اگر تجربه زندگی در ایران پس از انقلاب را داشته باشید، مطمئنم این صحنه را آنقدر دیدهاید که در حافظهتان حک شده باشد. زنی با مانتویی نسبتا کوتاه و تنگ (با معیارهای امروز مانتوی کوتاه تا سی و پنج سانتیمتر بالاتر از زانو را میگویند. یعنی همان اندازه که در دهههای ۳۰ و ۴۰ در آمریکا قانونی بود!) جلوشان عبور کند، اول از روبرو خوب نگاهش میکنند و بعد، وقتی چند قدم جلوتر رفتند، میایستند، کاملاً برمیگردند و یکبار دیگر او را، این بار از پشت سر تا جایی که میتوانند مصرف میکنند. انگار که دید زدن زنها آش دو ذوقهای است که هربار مزه و طعمی تازه دارد، از جلو یکجور و از عقب یکجور دیگر.
دید زدنها و چرخشهای ۳۶۰ درجهای سر و گردن مردها فقط مربوط به خیابانها نیست، بلکه در هر مکان عمومی و خصوصی شاهد این هتک حرمتهای قانونی هستیم. عادتی که به نظر ناشی از فقر احساسی مردان جامعه ماست که آن را از طریق رفتارهای نامتعارف بروز میدهند. متاسفانه زنان جامعه نیز نه تنها قربانی، که باید دارویی برای این کمبودهای موجود باشند. بیماریای که بانی و ریشه آن به نظر جای دیگریست. روایت خاطرهای که همه داریم شاید به جای همه تحلیلها کفایت کند:
در مترو نشسته بودم. در یکی از ایستگاه ها مردی چاق و قد کوتاه وارد قطار شد. از همان لحظه اول نگاهش را با میخ به تن من زد. سعی کردم که با بیتوجهی عطش نگاه کردنش را دفع کنم. اول به او زل زدم تا بلکه از رو برود. دیدم که خیر، این مرد که من را یاد مغولان غارتگر کتابهای تاریخ مدرسه میاندازد، فرق زل زدن با پالس دادن رو نمیداند. بنابراین با تغییر استراتژی یعنی بیمحلی کردن، سعی در دفع نگاهش کردم.
داشتم به پیشرفت مذاکرات امیدوار میشدم که بخت بد از ره رسید و مسافر کناری من در ایستگاه پیاده شد. جای خالیِ کنار من او را حریصانه به خود دعوت کرد. مردِ چاق با سنگینی کنار من فرود آمد، با مسرت شل شد و بر شانه و پهلوی من لنگر انداخت. تمام تلاشم را به کار گرفتم تا خودم را کنترل کنم و با او درگیر نشوم. به دو دلیل، یکی اینکه من تنها زن درآن واگن بودم و نمیخواستم بیش از پیش مورد توجه همه آقایان قرار گیرم و دیگر اینکه چون جناب مرد را در حد خودم نمیدیدم، میخواستم به او بفهمانم برای من جذابیتی ندارد. اما جناب مرد الطاف خود را از ما دریغ نکرده که هیچ، با هر حرکت ترن سعی میکرد که تن بد بوی خود را بیشتر بر من یله کند. من هم که در آخر و به ناچار از در نجابت اسلامی وارد شده بودم سعی بر سکوت کردن، جمع کردن و چسباندن خود به میله کناری را داشتم و کلی از اینکه چرا باید سکوت کنم شاکی بودم. شاید تنها به این دلیل که تجاوز یک نفر را به تجاوز همه مردان قطار ترجیح میدهم؟!
در این افکار بودم که پسری ۳۰ و خوردهای ساله، که روبروی من و جناب مرد سر پا ایستاده و ناظر به اصرار او و انکار من بود، روی دوش او زد و گفت: جناب لطفا خودتون رو جمع کنید. مرد که در حال و هوای معاشقهی ذهنی بود و سعی میکرد این رابطه را در عالم ذهن حبس نکند و مزهاش را به جسم هم برساند، در یک آن از عالم حال بیرون آمد و خود را به کوچه علی چپ رساند، که چی بوده؟ و چی شده؟ و کی کرده؟
پسر که با پررویی مرد مواجه شد تنها گفت: آقا خجالت بکش. من احساس کردم چه خبط بزرگی در حق خودم مرتکب شدم و خودم را سرزنش کردم که چرا باید منتظر باشی که دیگران حقت را بگیرند؟ در حالیکه پیاده میشدم به این سوال فکر میکردم که واقعاً در ایران مردها بابت ایجاد مزاحمتهای اینچنینی برای زنها چه هزینهای متحمل میشوند؟
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.