new/Gilles
اشاره :

ژیل کِپِل، Gilles Kepel اسلام شناس، استاد دانشگاه و رئیس کرسی خاورمیانه و کشورهای مدیترانه در « اِکول نرمال سوپریور» در پاریس است. وی مقاله‌ ای در لوموند منتشر کرد و به چند وجهی بودن جهادیسم و به خوانش تازه ای از «جهادیسم جَوی» Djihadisme d’admospher پرداخت که در آن، نقش فرقه های شیعه و سنی در اِعمال این نوع از جهاد را به ما نشان می دهد. وی ده‌ها کتاب و رساله را در کارنامه پُر بار خود دارد که میتوان در میان آن‌ها از پیامبر و فرعون، جهاد؛ ظهور و زوال اسلام گرایی و آخرین کتابش، از خاورمیانه تا جهاد گرایی جَوی (گالیمار-۲۰۲۱) نام برد. مقاله ژیل کِپِل را در زیر این یادداشت کوتاه می خوانیم.

حمله ی چاقویی که در روز۱۲ اوت، نویسنده «آیه های شیطانی» قربانی آن شد، ما را ملزم به دفاع ِ سخت از آزادی اندیشه و نوشتن می کند. چاقوی تاریک بینی بار دیگر آزادی را مورد حمله قرار داد. بیش از سی سال پس از فراخوان غیر قابل تحمل قتل سلمان رشدی توسط روح الله خمینی- رهبر انقلاب اسلامی ایران- سرانجام دستی برای اجرای این دستور ناشایست در ۱۲ اوت در شهر کوچکی در ایالت نیویورک، پیدا شد.

سوء قصد به این نویسنده که با تمام وجودش، به نماد آزادی بیان تبدیل شده است، در یک مرکز فرهنگی و به مناسبت برگزاری همایشی و در غیاب آشکار تدابیر امنیتی ویژه صورت گرفت. طنز تلخ و بیرحمانه اینکه، او دودهه در ایالات متحده آمریکا زندگی کرده است و ملیت آن کشور را دارد و در آن شب، میخواست آنجا را پناهگاهی برای نویسندگان در تبعید، تداعی کند. پلیس محلی، در ساعات پس از فاجعه، هیچ اشاره‌ای به انگیزه مهاجم نکرد و به سکونتش در نیو جرسی و اعلام نام و سن او بسنده کرد. با این حال، همه چیز گواه بر این بود که وی با انگیزه‌های از پیش فراهم شده، دست به این حمله زده است. و انگیزه اش ناشی از اتهامات کفرگویی و با تکیه به جهل آلوده به زشتی علیه نویسنده ی « آیه های شیطانی» است.

در سال ۱۹۸۹، ایران نمی‌خواست از غافله ی اعتراضات به این اثر سلمان رشدی عقب بیفتد و روح الله خمینی رهبر انقلاب اسلامی با فتوای قتل نویسنده، نه تنها در برابر عربستان سعودی توانست عرضه اندام کند بلکه خود را حامی بی قید و شرط اسلام معرفی نمود. و افزون بر این، آنرا مفری برای گریز از مشکلات داخلی می دانست. و بدین گونه در برابر کشورهای رقیبِ منطقه توانست خودی نشان دهد.

دایره نابردباری گسترده‌تر شد و به کشته و یا زخمی شدن مترجمان، ناشران و فروشندگان کتاب نیز منجر گردید. این ماشین جهنمی، که برای عاملانش کارآمدی خود را ثابت کرده بود، با استفاده از همان جهل، توسط رادیکال ترین جریان های اسلامگرا و با پس زمینه ی اسلام سیاسی و گروهای جهادی تکرار شده است.

این انحراف از ایمان و اعتقاد، مانند یک متاستاز گسترش یافته است. در فرانسه، حمله به دفتر هفته نامه هجو آمیز شارلی اِبدو که بیش از ده کشته و زخمی به جا گذاشت- در سال ۲۰۱۵- و پس از آن، به قتل رساندن وحشیانه ی ساموئل پاتی، دبیر تاریخ، در ۲۰۲۰، بخش کوچکی از این پیامد است که اصرار به کشتن دارد. حمله غیر قابل تحمل که سلمان رشدی قربانی آن شده است، چاره‌ای جز دفاع ِ غیر قابل انعطاف از آزادی تفکر و نوشتن برایمان باقی نمی گذارد. و نیز، این انعطاف نا پذیری، باید از هر گونه آشتی و سازشی بر کنار بماند.ع.ش

***

و اینک گزیده ای از یک مقاله بلند ژیل کِپِل را می‌خوانیم که در لوموند ۱۴ اوت ۲۰۲۲، منتشر شده است* :

۱۴ فوریه ۱۹۸۹، فردای عقب نشینی ارتش روسیه از افغانستان، روح الله خمینی، رهبر جمهوری اسلامی ایران، با فَتوای خود سلمان رشدی را به مرگ محکوم کرد. و انگیزه آنرا کتاب آیه‌های شیطانی اثر این نویسنده اعلام نمود که در آن به پیامبر اسلام ناسزاگویی کرده است. زمان انتخاب شده توسط رهبر انقلاب اسلامی برای این حکم، بی دلیل نبود. او توانست اینگونه در برابر رقبای سنی مسلک و پادشاهان قدرتمند نفتی از جمله عربستان سعودی عرضه اندام کند. بویژه درست در هنگامی که آن‌ها توانسته بودند با داشتن حمایت مطمئن CIA( سازمان اطلاعات ایالات متحده)، روس ها را از افغانستان- سرزمین اسلامی- بیرون کنند. سرزمینی که -به تعبیر آنها- طی یک دهه، توسط نیروهای ناخداباور کمونیست اِشغال شده بود. خمینی توانست با این فتوا، بلوایی که انتظارش را می کشید، بر پا کند و با سرو صدایی که راه انداخته شد، از اهمیت نقش رهبران صاحب نفت عربی در شکست شوروی در افغانستان، بکاهد. و در آن زمان کمتر مفسران سیاسی توانسته بودند رابطه‌ای بر قرار کنند بین شکست شوروی درافغانستان و ریزش دیوار برلین در۹ نوامبر و مرگ کمونیسم در آن دوره.

با این حال این فَتوا پس از مرگ خمینی به تأثیرات ویرانگر خود ادامه داد : حتی رقبای سنی وی؛ برای کاریکاتوریست های دانمارکی که کارهایشان را توهین به پیامبر اسلام تشخیص داده بودند، حکم قتل صادر کردند. و در سپتامبر ۲۰۰۵، کاریکاتوری که بعداً توسط هفته نامه شارلی اِبدو در فرانسه بازنشر یافت، به قتل عام ۷ ژانویه ۲۰۱۵، توسط برادران کواچی، سنگ بنای داعش [ تشکیلات دولت اسلامی] در اروپا را به اوج خود رساند. و هزاران جوان مسلمان فرانسوی خود را برای پیوستن به این تشکیلات، آماده کرده بودند.این نشان دهنده ی حساسیت شدید موضوع ِ « دفاع از ناموس پیامبر» برای همه ی جنبش های اسلام گرا است که تلاش می‌کنند هم کیشان خود را در یک جهاد جهانی علیه غرب ِ یهودی، مسیحی – یا صهیونیستی- بسیج کنند.

ما آخرین تحولات را در سپتامبر ۲۰۲۰ تجربه کردیم؛ زمانی که باز نشر کاریکاتورها توسط هیئت تحریریه هفته نامه شارلی اِبدو،در افتتاحیه دادگاه قتل های ژانویه ۲۰۱۵، صورت گرفت.نخست، پس از تظاهرات عظیم در پاکستان که در آن خواسته شده بود که به گردن زدن ِ کفار اقدام کنند و نتیجه آن، حمله یک جوان پاکستانی به دو نفر در مقابل دفتر این هفته نامه رخ داد و پس از آن، با گردن زدن ساموئل پاتی، دبیر تاریخ در جلوی دبیرستان او، توسط یک چچن مسلمان به وقوع پیوست؛ که بلافاصله در فضاهای مجازی انعکاس وسیع پیدا کرد. و سرانجام سومین حمله توسط یک مهاجر تونسی بود که سه تن از عبادت کنندگان کاتولیک را جلوی کلیسای شهر نیس در جنوب فرانسه، در روز تولد پیامبر اسلام، با چاقو مضروب کرد.

” مثل گلوله ای که ناگزیر هدف خود را پیدا می کند”

به همین مناسبت، تحلیلی از این اقدام‌ها را در قالب « جهادیسم جَوی» Djihadisme d’admospher ( کار آفرینان خشم) مطرح نمودم که عاملان اینگونه حمله ها؛ تحت تأثیر جَو موجود – بر خلاف داعش و القاعده- و بدون نیاز به دستور سازمان ویا شبکه ای دست به عمل می زنند. و این امر با کمک محرکه های دیجیتالی و با تکیه به جدایی طلبی اسلامی با جوامع غربی صورت می گیرد. و طبیعتاً این جدایی طلبی از معیار ها و موازین غربی، با قرائت قرآن، سنت و تفاسیر آن ها، از پیش، رد شده تلقی می گردد.و در « جهادیسم جَوی»، عاملان اینگونه از جنایات، با پا فشاری به اصول یاد شده،متقاعد شده اند و دست به هر گونه اقدام جنایتکارانه می زنند. و افزون بر این، آن‌ها خود را ناقلان رستگاری جامعه مومنان دانسته با ترویج اسلامی شدن جهان هستی، تضمین مکانی برای خود و خانواده خود در بهشت را حتمی می دانند.

«جهادیسم جوی»- که برای او نابودی کفرگویان ِ مفروض، محرکه ای است که گذر به کشتن را تعین می کند-؛ در سنی گرایی بسیار آسان‌تر می تواندعملی شود.زیرا این فرقه از اسلام [۸۵ درصد مسلمانان] به سلسله مراتب رهبریت وابسته نیست، و کار خود را مصون از خطا و کاملاً مؤثر ارزیابی می کند. آن‌ها فعالانه در فضای مجازی و اینترنتی حضور دارند و خود را به صحت باورهای شان متقاعد می بینند، هر چند که وهم انگیز باشد.

از سوی دیگرفرقه ی تشیع، دارای ساختار های کلیسایی است و سلسله مراتب، با اطاعت از آیات عِظام(مراجع تقلید) در آن، حرف آخر را می‌زنند وغالبا همه با هم موافق نیستند.مقام خمینی و جانشین وی، رهبر ایران- علی خامنه ای-همچنین الهام بخش حزب الله است که بر تشیع لبنان مسلط است. جامعه‌ای که عامل حمله با چاقو به سلمان رُشدی، مظنون ارتباط با این جریان شیعه لبنان است.هادی مطر که از پدر و مادری مهاجر در آمریکا به دنیا آمده است، قصد کشتنِ سلمان رشدی را داشته است.از سوی دیگر، در عراق آیت الله سیستانی به شدت این ابزار سازی سیاسی را رد می کند.

با این وجود، توانایی رهبر کنونی ایران برای لشکر کشی پیروان خود و بسیج دستگاه‌های دولتی در آن کشور، همچنان بسیار قوی است. و اوست که ابراهیم رئیسی، دادستان سابق که بسیاری از مخالفان را به قتل رسانده است، به ریاست جمهوری برگزید. رهبر اصلی -علی خامنه ای- است که فتوای خمینی برای او « مثل گلوله ای است که ناگزیر هدف خود را پیدا خواهد کرد».

آیا جهاد شیعی، از منطق دولتی و سلسله مراتبی فراتر رفته است؟

با این حال، تلاش برای قتل این نویسنده هندی-بریتانیایی در حالی که او میخواست در مورد آزادی بیان و آمریکا به عنوان سر زمین پناه دهنده ی ویژه هنرمندانِ تبعیدی صحبت کند، طبیعتاً با منافع رژیم ایران دشمنی خود را پنهان نکرده است. و بویژه درشرایط کنونی که ایران در پرونده ی هسته ای سعی دارد بیشترین امتیاز ها را به دست آورد . و از سوی دیگر، آمدن رئیسی به آمریکا برای حضوردر مجمع عمومی سازمان ملل متحد، مصادف است با فتوایی که می‌توانست به کشته شدن رُشدی در خاک آمریکا بینجامد.تصور اینکه چنین اقدام جنایتکارانه ای با پیامد های نمادین بسیار زیاد بتواند به پیشبرد مذاکرات هسته ای و ادغام مجدد ایران در جامعه بین‌المللی بی تأثیر باشد، بسیار بعید بنظر می رسد.

حتی اگر صداهایی در جهان اسلام ادعا کنند که قتل یک «کفر گو» بسیار قانونی تر از کشتن الظواهری در کابل توسط آمریکایی ها و یا ژنرال ایرانی قاسم سلیمانی در ۳ ژانویه ۲۰۲۰ توسط ارتش آمریکاست، چنین استدلالی، نه در ایالات متحده آمریکا و نه در اروپا، پذیرفتنی نیست. و افزون بر این، انتخابات ماه نوامبر در آمریکا، ضرب الاجل حساسی برای رئیس جمهور آن کشور است که هر گونه موضع گیری نا مناسب می‌تواند خسران غیر قابل جبرانی برای او باشد.

عناصر اولیه تحقیقات نشان داد که در صفحه فیس بوک هادی مطر – ضاربِ سلمان رُشدی- که تا ساعاتی پس از حمله در دسترس بود، از سپاه پاسداران، سردار سلیمانی و به طور کلی حزب الله تمجید کرده است.این جوان ۲۴ ساله که۹ سال پس از فتوای خمینی در ایالات متحده به دنیا آمد، در یک «جهادیسم جَوی» تشییع غرق شد. و شبکه‌های اجتماعی و گروه‌های فعال در آنها، همانگونه که اشاره کردم، با استفاده از متد پیروان سنی مذهب، دست بکار شدند.و آیا بدینگونه خواستند بر اطاعت شدید از دستورات استادان تهرانی خود چیره شوند و از آن‌ها پیشی بگیرند؟

روال قانونی پرونده، در زمان خود، به این پرسش پاسخ خواهد داد.اما، ما بلافاصله با فرا گیر شدن و انعطاف پذیری یک پدیده ی چند وجهی جهادی در خاک کشورهای دموکراتیک غرب مواجه می شویم.این تهدید مکرر نیازمند افزایش هوشیاری در برابر منطق های جدایی طلبی [séparatisme ] است که می کوشند جوامع ما را از طریق پاره کردن تار وُ پود آن‌ها، به سوی یک سلسله از اوج ِ خشونت ها و جنایات بکشانند و تجزیه کنند.۱۴ فوریه ۱۹۸۹- فتوای خمینی- نقطه عطف آن را تشکیل میدهد. این فتوا بر آمده از رادیکال ترین تشییع سیاسی، به افراطی ترین جنبش های رزمی سُنی، مانند القاعده و سپس داعش جهش یافته و اکنون پس از فرسودگی نظامی و سیاسی آن دو، به آنچه که در تاریخ تشییع دیده شده، بر می گردد.

*https://www.lemonde.fr/

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)