بعد از اقدام تروریستی اخیر علیه سلمان رشدی سراغ کتابی رفتم که سالها پیش خوانده بودم. کتاب “سلمان رشدی و حقیقت در ادبیات” به قلم صادق جلال العظم. این کتاب یکی از تیزترین، پربار ترین و جسورانه ترین دفاع از سلمان رشدی و “آیات شیطانی” است که درست زمانی که خیلی از مدعیان آزادی بیان در غرب و شرق سلمان رشدی را در مقابل تروریسم اسلام سیاسی به سرکردکی خمینی تنها گذاشته بودند منتشر شد. حمایت بی پروای نویسنده با قلمی تیز و صریح از سلمان رشدی – مخصوصا در متن محافظه کاری بزدلانه رایج در مقطع اعلام فتوی – را باید بسیار ارج گذاشت. مخصوصا اینکه نویسنده یک استاد دانشگاه اهل سوریه است. کشوری که جمهوری اسلامی نقش فعالی در به خون کشیدن قیام شهروندانش علیه بشار اسد فاسد و دیکتاتور ایفا کرد.

صادق جلال العظم

صادق جلال العظم

در این نوشته فقط فرازهایی از کتاب را با شما خوانندگان سهیم میشوم.

“شاید همه گلها را بتوانند نابود کنند اما هرگزنمی توانند بهار را از فرارسیدن باز دارند.”

این شعری از پابلو نرودا در مطلع کتاب است که زیبا و موجز از نقش خونبار اسلام سیاسی در تاریخ نیم قرن اخیر تصویر میدهد. جنبشی که هر جا قدم گذاشته گلهای زیادی را لگدمال کرده است اما نه تنها نتوانسته و هرگز نخواهد توانست “بهار را از فرا رسیدن باز دارد” بلکه میلیونها گل در همین کشورهای اسلام زده شکفته اند. در خود ایران مدتهاست مردم خیز برداشته اند تا اسلام سیاسی و حکومتش و آیت الله هایش را در لجنزار خود برای همیشه مدفون کنند.

حمله به کتابی که نخوانده اند!

نویسنده قبل از هر چیز، دست “برجسته ترین روشنفکران” را رو میکند که “به کتابی حمله کرده اند که آن را نخوانده اند”. تعداد زیادی اسامی دانه درشت از ادبا و اساتید و پروفسورها را نام می برد که به اعتراف خودشان کتاب را نخوانده اند اما سلمان رشدی را “به کودکی و نادانی و تنگ نظری و حماقت” متهم کرده اند. 

در پاسخ به مدعیانی که “آیات شیطانی” را در چهارچوب تصویرسازی مستسشرقین از کشورهای شرق قرار میدهند، میگوید که این خود سلمان رشدی است که اتفاقا در آثار خود تلاش غرب و مستشرقین برای حفظ “معنویات شرق در افسونها و شگفتی ها و استبداد آن” به نحوی طنزآمیز و گزنده مورد انتقاد قرار میدهد و ادامه میدهد که “ُسلمان رشدی به حمایت از شرق برمیخیزد اما نه هر شرق به طور مطلق، بل شرقی که برای آزادی خویش از جهل و افسانه و خرافات و بینوایی و دیکتاتوریهای نظامی و جنگهای طایفه ای و مذهبی تلاش میکند و نمیخواهد همچنان در خارج از گردونه زندگی معاصر باقی بماند.” “آثار رشدی، در تحلیل نهایی، جانبدار شرق نافرمان است و نه شرق صحراهای پر از کذب و خرافه و جهل.” 

در پاسخ به یک ناقد ادبی به نام رجا النقاش که ادعا میکند سلمان رشدی “به بزک کردن چهره زشت غرب پیش ملتهای عرب و مشرق زمین” پرداخته است به محتوای واقعی آثار سلمان رشدی ارجاع میدهد که در آثار او هیچ اشاره ای به “ملت ها” وجود ندارد. برعکس، او “تنها وحشیگریهای رژیمهای سیاسی جهان سوم و عقب ماندگی آنان و نفرتشان از پیشرفت و تمدن” را محکوم میکند و اینکه اتفاقا هنر او از همدستی کامل آن رژیمها با دول غرب پرده بر می گیرد. 

نویسنده بعد از دهها مثال دیگر از شخصیتهای شناخته شده و مطرح از ادبا و نویسندگان و پروفسورهای  پرمدعی و نان به نرخ روز اعلام میکند که “کسی که به “توحش” نزدیکتر است و به بدویت متمایل تر” و از “پیشرفت و تمدن” متنفرتر، مسلما نه سلمان رشدی رمان نویس بلکه این نوع ناقدان عرب اند…” 

صادق جلال العظم همچنین دفاع صوری و سرسری و “خجول” از رشدی توسط “روشنفکران” پرمدعا در غرب را با برخورد آنها در دوران جنگ سرد مقایسه میکند که “هرگز حتی لحظه ای، آنطور که از ناراضیان شوری یا از نوشته های نویسندگان اروپای شرقی که به غرب پناهنده شده اند دفاع میکردند، از رشدی و رمان او دفاع نکرده اند. ….” 

و بالاخره نویسنده، این صف خجول و ترسو و فرصت طلب را ضمن مقایسه سلمان رشدی با نویسندگان صاحب نام در تاریخ غرب تحقیر میکند: “رشدی به عنوان یک رمان نویس، با بمبئی و با “شهر آشکار ولی ناپیدا” (یعنی شهر مهاجرین رنگین پوست در دل لندن) همان کاری کرده است که بالزاک به عنوان رمان نویس با پاریس کرده بود و چارلز دیکنز با لندن و جیمزجویس با دوبلن و نجیب محفوظ با قاهره”. 

از نظر نویسنده مهمترین دستاورد “آیه های شیطانی” این است که “برای نخستین بار در تاریخ معاصر، اثری خود را، با تمام قدرت، هم به جهان اسلام و هم به اروپا تحمیل میکند آنهم در قالب جنجالی بزرگ و در آن واحد ادبی – دینی – انتقادی. پیش از این، جهان اسلام به طور کلی و جهان عرب به طور خاص، سر و صدای نقد دین را در اروپا توسط کسانی چون ولتر، اسپینوزا و مارکس شنیده بود، … اما پس از انتشار آیات شیطانی دیگر چنین انزوایی وجود ندارد …”. 

و باید تاکید کرد که جهان غرب آته ئیست بی پروا کم ندارد که ادیان را و مشخصا اسلام را با قدرت تمام به چالش کشیده باشند، اما این فتوای خمینی برای کشتن سلمان رشدی بود که سهم بسزایی در جهانی شدن، مشهور ومحبوب شدن “آیات شیطانی” و نویسنده اش ایفا کرد. 

اتحاد مقدس جریانات دست راستی در غرب و اسلام سیاسی

میدانیم که چطور برای سالهای طولانی سیاستمداران حاکم در غرب، رسانه ها و تحلیلگران و مفسرین زیادی حکومت اسلامی و قوانین اسلامی حاکم در جامعه ایران را به حساب مردم ایران و فرهنگشان گذاشته اند. مدام این تصویر را داده اند که گویا این حکومت و قوانینش مورد قبول مردم است. تصویری که مدتهاست به یمن چالشهای سیاسی گسترده مردم ایران با جمهوری اسلامی و قوانین شرعیش دیگر خریدار ندارد. 

بعد از فتوای خمینی و تحرک جدید اسلام سیاسی و عربده کشیهای خیابانیشان، در میدیای رسمی غرب این تصور دامن زده شد که گویا با رمان “آیات شیطانی” به عقاید مسلمین جهان توهین شده است و مسلمین جهان هم به جهاد علیه سلمان رشدی برخاسته اند. تصویری تماما کذب و وارونه. جلال العظم در کتاب “سلمان رشدی و حقیقت در ادبیات” این تصویر وارونه را که گویا “سراسر جهان اسلام، خود به خود علیه رمان آیات شیطانی و نویسنده اش” برخاسته به چالش می کشد.

نویسنده مواضع ارتجاعی مراکز قدرت و تصمیم گیری در غرب را افشا میکند که به دلایل و انگیزه های سیاسی به جای دفاع علنی از آزادی بیان رشدی مستقیم و غیر مستقیم با تعرض اسلام سیاسی به آزادی بیان مماشات کردند. او دهها مثال از سران سیاسی این دولتها مثل جرج بوش و جیمی کارتر و مارگارت تاچر و و ژاک شیراک و مقامات مذهبی مثل اسقف نیویورک تا خود واتیکان و شورای خاخامها و… را مثال میزند که به روی ارابه تعرض به سلمان رشدی پریدند. “این غرب حتی یک کلمه در دفاع از رشدی بر زبان نیاورده و کلمه ای در ستایش از رمان آیات شیطانی نگفته است” و این یعنی اینکه “اتحاد مقدسی” میان “دست راستی ها – به ویژه جناح مذهبی آن – و نیروهای راست اسلامی به وجود آمده که با رمان سلمان رشدی ومحتویات انتقادی و گرایشهای روشنگرانه و رادیکال درون آن به مبارزه” برخیزند. 

در باره اتحاد ارتجاع مسیحی و اسلامی علیه سلمان رشدی هم میخوانیم که “روحانیون مسیحی فرانسه یادآوری میکنند که وقتی برخی از گروههای مسیحی با ایمان در اعتراض به نمایش فیلم “آخرین وسوسه مسیح” در سینمایی که آن را نشان میداد بمب منفجر کردند، جامعه مسلمانان مهاجر با روحانیون مسیحی ابراز همبستگی کرده بود.” در ماجرای سلمان رشدی هم این بار رهبران جمعیتهای اسلامی در آمریکا بودند که خطاب به کاردینالها و اسقف ها و خاخام ها نامه های تشکرآمیز فرستادند که رمانی را محکوم کرده اند که “به ایمان به خداوند و وحی آسمانی و ابراهیم و دیگر پیامبران و اولیای ادیان اسلام و مسیحیت و یهودیت” توهین کرده است. 

داستان پاپ هم جالب است که قبلا خشم خود را به امبرتواکو و دو رمان معروفش نشان داده بود بدون اینکه جرئت فتوا و حکم اعدام علیه امبرتواکو را داشته باشد به این دلیل ساده که عصر روشنگری و انقلاب کبیر فرانسه دستگاه مافیایی کلیسا و مسیحیت را بیش از دو قرن پیش به کنج کلیساها رانده است. به نظر میرسد که تعیین تکلیف مشابه با دستگاه مافیایی روحانیت اسلامی و اسلام سیاسی و دین اسلام بر دوش مردم ایران و انقلاب کبیرشان افتاده است. 

معامله و تنش در هند بر سرآیات شیطانی

اتفاقات بعد از انتشار “آیات شیطانی” در هند و پاکستان نشان داد که این “مسلمانان” کره زمین که حرمت و شخصیت و زندگیشان توسط همین اسلام سیاسی مدام لگدمال میشود نبودند که از “اهانت به ساحت پیامبر” غیرتی شده اند و در خیابانها عربده میشکند و کتاب آتش میزنند. نه خیر، همه چیز بر عکس بود. هنوز از فتوای خمینی خبری نبود که در هند و پاکستان رهبران فاسد دینی و سیاسی در رقابت بر سر قدرت و ثروت نیاز به تحریک مذهبی و سیاسی داشتند و از حمله به رشدی به مثابه ابزاری در خدمت این هدف استفاده کردند. 

کتاب “سلمان رشدی و حقیقت در ادبیات” انگیزه های سیاسی تحریک مذهبی در هند و پاکستان را با شواهد و مثالهای روشنی برملا میکند. 

در هندوستان، در ادامه تنش بر سر مسجدی که گویا امپراطور مغول در قرن شانزده میلادی بر ویرانه های یک معبد هندوی سابق ساخته بود و در جریان راهپیمایی دو طرف برای تصرف ساختمان، نماینده ای از حزب اسلامی جاناتا و از طرفداران اسلام اصولگرای سعودی و راجیو گاندی (نخست وزیر وقت) وارد معامله ای انتخاباتی میشوند. قرار بر این میشود که دولت آیات شیطانی را ممنوع کند و متقابلا راهپیمایی مسلمانان به سمت مسجد متوقف شود. یک معامله سیاسی میان دو جریان دینی و ناسیونالیستی. به این ترتیب است که پای رمان “آیات شیطانی” به عربده های خیابانی جریانات اسلامی کشیده میشود. 

در پاکستان هم حکام اسلامی فاسد در جنگ قدرت میان احزاب و باندهای اسلامی از کتاب “آیات شیطانی” برای تحریک بخشهای عقب مانده اسلامی استفاده سیاسی کردند. وقتی در پاکستان بینظیر بوتو – علیرغم هر سیاستی به عنوان یک زن انتخاب می شود – با پیروزی بوتو و حمایت آمریکا از او نیروهای محافظه کار اسلامی حامی ضیاء الحق و بعدا نوازشریف که سرنخ گروههای اسلامی را در دست داشت تلاش میکنند از کتاب سلمان رشدی در خدمت تحریکات دینی استفاده کنند که میکنند. جالب است که مرکز فرهنگی آمریکا به آتش کشیده مشود و نه مرکز فرهنگی بریتانیا که نویسنده “آیات شیطانی” تبعه اش است. 

بعد از این اتفاقات است که تازه خمینی “رهبر مسلمین جهان” که بعد از هشت سال زیر مین فرستادن جوانان کشور` شکست خورده بود و جام زهر سرکشیده بود و از اعتراضات سیاسی و اجتماعی نگران بود تصمیم به تکفیر سلمان رشدی گرفت تا در داخل مردم را مشغول کند و در جهان موقعیت تضعیف شده اش در میان باندهای تروریستی اسلامی مثل حماس و حزب الله را با جنجال ناشی از این فتوی ترمیم کند. 

رقابت بر سر مهاجرین در گتوهای کشورهای غرب

در بخشی از کتاب، نویسنده به رقابت میان دو شاخه ارتجاع اسلامی – سنی و شیعی – در میان مهاجرین و پناهجویان در گتوهای کشوهای غربی می پردازد و اینکه جنجال بر سر “آیات شیطانی ” تلاشی در جهت تسلط بر “مسلمانان مهاجر” است. 

و”همه دلایل حاکی از این است که دستگاههای وابسته به رژیم سعودی سرچشمه تحریکاتی بوده اند که در محافل اسلامی انگلیس عموما و در شهر برادفورد خصوصا بر ضد رمان سلمان رشدی صورت می گرفته است. این تحریکات در آغاز یکی از ابزارهایی بود که در کشمکش موجود بین آیت الله خمینی و خادم الحرمین (پادشاه سعودی) بر سر تسلط بر مسلمانان مهاجر که در خارج از کشورهای اسلامی به سر می برند و برای چنگ انداختن بر سازمانها و نهادهای آنان و سرنوشتشان، از آنها استفاده میشد.” 

کتاب همچنین به هماهنگی میان گرایشهای راست افراطی درون حزب محافظه کار انگلیس و رهبران جامعه مسلمانان مهاجر اشاره میکند که “هر دو طرف در زندگی “گتو” مانند مهاجران منافع مشترکی دارند و لذا چنین اوضاع “نژاد پرستانه” ای را بدون آنکه هیچ رنگ رسمی و قانونی داشته باشد هم از نظر مادی و هم معنوی تقویت میکنند” چون به نفعشان است که “این گتوها با همه جهل و فلاکتی که در آن غرق اند باید حفظ شوند.” صحبت بر سر حفظ شرایطی است که در آن “مسلمانانی “با ذهنیت “گتو” مانند خود در دنیایی بسته و به کلی ناپیدا به سر می برند. هر چند در یکی از شهرهای انگلیس اند اما در آنجا نیستند. … آنان روزنامه های انگلیسی نمی خوانند و رابطه عاطفی آنان با رگ و ریشه های اجتماعی شان از طریق فیلمهای ویدئویی بسیار مبتذل برقرار میشود. منبع الهام آنان پیشنمازهای مساجد هستند که تحت تاثیر عوامل معینی به سود نیروها و دولتهای معینی کار میکنند که برای به دست آوردن دل مسلمانان با یکدیگر در رقابت اند.” 

این تصویر البته کامل نیست. برخلاف ادعای پوچ رئیس موسسه فرهنگی اسلامی در پاریس که بودجه اش را از جمهوری اسلامی ایران دریافت میکرد و گفته بود که با توجه به “نفوذ اسلام در این کشور، … فرانسه دیگر به بخشی از پیکره امت اسلامی تبدیل شده است و تا چند سال دیگر پاریس پایتخت اسلامی خواهد بود….”، نظرخواهی نشان داده است که تنها ۹ درصد از “مسلمانان” فرانسه فتوای خمینی را تایید کرده اند. 

عشرتکده “حجاب”

رشدی در رمان آیات شیطانی “آگاهانه، با حماسه تاریخی و بزرگ محمد و اسلام به مخالفت بر میخیزد، سیر عمومی حوادث و مراحل اساسی و مهمترین وقایع را به وام میگیرد” و با اتکا به ماجراهای روایت شده در باره محمد و زندگیش و کاراکتر و رفتارهایش “حماسه ای طنزآمیز” از اسلام کنونی و مبانیش خلق میکند. 

داستان عشرتکده ای در مکه به نام “حجاب” که یکی از ارجاعات مرتجعین اسلامی برای تکفیر کتاب و تهییج مومنین است یکی از این موارد است. عشرتکده ای در مکه که بعل شاعر هجوگوی دوره جاهلیت در آن پناه گرفته است. در این عشرتکده “نقش زنان ماحوند (محمد) و اسمهاشان به دخترانی که در عشرتکده کار میکنند داده شده است” و “اسارت و محاصره و گسست از جهان بنا بر شعار سنت اسلامی بر زنان تحمیل میگردد؛ شعاری که به نام عفت و حیا و کلا اخلاق پسندیده همنشینی مرد را با زن و همنشینی زن را با مرد حرام می داند.” 

ربط بعل، این شاعر هجوگو در “آیات شیطانی” با داستان زندگی محمد چیست؟ “ماجرای بعل اشاره ای است به مبارزه بین محمد و دشمنان ایدئولوژیک در جاهلیه به طور کلی، و درگیری اش با برخی از شعرای معروف به طور خاص.” برای مثال، ورود پیروزمندانه ماحوند به شهر “جاهلیه” و کشته شدن بعل به دستور او در “آیات شیطانی”، از روایتهای مربوط به دستور پیغمبر دائر بر قتل کسانی اخذ شده است که علیه پیغمبر هجو میگفتند و شعر میسرودند. 

و با اشاره به این داستان که یکی از فرازهای خواندنی و نقادانه آیات شیطانی است، نویسنده پلی میزند میان ترس و نگرانی پیامبر اسلام از منتقدینش و شمشیر کشیدن بر شاعران و هجوگوها و رفتار مشابه خمینی با منتقدین خرافات اسلامی. “… همانطور که ماحوند در “آیات شیطانی” دستور داد بعل را به خاطر شعر جسورانه اش دستگیر کرده، زنده یا مرده نزد او آورند، آیت الله های تهران نیز به پیروان خود دستور دادند سلمان رشدی را به خاطر رمان صریح و جسورانه ای که نوشته دستگیر کرده مرده اش – و نه زنده اش – را نزد آنها ببرند. ” که البته باید گفت در هر دو مورد فاکتورهای سیاسی دخیل هستند. محمد برای تثبیت جایگاه متزلزل اولیه اش به ارعاب دست میزند و خمینی هم برای مواجهه با شرایطی که مقطع قبول ناگزیر پایان جنگ هشت ساله با آن روبرو شده بود.

“نه وحیی در کار است و نه کشکی”

صادق جلال العظم با دقت و تسلط تمام بر قرآن و احادیث نشان میدهد که چه چیزی دست مایه تعرض ارتجاع تروریستی اسلامی به سلمان رشدی شده است. مینویسد که سلمان رشدی هیچ چیز غیر واقعی به محمد و قران نبسته است. همه استنادات سلمان رشدی احادیث و روایتهای معتبر تاریخی و آیه های قران است. او توانسته است این روایتها و آیات را در قالب یک رمان و رئالیسم جادویی بازسازی کند. حدیث “غرانیق” که در چند آیه قرآن هم به آن اشاره شده است منبع سلمان رشدی در “آیات شیطانی” است. 

کتاب صادق جلال العظم را وقتی دقیق میخوانی نشان میدهد که این حدیث و آیه های مربوط که همان آیه های شیطانی است (شیطان در دهان محمد گذاشته است) حاکی از این است که محمد یک فرد است. یک شخص است. هیچ قدوسیتی ندارد. نه تنها این بلکه بر اساس نیاز سیاسی منظما کله معلق میزند. دروغ میگوید. حرف عوض میکند. و در همه این لحظات هم موجودی به نام جبرئیل – ملک مقرب خدا – نقش دلال سیاسی را ایفا میکند. این جبرئیل است که تنشها و تناقضات درونی محمد در رابطه با تلاشش برای جذب قبیله قریش را با آیه های ناسخ و منسوخ راست و ریس میکند. محمد برای جذب قبیله قریش ضمن خواندن سوره نجم از دو آیه سخن میگوید که گویا وحی شده است که سه بت لات و عزی و منات مورد پرستش در قبیله قریش میتوانند شفاعت کنند و به این ترتیب خواسته قبیله قریش را به سمت دعوتش جذب کند. وقتی به دلیل محاسبات سیاسی نظرش عوض میشود فورا جبرئیل وارد صحنه میشود که گویا این دو آیه را شیطان در دهان محمد گذاشته است و بالاخره با دلالی جبرئیل آیه ها منسوخ میشوند. در این بخش رمان “آیه های شیطانی” معلوم میشود که پیغمبر خدا شخصی است که با آیه های به اصطلاح وحی شده دارد دستور سیاسی خودش را پیش می برد. معلوم میشود که این پیغمبر که آنقدر مقدس است که نمیتوان حتی به تصویرش کشید و هر کس بگوید بالای چشمش ابروست مستحق مرگ است منظما اشتباه میکند، دروغ میگوید و اشتباهات و دروغش را با حقه بازی از طریق ملک مقربی به نام جبرئیل ماستمالی میکند. 

در کتاب “سلمان رشدی و حقیقت در ادبیات”، این بحث در باره کاراکتر سیاسی محمد با اشاره به نقش سلمان فارسی تکمیل میشود که به عنوان یک کاتب هوشمند وحی شک میکند که واقعا آیه ها به محمد وحی میشوند؟ چون وقتی آیه ها را برای پیامبر بازخوانی میکند، پیغمبر متوجه خطاهایی که هنگام نگارش پیش آمده است نمیشود و سلمان متقاعد میشود که “نه وحیی در کار است و نه کشکی”. ***

۲۵ اگوست ۲۰۲۲

محسن ابراهیمی / ebrahimi1917@gmail.com

*********************************

(۱) “سلمان رشدی و حقیقت در ادبیات” به قلم صادق جلال العظم ترجمه زنده یاد تراب حق شناس. انتشارات سنبله. هامبورگ. آذرماه ۱۳۷۸

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)