ روان درمانگر

بنابراین ما باید منظر اصلی و رادیکال این صحنه را برملا بسازیم. اینکه به دادخواهی از هر دو برخیزیم و اینکه خونهای انها چه می طلبد و چرا ما بر مزار هر دو می گرییم. زیرا ایرانیانی دیگر و قربانی شده هستند.

زیرا اگر بگوییم که این جنایت کار داعش است، و انها نیز اعلامیه ایی در این باب داده اند و اینکه می خواهند از اب گل الود ماهی بگیرند، پس حکومت ما باید بدینطریق به دفاع از جان شهروندانش علیه تروریسم برخیزد که به خواستهای برحق معترضین جواب بدهد، از قتل عام مردمش دست بردارد و راهها را برای تغییر قوانین و نفی خشونت و همه پرسی باز بکند. تا اکنون داعش عملا شکست خورده و کم توان نتواند ازین شرایط بحرانی و خشن سوء استفاده بکند و یا دیگران نتوانند از فضای متشنج داخلی سوء استفاده بکنند. بجای اینکه این حکومت همزمان به قتل معترضان برحق و جوانی چون مهرشاد دست بزند که چیزی جز یک جامعه ی امن و سالم، مدرن و باز نمی خواهند. یا اگر بگوییم که کار کار خودشان هست و این تروریست بنام «سعید حنیفه» یار خودشان و زیردست سردار سلیمانی بوده است، انگاه بایستی بازهم از خون این مقتولین شاهچراغ دفاع بکنیم و انها را بخشی دیگر از قربانیان هولناک این شرایط و خشونت حکومتی ببینیم و اینکه چرا باید حکومت جواب پس بدهد و کنار برود. (لینک فیلم حمله ی تروریستی به شاهچراغ)

یعنی قدرت مدرن در هر دو حالت می اید و دست را روی نقطه ی اصلی می گذارد و اینکه چرا باید شرایط عوض بشود و چرا باید حکومت جواب بدهد و راه را برای تحولات اساسی و دموکراتیک باز بکند.زیرا مسئول اصلی این شرایط متشنج و نابسامان در درجه ی اول حکومت و دولت حاکمی هست که نمی خواهد به خواستهای مردم و ملتش تن بدهد و یا قوانینش در خدمت انها باشد، انگونه که عملکرد قوانین است. بنابراین او به تولید این جنایات کمک کرده است، حتی اگر بشخصه تیری شلیک نکرده باشد. زیرا اینها همه ایرانیانی قربانی خشونت این شرایط و وضعیتی هستند که این حکومت نالایق و جبار بوجود اورده است. اینکه کار به جایی کشیده شده است که حالتش «حالت چوپان دروغگو» شده است و حتی اگر حرف راستی نیز بزند و اینکه احتمالا واقعا داعشیها اینکار را کرده اند، باز کسی به انها باور نکند. یا باز تغییری در اصل مطلب نیاورد. زیرا چه کسی و چه دولت و حکومتی جامعه و کشور ما را اینقدر ضعیف و داغان کرده است که حتی داعش داغان شده بخواهد به او حمله بکند و بخواهد از اب گل الود ماهی بگیرد. بنابراین برای همه ی مقتولین و کشته شدگان ما از قربانیان اعتراضات عمومی تا قربانیان شاه چراغ گریه بکنیم و خواهان دادخواهی انها توسط تغییر شرایط و حکومت و تغییر قوانین باشیم، تا دولت و کشوری مدرن و قوی از نو بیافرینیم.

از طرف دیگر ما نیروهای مدرن و مدنی بایستی هرچه بیشتر، و برای اینکه طول عمر این شرایط هولناک را کمتر بکنیم، برای اینکه نگذاریم دشمنان ما از اب گل الود ماهی بگیرند، دشمنانی که کم هم نیستند، همگی یکصدا بگوییم که ما «ملتی واحد و رنگارنگ هستیم و حکومت دموکراسی و دنیوی» می خواهیم و بر اساس قانون اساسی مدرن می خواهیم. تا هم مرزهای درونی و بیرونی ما مشخص بشود و کسی نتواند از اب گل الود ماهی بگیرد و هم دقیقا نشان بدهیم که می دانیم راه حل چیست و چه چیز باید تغییر بکند.

همانطور که تنها وقتی این قدم را برداشتیم، آنگاه بهتر می توانیم باعث نهادینه شدن مفاهیم و شعارهایی چون «زن/زندگی/ازادی» بشویم و نگذاریم که انها فردا به معانی دیگر و خطرناک مورد سوءاستفاده قرار بگیرند. زیرا این شعارها در نهایت «اسامی دال سیالی» هستند که بسته به دیسکورس و چهارچوب حاکم می توانند مثل اکنون معانی نو و دیکتاتوری شکن بیابند، یا فردا و تحت ذایقه و دیسکورسی دیگر حتی معانی محافظه کارانه و خطرناک بیابند. بویژه وقتی جامعه و کشوری دهها سال تحت دیکتاتوری و خشونت مثل کشور ما زیسته باشد و کشورش به بشکه ی باروت ستم های مختلف فردی و جمعی و قومی یا جنسی و جنسیتی تبدیل شده باشد و خشم و کین فراوان با میل دادخواهی مدرن با هم در امیخته شده باشند و همراه با باقیمانده ی ارثیه منفی فرهنگی و سیاه/سفیدی یا مذهبی در یکایک ما. (در این باب به نظرات کسانی چون لاکلائو تا لکان و لویی اشتراوس در باب «اسامی دال خالی و سیال» مراجعه بکنید.). چه برسد به انکه حتی واژه های نسبتا مشخصی مثل دموکراسی یا حقوق بشر نیز می توانند مسخ و خطرناک بشوند، اگر روایات پوپولیستی بر آنها حاکم بشود، همانطور که در دوران حکومت ترامپ برای مثال دیدیم. ازینرو هشیاری دایمی و چالش دایمی نظرات و احزاب مدرن در چهارچوب قانون دموکراتیک بهای مدرن شدن هست. ازینرو برای متحد شدن بایستی اول مرزهای داخلی و بیرونیمان را مشخص بکنیم، مفاهیم و چهارچوب محوری و مورد اجماع جمعی را مشخص تر بکنیم تا به وحدت در کثرتی مدرن و درونی/بیرونی/ ساختاری دست بیابیم. زیرا تنها در چهارچوب یک سیستم و ذایقه ی دموکراتیک و سکولار و قانون اساسی مدرن هست که این شعارها و خواسته های برحق می توانند قدرت رادیکال و رنسانس افرین خویش را بدست بیاورند و پوست اندازی نهایی را ممکن بسازد. زیرا دمکراسی و ساختار مدرن می خواهند. یا کمتر می توانند مسخ بشوند و مورد سوء استفاده ی گروهها و ذایقه های خطرناک قرار بگیرند.

باری گام مهم بعدی را برداریم. باری آنکه گوشی دارد بشنود، وگرنه یا این قتلها و ناامنی ها ادامه می یابد و جنبش برای پیروزیش مجبور می شود تلفات شدید و بیهوده بدهد و بناچار هرچه بیشتر خشن بشود. یا فردای پیروزی حال معانی متضاد و مختلف «زن/زندگی/آزادی» به جان هم می افتند، زیرا بر اساس «وفاق جمعی» حول دیسکورس و چهارچوب اصلی و مدرن و دموکراتیک متحد نشده اند و بر آن قسم نخورده اند.

زیرا هر تحول فردی یا هر تحول جمعی همیشه حداقل سه رگه دارد، همانطور که تاریخ معاصر ما و بزرگانی چون ژیل دلوز تا لکان و غیره به ما نشان می دهند: اینکه هر تحولی یک رگه ی اصلی و بالغانه و رنسانس افرین دارد، چون ضرورت لحظه و زمانه هست. همزمان یک رگه ی گرفتار، التقاطی و ناتوان از تحول نهایی دارد و باعث می شود لنگ در هوا و خراباتی بماند یا دور باطل ایجاد بکند. همزمان یک رگه ی فاشیستی دارد که می تواند مثل یک سلول سرطانی کل بدن و تحول جدید را سرطانی بکند، خواه به اسم ارمان ناسیونالیستی یا قومی نو و یا حتی به اسم زن/زندگی/ازادی باشد، اگر چهارچوب و ذایقه اصلی و مدرن و دیسکورس اصلی حاکم نشود. اگر همه ی ما نپذیریم که خواست ما کشور و ملت خواهان دموکراسی پارلمانی و در چهارچوب قانون مدرن و شهروندی و بسان ملتی واحد و رنگارنگ در چهارچوب ایرانی واحد و مدرن هست و اینکه ما مباحثمان را با چالش مدنی و با احترام به یکدیگر حل می کنیم.

نه انکه ناتوان از این تحول و دگردیسی نهایی و مهم باشیم و فردای انقلاب مثل فردای انقلاب بهمن با تاسف از خودمان سوال بکنیم که چرا هیچکس توضیح المسایل خمینی را نخوانده بود تا بداند چه می خواهد و چه می گوید. تا کسی مثل مهندس بازرگان و دیگران در انموقع خیال باطل نکنند که این اخوندها نمی توانند حکومت بکنند. یا کسانی که الان خیال می کنند چون یک همبستگی نوین ملی بوجود امده است، پس خطری وجود ندارد و نمی بینند که دقیقا الان باید نون را در تنور بچسبانی و بگویی پس وقتی بحق می گوییم ما ملتی واحد و رنگارنگ هستیم، پس بگوییم که دموکراسی در چهارچوب ایران کنونی می خواهیم و با هم مشکلات را حل می کنیم و این مرز درونی و بیرونی ما هست تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد.

ازینرو نیز ما مثل فرودسی که بر قبر همه فیگورهایش می گریست، ما نیز بر قبور و جنازه های همه ی این عزیزان و شهروندان قربانی ایرانی و از هر قوم و مسلک و جنسیتی می گرییم و خواهان دادخواهی قانونی و مدرن آن هستیم. خواهان آن تغیرات ضروری و بنیادین و دموکراتیک هستیم که می تواند جلوی این جنایتها را بگیرد. این چراغ و راهی است که قتل این عزیزان از یکسو و از سوی دیگر قتل شهروندان جوان و معترضی چون مهرشاد جوان و ژینا و حدیث و غیره بر ما روشن می کنند تا به دادخواهی آنها برخیزیم و دیکتاتوری را ریشه کن بکنیم و کشوری مدرن بیافرینیم. تا دیگر هیچکس جرات حمله به ما و آنها را نکند و یا ببینند که نمی تواند از چالشها و بحرانهای مدرن این ملت و کشور واحد و رنگارنگ و مدرن بنغع خویش سوء استفاده ی هولناک بکنند و این چنین جنایاتی بیافرینند. زیرا انگاه چنین ملت نوین و مدرنی یاد گرفته ست که چگونه تحت قانون مدرن و دموکراتیک مباحث را با هم و بر اساس منافع فردی و جمعی حل بکنند و اینکه چرا وحدت در رنگارنگی آنها و چالش دوستانه و بی پروای آنها با یکدیگر اساس قدرت فردی و پیشرفت جمعی شان می باشد. اینکه بقول بهرام بیضایی یاد گرفته اند که «اکنون با هم، بسان پدر و فرزند پلهای شکسته را از نو و بهتر بیافرینند».

راه این است. باری انکه گوشی برای شنیدن دارد بشنود.

پانویس: برای توضیحات بیشتر در باب ضرورتهای اکتوئل و مهم رشد جنبش ملی و رنگارنگ ایران به این مقاله ی جامع و متاخرم به نام «ایرانیان! چندگام پیش، اگر می خواهیم رویای مشترک و مدرنمان تحقق بیابد و کابوس نشود!» مراجعه بکنید.

اسم دال سیال به آلمانی و انگلیسی
flottierende signifikanten
Floating signifier

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)