نگاهی به آنچه امروز خامنه ای در جمع مجمع جهانی اهل بیت بر زبان راند

سخنان امروز خامنه ای برای آدم های رنگارنگی بود که از سراسر عالم به اسم اهل بیت خدمت وی شرفیاب شده بودند. از سیاهان ساتن پوش و عمامه به سر تا سفیدان چشم آبی کشورهای صاحب قدرت جملگی از زن و مرد در مقابل خامنه ای به خط شده بودند تا نشان دهند دنیا را چگونه و چه قدر می توان به اسم اهل بیت در خدمت جمهوری اسلامی جمع کرد. تقریبا سخنان امروز خامنه ای شبیه به تمام حاکمان بلوک شرق در آخرین روزهای رهبری گورباچف بر انقلابی ترین قدرت جهان بود. کسانی که با تحیر تمام شاهد فروریختن دیوار برلین و سقوط تک به تک دیکتاتورهای انقلابی بودند.

انقلاب هایی که برای مبارزه با ظلم و نابرابری شروع شدند و پس از استقرار مبارزان عدالت خواه و حق طلب، انقلاب مساوی شد با سرکوب ضدانقلاب که نام انتخاب شده برای هر منتقدی بود که می پرسید چرا از این انقلاب چیزی عاید محرومان و ستمدیدگان نشده است؟! آنها شبیه سخنان امروز خامنه ای را بر زبان می راندند وقتی می دیدند دیگر امید به بقای حکومت انقلاب بسیار کمتر از امید به خیزش مردم و فروپاشی حاکمیت پیر انقلابی هاست. امید دادن به قلب های لرزان و بوسیدن چهره هایی که از نگاه مردم هر روز درد سیلی را احساس می کنند کار انقلابی های پیری است که در تاریخ معاصر به چشم خود دیدیم چگونه به انتهای خویش رسیدند و امروز به تجربه آن ایام شاهد فرآیند آب شدن آنها در ایران نیز هستیم. 

خامنه ای امروز به وضوح سخنان خود را با پناه بردن به اسم مقدس اهل بیت آغاز کرد انگار که می داند دوران استفاده از دین برای ایدئولوژی سازی به اتمام رسیده و دیگر نمی شود دین را چکش کاری انقلابی کرد و مجبورست خود را ذیل دین اصیل تعریف کند. خامنه ای حتی خودش نیز به ایدئولوژی هایی که می بافد اعتقادی ندارد چه رسد که بتواند با ساختن سرود و نوا به پیروان چماقدار و شکارچیان انسان در سال ۹۸ القاء اندکی ایمان کند. هرچند امروز هم دست از رمالی ایدئولوژیک بر نداشت و باز تلقی سست خویش را از مکتب اهل بیت وتمامیت دین به خورد مخاطبین گنگ و چندفرهنگی جلسه امروزش تلقین کرد. او باز هم از مکتب اهل بیت دنبال همان استنتاج شریعتی در سخنرانی حسین وارث آدم رفت و با ذکر دو فقره از زیارت وارث اعلام کرد که اهل بیت دنبال دو امر بودند. یکی از آنها عدالت و دیگری معنویت است. کسی هم از وی نپرسید چرا باید فکر کنیم تو درست می فهمی. او با این استنباط می خواست القا کند که جمهوری اسلامی با استفاده از مکتب اهل بیت به یک نظام رقیب مقابل نظام لیبرال دموکراسی غرب رسید که با دو ویژگی ظلم و مادیّت به استعمار و استکبار مشغول بوده و هست. سخنی که هیچ اساس علمی ندارد و تنها به مثابه یک ایدئولوژی شخصی، نظرگاه شخص رهبر یک انقلاب است. همین تفاوتی است که غرب را از نظام های شرقی متمایز می کند. غرب مبتنی بر علم است و دین شناسی آن نیز علمی ترین روش را دارد ولی در شرق همه چیز پیرو یک فلسفه محلی است که رهبران ایدئولوژیک به آنها قداست بخشیده و نان خویش را در تنور آن می پزند. 

تمام کلمات خامنه ای نیز سوء استفاده از مکتب اهل بیت بود برای آنچه که انقلابیگری نامیده است. کدام انقلابی گری؟ سیزده سال پیش فرج سرکوهی در مصاحبه با بی بی سی فارسی سخنی گفت که از یک انقلابی چپ سابق و زندانی سیاسی وزارت اطلاعات قابل توجه می نماید. مجری می پرسد شما کتابی نوشتید به نام داس و یاس ـ نامی که شاید سرکوهی آن را از شعر شاملو علیه شاه گرفته است ـ و در آن کتاب به بیژن جزنی به عنوان بزرگترین تئوریسین کمونیست های علیه شاه خصوصا اسلحه به دست ها در قالب نقد تاخته اید و جزنی را عوام فریب، بیسواد و ضدفرهنگ خطاب کرده اید. چرا؟ خلاصه سخن فرج سرکوهی این است که اینها دروغ می گفتند همانطور که چریک های فدایی اکثریت توده ای بودند ولی ادعای همراهی با آخوندها را کردند و کم کم گفتند از اول هم توده ای بودند. ما ـ فرج سرکوهی و رفقایش ـ توده ای که نبودیم تا جزنی بخواهد تئوری های راستین خود در تشریح کمونیسم را بر سر تمام ما شاخه های متفاوت حاکم کند. او اول خودش را همراه و تئوریسین خواسته های ما جا می زد و عوامفریبی می کرد. ما در حقیقت معتقد به رئالیسم سوسیالیستی استالین بودیم که در قالب تشیع متعصب عمل و اجرا می کردیم!

هنگامی که خامنه ای جمله معروف خود را درباره مکتب سیاست خارجی نظام گفت در کلاس سیاست خارجی جمهوری اسلامی از استاد مشهور و برجسته این درس پرسیدم و او جواب داد حقیقت سیاست خارجی نظام جز این نیست و من هم در نزد روحانی تازه انتخاب شده همین را گفته ام و شخص روحانی گفت حقیقت همین استناد شما به نظر رهبر است که سیاست خارجی ما رئالیسم است که نگاه ایده آلیستی خویش را حفظ کرده است. شاید حتی خود خامنه ای هم نداند رئالیست نمیتواند ایده آلیست باشد الا آنکه مکتب ایده آل او در قالب همین عملگرایی برای منافع ملی باشد. آن روی سکه نیز همین است. ایده آلیست نمی تواند رئالیست باشد و حقیقت گرایی در سیاست خارجی پیشه کند مگر آنکه رئالیزم او از جنس رئالیسم سوسیالیستی شوروی و استالین گرایی باشد. امروز بن بست سیاست خارجی رژیم خامنه ای به دلیل همین تناقض منحط است. او از یک طرف مرگ بر آمریکا می گوید و امروز مدام از هویت بدبخت کننده ای به نام غرب ستیزی سخن می گوید و عدالت و معنویت را در کشوری هویت می داند که هرروز فاصله فقر و غنا بیشتر و ارقام دزدی ها بزرگتر و گند نیروهای امنیتی و قوه قضائیه بلندتر شده و نهایتا میزان معنویت در میان جوانها روز به روز بدتر و حتی هویت ایرانی هم با معنویت زدایی بیشتری انتقال می یابد اما به نحو متناقضی به شدت مشغول سنجش عملگرایانه سوراخ های مادیّت غرب جهت موفقیت رندانه در مذاکره با غرب است و می کوشد طوری رفتار کند که اسرائیل و عرب های منطقه با توافق همراهی کنند و برخلاف نظر اوپک که دنبال کاهش قیمت نفت برای فشار به آمریکاست او با ورود ۹۵میلیون بشکه نفت دنبال تامین نظر آمریکا و اروپای غربی است که مقابل چین و روسیه منتقد و خطرناک مشغول جبهه بندی هستند. هرچند او که دشمنی با غرب را به دلیل خاصیت شیعه برای تامین هدف عدالت و معنویت به هوین انقلاب مبدل کرده است، نمی بیند میزان معنویت و عدالت در کشورهایی شرقی مانند ژاپن که به اردوگاه غرب عدالت ستیز و معنویت گریز رفته اند روزبروز افزون تر می شود و حتی چین ـ قبله گاه پادوهایی همچون رائفی پور و پناهیان در بیت رهبری ـ زمانی توانست مردم را از مرگ ۴۵میلیونی به خاطر خاطر خوردن خاک و گِل به قدرت اقتصادی برساند که نظام اقتصادی دنیا را پذیرفت و بی عدالتی و معنویت گریزی غرب را وسیله ای برای رشد اقتصادی و گسترش فرهنگ چینی و فلسفه های کنفسیوسی و عرفان تاریخی چین قراردهد. زمانی که غرب ستیزی تبدیل به تعامل یا رقابت با غرب شد گره ها بازشدند در حالیکه خامنه ای معتقدست اژدهای هفت سر استکبار با خیزش شیعه مواجه شد و ایران مانع از رسیدن غرب به خواسته هایش می باشد. جمله ای که تکرارایران هراسی غرب برای توجیه سیاست های تحقیر و محاصره ما در چشم مردم جهان است. 

جمله ای که او می داند و شاید هم نمی داند و فکر می کند این خاصیت انقلاب است در این قالب مفصل بندی شد که جمهوری اسلامی یک واقعیت روی زمین است. او نمی داند یا دروغ می گوید که ایران بالاخره باید نظام سیاسی داشته باشد. ایران را نباید با جمهوری اسلامی اشتباه گرفت. ایران واقعیت است و جمهوری اسلامی مثل هر اصل سیاسی دیگر یک مفهوم انتزاعی است که به مثابه نرم افزار به کارکردن سخت افزارها کمک می رساند غافل از آنکه بقای ایران باعث بقای حکومت حاضر در تمام برهه ها بوده است. مدل های مختلف در ایران بصورت خونی ادامه یافته اند و سلسله های شاهی به طور ژنتیک استمرار داشتند. در مملکت صاحب خردی چون ایران که خودآگاهی ملت آن بسیار واضح است انقلابی ها تنها نوعی هستند که اگر هم به صورت پدر پسری ادامه بیابند دیگر پس از مرگ نسل اول انقلاب قادر به استمرار نیستند. استمرار انقلابی ها فقط به خاطر انسجام آنها به هدف حفظ انقلاب است و این سرنوشت انقلاب نیست که با نسل اول بقاء می یابد. این جاست که باید دانست خامنه ای آخرین گونه از آن انقلابی هاست که در قالب تعصب شیعی یا تشیع متعصب به پیگیری همان رئالیزم سوسیالیستی همت گماردند. همانطور که کمونیسم تمام شد و حتی امروز گورباچف را به خاک سپردند کمونیست های قایم شده زیر نام مجمع اهل بیت هم به گورستان سیاه تاریخ سپرده می شوند. 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)