در علم روان شناسی امروز، در تحلیل پویایی رفتار آدمی، چه در بعد فردی و جه در بعد اجتماعی، یک تئوری وجود دارد بنام تئوری تلنگر یا ماشه که در انگلیسی به آن تئوری  Triger می گویند.

منظور این است که وقتی زمینه قبلی برای برآمد یک رفتار یا تغییر آماده شود ، یک تلنگر کافی است که انرژی تلمبار شده یا اشباع شده را  به حرکت در آورد  . کشته شدن  مهسا دختر ۲۲ ساله کردستانی در آستانه سر ریز شدن خشونت فروخفته چهل و اندی ساله ، نقش همان ماشه را بازی کرد . اول زن ها و بعد مردها را به اعتراض کشاند.

واکنش ایرانیان اززن ومرد ، ترک و فارس و کرد و بلوچ و تهرانی و شهرستانی، این احساس خفته را بیدار کرد که (ما تنها نیستیم) .

این احساس عمیق تعلق به دیگران، به یک شهر، به یک قوم، و به یک کشور ، چنان انرژی مثبتی را آزاد کرد که ترس و در خود فرو رفتگی و افسردگی اجتماعی را به یکباره به همبستگی و هم سرنوشتی تبدیل کرد وخشم بر ترس و امید برتارک درماندگی نشست  و رانش زندگی را بر رانش مرگ و مرده پرستی مسلط کرد. چرا که تنهایی و درماندگی ، دروازه مرگ است.

 آنچه که در این هفته  در سراسر ایران دیدیم ، انفجار خشم و هم احساسی فرا جناحی وفراجنسیتی و پیوستگی و همدلی بخش وسیعی از ایرانیان بود. در واقع فرصتی شد  تا “احساس هوایی بخورد……..”

ما روان شناس ها به درستی می دانیم که عمر احساس کوتاه است. هورمون های زیستی ما درخون  و ناقلان عصبی ما در مغزمحدودیت دارند. لذا لازم است تا احساس با ادراک ، همپیمان شوند تا انرژی موجود، به حل مسئله موجود بکار گرفته شود.

ادراک و خردمندی خسته نمی شوند وهمواره جشم به آینده و حل مسایل موجود دارند.

موتور بزرگ به راه افتاده است. احساس خشم و انرژی رها شده همان موتور بزرگ است . این موتور بزرگ حتما به موتور کوچک نیاز دارد، به نا خدایان کارکشته و از خود فرا رفته تا کشتی طوفان زده را به ساحل نجات رهنمون شوند. خردمندی و ذکاوت برای  راهگشایی همان موتور کوچک است . همان مغز ۵/۱ کیلویی ماست که بر بدن ۱۵۰ کیلویی ما فرمان می راند. همان ناخدای کشتی است که با خردمندی و شکیبایی و از خود فرا رفتن ، از طوفان ها می گذرد . بولدوزورها سر شار از انرژی تخریب هستند این راننده و مهندس  باتجربه است که نقشه فردا  را در دست دارد و بولدزور را به تخریب برای ساختن فردا بکار می گیرد .  بدون دخالت مغز و تفکر و روش های حل مسئله، چه بسا که خشم و انرژی به بیراهه بروند.

ما در گفتگو با مدد جویان و انسان های دیگردیده ایم که انسان ها به کرات  اشتباه می کنند واشتباهات خود را به فرصت تبدیل می کنند چون فرصت آموزش و یادگیری مجدد دارند . ما از خیزش های ۴۰ ساله خود بسیار آموخته ایم و فرصت فرا رفتن از اشتباهات خود را تجربه می کنیم، اما دیکتاتورها فقط یکبار اشتباه می کنند و با همین یکباراشتباه برای همیشه  به صفحات تاریخ می روند .

هنگامی که ادراک جمعی ما  با احساس جمعی ما،  هماهنگ و همرا بشوند ، یعنی موتور کوچک با موتور بزرگ هماهنگ کار بکنند . شرایطی پیش می آید تا  اشتباه دیکتاتور ممکن بشود.

سیستم سرکوب هم بیکار ننشسته است و مرتب نقشه می کشد و شیوه های کهنه خود را نو می کند تا به اشتباه نرسد . شاید نقشه خسته شدن و فرسایش ما را تهیه دیده است.

فرصت برای همفکری مغزهای کوچک و موتورهای کوچک فراهم است . این مغز های کوچک و موتور های کوچک ، لازم است یکی شوند تا به خرد جمعی تبدیل شوند. ستاد هماهنگی تشکیل دهید و از مغز های جوان کمک بگیرید.

شادترباشید و امیدوارتر . 

اشکبوس طالبی – روان شناس – مریلند ( زنجیران )  چهارم مهر- ۲۵ سپتامبر

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)