بیست و پنجم مهرماه ۱۳۹۹، در آخرین غروب جمعه‌‌ی پیش از آبان، نیروهای امنیتی با ترفندی موذیانه به خانه‌‌ام هجوم آوردند و غافلگیرم کردند. سپس به زور داخل خانه شدند و بی‌محابا زدندم. آنها برای بازرسی منزل آمده بودند و در ابتدا یک مرد و یک زن بودند که رفته رفته بر تعدادشان افزوده می‌شد _خاطرم نیست دقیقا چند نفر بودند_ پس و پیش نگاهم جولان می‌دادند و ریز و درشت ورق ورق‌های زندگی‌‌ام زیر ذره‌بین‌شان بود… آنها کتاب‌هایم، دفترچه‌های خط‌خطی‌ام، وسایل ارتباطی‌ام و مدارک شناسایی‌ام اعم از پاسپورتم را ضبط کردند…

برای بازرسی منزل آمده بودند و بلد بودند که ادعا کنند: “تو فقط متهمی!”…، اما سکنات غیرانسانی‌ و چشم‌های درنده‌ی‌شان بیشتر این را به من القا می‌کرد که با خانه‌ام و در و دیوارش، با خاطره‌هایم، رفیق‌هایم، عزیزانم، ناگهان به بازجویی شبانه _آن هم در پستوی خودم_ احضارم کرده‌اند. ناگفته نماند که نیروهای امنیتی بعد از پایان بازرسی منزل از من خواسته بودند تا در روز یکشنبه به محلی که مرکز قضائی نبود (“خانه های امن”شان) مراجعه کنم. نرفتم. من به اجبار تبعید شدم. ماه‌ها پنهان زیستم و در تنهایی خشم غلیان‌کرده‌ی خود نسبت به وضعیت‌مان را فرو بلعیدم. منتظر احضاریه‌ی کتبی شدم و احضاریه‌ی کتبی‌ام زمانی صادر شد که جرئت کرده و پیه ترک از کاشانه را با تمام حسرت‌هایش به تنم مالیده بودم.

حالا بگذارید خیلی چیزها را فاکتور بگیرم، چرا که خوزستان و خشم مردم که علیه ج.ا فریاد زدند از همه‌ی مسائل و فریادهای فشرده‌ی این روزها گویاتر است.

و اما دلیل اصلی‌ام برای نوشتن این متن را اینجا می‌نویسم: من نفیسه‌ملکی‌جو بنا به اعلام شعبه‌ی ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی به همراه هفت زندانی سیاسی دیگر به نام‌های ناهیدتقوی، مهران‌رئوف، سمیه‌کارگر، بهاره‌سلیمانی، محمد‌حاجی‌نیا، نازنین‌محمدنژاد و الهام‌صمیمی چندی پیش غیابا محاکمه شدم و وظیفه‌ی سیاسی خود دانستم که خبر این محاکمه‌ی غیابی را علنی کرده و محاکمه‌های هم‌پرونده‌ای‌هایم را غیرقانونی و غیر‌انسانی اعلام کنم. بر همین مبنا من مجموعا به تحمل شش‌ سال و نه ماه حبس تعزیری “بابت عضویت در حزب کمونیست ایران (مارکسیست، لنینیست، مائوئیست) به منظور برهم زدن امنیت و تبلیغ علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران” محکوم شدم. مضاف بر این، ناگفته روشن است که نحوه‌ی محاکمه‌ی غیابی من بدون دسترسی به کیفرخواست، وکیل و… بیانگر بی‌عدالتی و باسمه‌ای بودن سیستم قضایی ایران و کل نظام جمهوری اسلامی‌ست.

افراد مرتبط با این پرونده طی احکامی ناعادلانه و واپس‌گرا به تحمل زندان و دیگر محاکمات ارتجاعی محکوم شده‌اند که جا دارد از راه دور هم که شده _و با صدای ضعیف هم که شده_ تمامی احکامشان را محکوم کنم. زمانی که در انفرادی‌های طویل‌المدت بودند، زمانی که برای‌شان پرونده‌سازی می‌شد، زمانی که قرار بازداشت موقت‌شان غیرقانونی تمدید می‌شد و هم‌اکنون که نیاز به توصیفش نیست، لحظه‌ای خودم را از احساس همدلی با آنها دریغ نکردم. همه‌ی‌شان را نمی‌شناختم اما برخی از آنها به اندازه‌ی کافی ذهنم را صیقل داده‌اند که تا عمری باقی‌ست فراموش نکنم که جمهوری اسلامی چه با “ما” کرد و چه می‌کند و البته فراموش نکنم که ما چه صداهای بلند و دلنشینی می‌توانیم داشته باشیم تا دوباره و دوباره فریاد رهایی سر دهیم.

به امید آزادی تمامی زندانیان سیاسی
نفیسه‌ملکی‌جو

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)