گیسوی من اگرچه نهان آست
در زیر روسری
هرتار آن ز شادی و غم می‌کند حدیث
گوید زهر دری
از سال‌های پر زده برشاخسار عمر
تا روزهای تلخ کنونی که حاکمان
حکم حجاب را به رگِ جاری زمان
ترزیق می کنند

****
پادافره گناه تو را ای زنِ جسور
زیبای پُر خُروش
تا کی کِشَم به دوش
گر عشق ساربان جوان دل نمی ربود
پنهان زچشم شوی
این آیه هم برای زنان رُخ نمی نمود
مو سرخِ فتنه جو

****
یادش به خیر بازی زلف من و نسیم
بر روی شانه ها
همراه با شکفتن گلبوته بهار
مستانه می خزید سرپنجه های باد
از لابلای چین و شکن های بی شمار
آنسان که بگذرد
از کشتزارها
از یاد کی رَوَد
آن لحظه های شاد

*****
گاهی که دل زنیش جفا بود غمزده
می بستمش به بند
با هر گره مهار براو می زدم که هان
بر حال دل مَخَند
پیوند داده ام هر تار مو به دل
هرتار دل به مو

****
آه ای خدای من
امروز زندگی متجلّی در آیه هاست
گوید به ضرب و شَتم
پنهان کنید زیور خود را زچشم مرد

****
زلفِ پَریش من
بیهوده دل مَبَند
بر پنجه های باد
در زیر روسری
هرگز نمی وَزَد
مستانه هر بهار
مستانه هر بهار

گیتی پورفاضل
۱۳۶۸/۱/۱۵

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)