گزینه مردسالاری، زن‌سالاری نیست؛ خردسالاری است! خردسالاری تنظیم و مدیریت سیاست، با تکیه به اندیشه، و علم می‌باشد.

آیا جامعه ایران آماده گذار به مرحله خردسالاری است؟ جرقه امید، با شعار “زن، زندگی، آزادی”، با جان دختری از کردستان، در آسمان مردسالاری، طنین انداخت. مهسا امینی آرش کمانگیر زمانه شد. مرزهای آزادی بازتعریف شد. سرانجام، انقلاب کبیر فرانسه، در ایران پوست انداخت! زن (آن‌هم بدن برهنه‌اش)، از نماد آزادی و برادری مردانه، به موضوع آزادی و زندگی، تبدیل شد!  

تشکیل مجمعی از خردمندان، اولین گام در عبور از مردسالاری به خردسالاری است!

مهمترین ویژگی نهاد خردورزی، مدیریت و مهار “لذت لحظه‌ای فردی” افراد جامعه، بر مبنای “نفع عمومی درازمدت” است. از همین روی، تضمین آینده‌ای بهتر، نه در گرو قدرت گیری این و یا آن محفل سیاسی، بلکه در گرو اتوریته مجمعی از خردمندان، خواهد بود. سیاست، آن موقع ضامن آینده‌ای بهتر خواهد بود که پیرو اتوریته خرد باشد!

خرد در محاصره احساس

باید تاکید کرد که محرک انسان خرد نیست؛ احساس است. خرد، آنگاه هدایت‌گر است که بتواند احساس را همراه خود سازد. برای رهاسازی خرد از محاصره احساس، باید احساس را بازتعریف کرد؛ احساس ملغمه‌ای است از “احساس لحظه‌ای” و “احساس درازمدت”؛ طیفی است که لحظه و درازمدت، در دو قطب آن قرار دارند. “احساس لحظه‌ای”، همانند لذت پرخوری است، و “احساس درازمدت”، همانند لذت از سلامتی در درازمدت می‌باشد. “احساس لحظه‌ای”، همچو لذت یک رابطه جنسی است و “احساس درازمدت”، در نشاط یک تعهد درازمدت، تعریف می‌شود. “لذت لحظه‌ای”، حرص مصرف حاکم به بهای نابودی زیست محیط است، و “احساس درازمدت”، لذت برخاسته از حفظ آن (برای من و ما، و برای آیندگان) است. تاریخ کشمکش فرد با خودش، با دیگری و دیگران، و حتی با محیط زیست، در کشمکش بین این دو جنبه از احساس، ریشه دارد. این کشمکش، تمام تاروپود رفتار، اخلاق و فرهنگ ما را درهم‌تنیده است. تاریخ تحولات اجتماعی نیز، نهایتا بیان ابعاد گوناگونی از کشمکش بین این دو احساس می‌باشد. خرد یعنی پایبندی به احساس درازمدت؛ و جهالت یعنی ندانستن، ندیدن و یا بی‌اعتنایی به آن! گام بعدی در پژوهش، تمرکز بر جایگاه این دو احساس در مغز انسان، است. تلاش برای شناخت انسان، بدون شناخت کارکرد مغز، کاری است سطحی و نهایتا نافرجام!

مردسالاری چیست؟

مردسالاری یعنی حاکمیت “لذت لحظه‌ای” مردان آلفا! در دنیای حیوانات، نفع “نر آلفا” بالاترین است. بیشترین سهم از غذا، و بیشترین حق جفت‌گیری با ماده‌ها، به‌واسطه پنجه تیزتر، و دندان‌های برنده‌تر، از آن “نر آلفا” می‌باشد. فلاسفه و اندیشمندان، هزاران سال پیش، با تاکید بر اینکه، “انسان حیوان سیاسی” است، ویژگی‌های مشترک فیزیولوژیک و رفتاری انسان با حیوانات را به رسمیت شناختند. دانشمندان فرایند فرگشت (تکامل)، این نقاط اشتراک و افتراق را تعمیق بخشیده و مستدل ساختند. وعده، و یا آرزوی “هفتاد حوری بهشتی” آقایان معمم، بیان تداوم روحیه “آلفایی” در سنتی‌ترین شکل آن است.

دو عکس زیر، نمادی است از دو وجه سنتی و “مدرن” از میل روحیه آلفایی! این روحیه را می‌توان در تمامی وجوه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه انسانی نشان داد.

“مردان آلفا” همه‌چیز را می‌دانند، هر چیزی باید با صلاح‌دید (لذت لحظه‌ای) آنان انجام شود. آنها قیم همه هستند. نظر آیت‌الله خامنه‌ای، و دونالد ترامپ در مورد مقابله با کرونا، مثال بارزی از این روحیه است. هر دو کشور بیشترین مرگ‌ومیر از کرونا را تجربه کردند. اندیشمندان، و دانشمندان، جایگاه زیادی در میان آنان ندارند. چراکه اینان قیمومیت آنها را به خطر می‌اندازند.

آیا جامعه ایران آمادگی عبور از قیم‌هاست؟

بی‌تردید، اولین قدم در خردسالاری، عبور از حکومت اسلامی، و سپردن مذهب، به امر خصوصی است. عبور از سنن قرون وسطایی، حتی بطور نسبی، مسلما گامی است به جلو؛ اما این به معنای واکسینه کردن جامعه در مقابل “نفع لحظه‌ای فردی” نخواهد بود. جامعه ایران پیش از انقلاب، نمونه‌ای از این نوع بود. پایان تاثرانگیز انقلاب ۵۷، در حقیقت، انعکاسی از واقعیت آن روز ایران ما بود؛ محصولی از سطح نازل “خرد عمومی” حاکم بر جامعه بود. نازل بودن خرد عمومی در یک جامعه، یعنی اینکه جامعه کماکان صغیر است، نیاز به قیم دارد. با یک چراغ دستی به دنبال “روح” این و آن می‌گردد تا قیمومیت آن جامعه را بپذیرد.

خانم فرح پهلوی اخیرا در مصاحبه‌ای، جو آن روز ایران را خوب تشریح می‌کند. ایشان به پارک پردیسان اشاره می‌کند. ایده اولیه این پارک توسط اسکندر فیروز (ریاست وقت سازمان حفاظت محیط زیست) شکل گرفت و کار احداث آن آغاز شد. در سال ۱۳۵۳ تعدادی ژاندارم جلوی فعالیت آن را گرفته و آقای رام (رئیس وقت بانک عمران) با رایزنی‌های خود موفق شده بود آن را به پروژه شهرک غرب اضافه نماید. در یک جامعه مدنی، در مقابل یک اقدام نابخردانه، به سیستم قضایی رجوع می‌کنید؛ با نمایندگان مردم در مجلس تماس می‌گیرید. به سیستم‌های بازرسی در حفظ محیط زیست، شهرداری، فرمانداری و ده‌ها مرجع قانونی دیگر مراجعه می‌کنید تا حرص و طمع سودجویان، در تجاوز به شهر و شهروندان، مهار زده شود. اما در جامعه‌ای که از حکومت قانون خبری نباشد، هیچ مامن رسمی برای اسکندر فیروز باقی نمی‌ماند؛ جز اینکه دست به دامن ملکه بشود؛ و ایشان هم، دست به دامن قیم مطلق (رهبر معظم) بشود. شرح واقعه را از زبان خانم فرح پهلوی بازگو کنیم:

“یادم می‌آید یک جا در غرب تهران، پردیسان قرار بود باشه که می‌خواستند در آنجا خانه‌سازی کنند که آقای اسکندر فیروز به من گفتند و من رفتم زانو زدم پیش اعلیحضرت و اصلا گریه، که خواهش می‌کنم که اجازه ندید که اینجا خانه‌سازی بشود و اینجا پردیسان بشه و یک پارک قشنگ!”

خانم فرح پهلوی، بعنوان ملکه ایران آن روز، و مادر ولیعهد صغیر، نایب السطنه ایران بود. یعنی بعد از محمدرضا شاه، دومین شخص قدرتمند آن حکومت بود. ایشان در جمله بالا، شرح حال ایران آن روز را با صراحت و شجاعت تمام توضیح می‌دهند. حتی در جو آن دوران ایران نیز، زنان، کارنامه بهتری از مردان هم‌طراز خود، بجا گذاشته‌اند. پارک پردیسان، امروز نیز یکی از زیباترین فضاهای تهران، و نمادی است از حرمت به نیاز انسان، و نیاز حفظ محیط زیست!  

من رفتم زانو زدم پیش اعلیحضرت و اصلا گریه، که اجازه ندید که اینجا خانه سازی بشود و اینجا پردیسان بشه و یک پارک قشنگ!

 

سرزمینی که در آن نه حکومت قانون، و نه نظر اهل فن، و نه صلاحدید خردمندان، بلکه فقط و فقط اراده یک نفر، مرجع باشد، نمی‌تواند محصولی بهتر از “ولی‌فقیه”، پرورش دهد. جامعه آن روز ما، قیمومیت “روح منی خمینی” را جایگزین “جاوید شاه” کرد. خرد امری است اکتسابی! کسب دانش، اولین پیش‌شرط خردآموزی است، اما معادل خردورزی نیست. مورد ستم قرار گرفتن، الزاما به خردورزی منتهی نمی‌شود. برای رهایی از “زنجیر صغارت” قیم‌ها، فرهنگ خردورزی، باید از تجربه خود، و از تجارب دیگران بیاموزد. جامعه ایرانی در یک قرن اخیر بارها و بارها، در کف خیابان، به خیزش برخاست، زمین خورد، و مجددا بپا خاست؛ اما هر بار، با اندوخته بیشتری از دانش و خرد!! انفجار سوادآموزی در قرن بیستم، کتاب و کتابخوانی، رادیو، تلویزیون و نهایتا اینترنت، این فرایند را تسریع کرد. خصوصا دسترسی به منبع گسترده‌ای از دانش در اینترنت، شتاب خیره‌کننده‌ای به روند خردآموزی بخشید. نسل جدید، “نسل آیفون”، دهه هشتادی‌ها، نسل Z، پرورش‌یافتگان و محصول این شتاب نوین می‌باشند. جایگاه قیم برای آنها کم‌رنگ است! به همین دلیل، یکی از شعارهای این دوره بر کف خیابان، “مرگ بر ولایت، چه شاه باشه چه رهبر” است. انقلاب کبیر فرانسه، علیه قیمومیت شاه و شیخ شورش کرد؛ امروز زن و مرد جوان ایرانی، یک گام جلوتر نهاده‌اند، آنها علیه قیمومیت مردان آلفا، بپا خاسته‌اند. جذابیت جنبش زنان ایران، در دنیای آزادیخواهی، از همین زاویه است. 

 جایگاه ویژه زنان در خردسالاری

موضوع رابطه زن و مرد با فرایند فرگشت (تکامل)، در هم‌ آمیخته شده است. نتایج اولیه پژوهش‌های نگارنده حاکی از این است که میل طبیعی زنان به احساس درازمدت، بیشتر از مردان است. (نتایج این پژوهش‌ها بزودی در کتابی تحت عنوان “مرد آلفا، گاو و فلز – علیه زن” عرضه خواهد شد). برای صدها هزار سال، هزینه بازتولید ژنتیک، برای مرد، فقط اهدای یک کروموزم بوده است، در حالی که زن هزینه گزافی برای آن صرف می‌کند. نوزاد انسان حدوداً ۱۰ تا ۱۳ میلیون کالری نیاز دارد تا به مرحله‌ای از رشد برسد که کاملاً بالغ و مستقل شود. شاید مرد، بعد از اهدای کروموزم حتی از وجود این نوزاد نیز بی‌خبر باشد، اما زن، پرداخت‌کننده اصلی هزینه و خطرات این بازتولید ژنتیک بوده است. به یک زن پنجاه مرد بدهید، فقط یک بازتولید ژنتیک صورت خواهد گرفت، اما یک مرد می‌تواند با پنجاه زن، به پنجاه بازتولید ژنتیک برسد. در بازتولید ژنتیک، “ترازوی عدالت طبیعت” میزان نیست. وعده، و یا به عبارت بهتر، رویای ۷۰۰ حوری بهشتی آقایان آخوندها نیز انعکاسی از این بی‌عدالتی تنیده شده در طبیعت وحش می‌باشد. سنگ ترازویی بنام انسانیت، تنظیم‌کننده کفه نامیزان ترازوی طبیعت است. در طی صدها هزار سال، “احساس درازمدت” و دوراندیشی، بناچار در ضمیر ناخودآگاه زن، بیشتر حک شده است. این ضمیرناخودآگاه، زمینه مناسب‌تری برای پرورش خردورزی است.

درد اصلی جامعه انسانی نابخردی است. خرد، زن و مرد نمی‌شناسد؛ به همان‌گونه که جهالت نیز مرد و زن نمی‌شناسد. اساس رویکرد زن و مرد، بر همگامی و همدلی استوار است و نه بر تفاوت‌ها؛ پرنده اندیشه پویا نیز، در همین‌جا آشیانه کرده است. به همین دلیل پرداختن به این مبحث، نیازمند ظرافتی خاص است تا حقیقت فوق مخدوش نشود. اینکه نقش‌پذیری زنان و یا مردان، در عرصه خاصی برجسته‌تر است، ناقض این رویکرد نیست. به رسمیت شناختن تفاوت‌ها به معنای نقض برابری نیست!”  

خرد سالاری، نهادینه کردن خرد و امید!

تداوم و تعمیق راهی که مهساهای این روزگار طی می‌کنند، نهادینه کردن خرد و امید است. خرد، به‌عنوان بالاترین مرجع تصمیم‌گیری، با تکیه زدن بر اندیشه و علم، باید راهنمای سیاست باشد.

سلسله ‌مراتب تصمیم‌گیری در یک جامعه خردسالار

نهاد خردورزی

چرا نیازمند نهاد خردورزی هستیم؟ برای اینکه خرد بر “احساس درازمدت” انسان متمرکز است. بر این مبنا، حق وتو کردن تصمیم‌های تمامی نهادها دیگر، باید از آن این نهاد باشد. تنها معیار قضاوت این نهاد، پیروی از “احساس درازمدت” یعنی انسانیت، در مسائل اجتماعی خواهد بود، و نه سود (لذت) لحظه‌ای این و یا آن فرد، گروه و یا نهاد! زنان شایستگی (بالقوه) بیشتری برای اجرای وظیفه در این نهاد دارند. زنان و مردان عضو این نهاد، باید از حداقل کوله باری از توانایی در عرصه علم و اندیشه، برخوردار باشند.

نهاد اندیشمندان

وظیفه این نهاد تبیین چگونگی نگرش به ناشناخته‌ها است. جنسیت، هیچ ویژگی خاصی را در این نهاد دارا نیست. بازبینی فرهنگ‌ها، هنجارهای اخلاقی، تبیین ارزش‌گذاری نوین، از جمله عرصه‌هایی هستند که اهل اندیشه به آن می‌پردازند، و خواهند پرداخت. نگرش به استفاده از فن‌آوری‌های نوین ژنتیک در درمان و تولید، و میزان همسویی آن با ارزش‌های اجتماعی، از جمله چالش‌هایی است که در پیش پای اندیشمندان (فلاسفه) قرار دارد. نهایتا اینکه، موضوع معنای زندگی، خصوصا بعد از فروریختن فرهنگ آخوندباوری، تبدیل به حادترین و رایج‌ترین بحران جامعه انسانی، خواهد شد. پرداختن به این مهم نیز اساسا بر دوش اهل اندیشه سنگینی می‌کند. از این زاویه، اندیشمندان، ناخدای “کشتی نوح” دوران خواهند بود. اعضای این نهاد باید از حداقل اندوخته‌هایی از توانایی‌های علمی، برخوردار باشند.

نهاد علم و فنّاوری

وظیفه اندیشمند و فیلسوف، طرح سوال درست است؛ و وظیفه علم یافتن جواب درست به این سوالات است! چالش تئوریک در مسائل اجتماعی، در میزان پیش‌بینی رفتار انسان گره خورده است. روش علمی، ابزار پیش‌بینی وقایع، و تحولات آینده است! پس اگر قرار است علم، پاسخگوی سؤالات باشد، دیگر چرا به نهاد اندیشه نیاز داریم؟ برای اینکه، انسانیت، با هم‌حسی انسان‌ها معنی می‌شود، ولی علم احساس ندارد. کار علم، نشان دادن عواقب تحولات و پدیده‌ها است. علم باید نسبت به نتیجه کار بی‌طرف باقی بماند. در یک کلام، اندیشه، حلقه واسط بین خرد ریشه دوانده در احساس، با علم بی احساس خواهد بود.

نهاد سیاست

سیاست یعنی هنر اجرای نظریه‌های اجتماعی! این نهاد باید، از سه نهاد بالاتر پیروی کند. در دنیای امروز، سیاست عمدتا پیرو “احساس لحظه‌ای” است، برده آن است؛ سیستم‌های اقتصادی، نظامی و فرهنگی جامعه را بر آن مبنا سازماندهی می‌کند؛ آن سیاستی راهگشا خواهد بود که از “احساس درازمدت” پیروی کند.

آموزش، هنر و ادبیات

زیبایی، یکی از کلیدواژه‌های مقابله با بحران کنونی جامعه انسانی است؛ و هنر و ادبیات، زبان زیبایی می‌باشد؛ ابزار فرهنگ‌سازی انسانی است. همانگونه که بارها تاکید شد، خرد مقوله‌ای است اکتسابی، جامعه‌ای که نتواند، کودکانش را درست پرورش دهد، زمینه مناسبی برای خرد سالاری نخواهد داشت. هنر و ادبیات، زبان آموزش ارزش های نوین در جامعه است.

آن سرمایه فرهنگی و سنتی که آقایان معممین، بر روی آن موج سواری کردند، شدیدا تبخیر شده است. برای بدرقه کم هزینه این حکومت، سیستم ولایت و قیمومیت، خردسالاری یک ضرورت است! در غیر اینصورت، سیاست بازان، و سرداران زر و زور سربازگیری خواهند کرد؛ آنها میدان دار وقایع خواهند شد! آنگاه که گلوله ها از هر طرف آغاز به سخن کنند، ندای اندیشه و خرد، پژواک نارسایی خواهد داشت!

مهمترین نیاز جامعه ایران، تشکیل مجمعی از اهل اندیشه و علم، برای تبیین و تدارک ضروریات خردسالاری است.

خردسالاری، مامای جامعه کهن خواهد بود که آبستن جامعه نوین است!

ابراهیم مهاجر

۲۷ سپتامبر ۲۰۲۲

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)