در نتیجه گیری سلسله مقالات در مورد رضاخان قلدر نوشتم که جماعت شیخ و شاه همیشه روزگار بصورت مسالمت آمیز، روزها دریک مزرعه چریده و شبها سردر یک آخور داشته و دارند. اخیراً مصاحبه یک آخوند کراواتی را دریکی از تلوزیونهای فارسی زبان خارج کشوری مشاهده کردم. برنامه ای تحت عنوان «شاهد تاریخ.» از موجودی معلوم الحال و ضد انقلاب! بنام حسین نصر. او که یک دوجین مدرک و مدال را ازجانب شیخ و شاه یدک می کشد، یکی از شاهدان زندۀ دوران ماست برای نشان دادن چهرۀ دوقلوهای همزاد چکمه پوش و نعلین بپا. می گوید پدرش وزیر فرهنگ و دکتر دربار قاجار بوده است. مادرش نوۀ شیخ فضل اله نوری است. خودش را ضد انقلابی معرفی می کند که در خدمت جوش دادن روابط آخوند و در بار است. از شیخ فضل اله نوری به خوبی یاد می کند. او را ضد استعمار و بخصوص انگلیسی ها قلمداد می کند. درعین اینکه شیخ را ندیده ولی بشدت از او تأثیر پذیرفته است. از خمینی بنام عارفی نام می برد که به فلسفه هم علاقه داشته است! حسین نصر یار غار آخوند مرتجع مرتضی مطهری است. همزمان رئیس دفتر فرح دیبا و بنیانگذار انجمن شاهنشاهی فلسفه است. درعین حال دشمن هیستریک مجاهدین خلق ایران است. به شاه خائن ارادت وافر دارد. می گوید همراه قطبی، بارها به شاه گفتیم وقتش رسیده است که با مردم خویش بصورت بلاواسطه وارد صحبت و گفتگو شود. سرانجام شاه می پذیرد. نظرات خودش را بصورت خام روی چند برگ نوشته و برای تدوین و تکمیل سخنرانی در اختیار حسین نصر و شرکاء قرار میدهد. آنها مشق شاه را تکمیل می کنند. شاه نامه را دریافت کرده و خطاب به مردم می گوید من پیام انقلاب شما مردم ایران را شنیده ام.

بنا به گفته حسین نصر در یک بعد از ظهری، شاه شخصًا با تلفن مخصوص با او ارتباط برقرار می کند و بابت تدوین سخنرانی معروف رادیو تلویزیونی تشکر و قدردانی می نماید. درهمین مصاحبه از کیانوری به عنوان نوۀ با هوش شیخ فضل اله نوری می گوید که در آلمان تحصیل می کرده است. بنا به روایت حسین نصر کیانوری نخست مرام فاشیسم را برگزیده و طرفدار هیتلر می شود. مدتی بعد مکتب فلسفی مارکسیسم را انتخاب می کند. پس از انقلاب هم به زیرعبای خمینی می خزد. البته نصر به سرنوشت نهایی و خفت بار کیانوری اشاره ای نمی کند. با اینکه بنا به گفته خودش چندین مدرک از دانشگاههای معتبر جهان را زیر بغل زده ولی برای کارهای خود و تصمیم گیری های مهم زندگی اش نخست سراغ استخاره می رود. نصر با افتخار خودش را پلی بین آخوندهای مرتجع و دربار قلمداد می کند.

از انقلاب و انقلاب کردن بیزار است. حتی انقلاب بزرگ فرانسه را بر نمی تابد چه برسد به انقلاب بهمن ۵۷. بدینوسیله مردم را از شورش و قیام علیه ولی فقیه برحذر می دارد. وقتی شاه زنده است در خدمت اوست. در عین حال دستی در دستان مطهری که وصل به خمینی است دارد. او را در تمامی زندگی طولانی اش برادر خودش می داند. خلاصه اینکه:

شاه و شیخ همیشۀ تاریخ در غصب حق حاکمیت مردم همدست یکدیگر بوده اند.

ماهیت دیدگاه سلطنت و ولایت ارتجاعی، ضد مردمی و قرون وسطایی است.

هردو جریان، ضد انقلابی، ضد آزادی و دشمن انقلاب و انقلابیون هستند.

 حسین نصر که چشمی به شاه و نگاهی به آخوندهای مرتجع امثال شیخ فضل اله مدفون و خمینی ملعون داشته است، خودش را به غایت ضد انقلابی و دشمن قسم خوردۀ نیروهای انقلابی به خصوص مجاهدین خلق ایران میداند. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

محمد قرایی

شهریور ۱۴۰۱

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)