سپاهیان تاریکی و شب، جهادیان جهل و فراموشی، دلسپردگان به گور و قبور، دلزدگان از زندگی و شادی، از آفرینش و شکوفندگی، مرگ آنها فراموشی است، آنها نزد خداوند از فراموشانند چنان که گویی هیچگاه نبودهاند، کسی به یادشان نمیآورد و خداوند نیز، که شرمسار از به یاد آوردن آنهاست. آنها میمیرند و فراموش میشوند مانند خاک پوکی که با باد صرصری نابود و محو میشود. مرگ آنها فاقد کوچکترین ارزشی است زیرا مرگ آنها پایان زندگیشان نیست، آنها هیچگاه زده نبودهاند. آنها با مرگ زاده شدند و با مرگ نیز مردند، از مرگ آمدند و به مرگ هم بازگشتند، آنها هیچگاه زندگی نکردند، در زندگی خود انتخاب نکردند و در انتخاب خود اضطراب را تجربه نکردند. اما قافله کشتگان ما که از مرگ میترسیدند و زندگی را با تمام وجودشان میخواستند، از خداوند زنده آمده بودند و از مردن هراس داشتند. کشتگان ما مست از شراب زندگی بودند و از مرگ، این افریته اهریمنی واهمه داشتند، با این وجود، در بحرانیترین لحظهای که هر انسانی بدون استثناء آن را تجربه میکند، در لحظه «انتخاب» قرار گرفتند، در فضایی از تعلیق، در اضطراب انتخاب، نه انتخابی میان دو چیز، بلکه انتخابی میان «انتخاب کردن» و «انتخاب نکردن»، میان انسان و انکار انسان. این آن لحظه شکوهمندی است که خداوند فرشتگان خود را به صف میکند تا بر آن شهادت دهند که خداوند چیزی میدانسته که بر آنها معلوم نبوده است. انتخاب، جوهر انسان است، حتی اگر انتخاب انسان، خداوند نباشد. اما هر انتخابی مطلقا انتخاب خداوند است، کجاست که از حیطه سلطنت خداوند بیرون باشد؟! خداوند بر قلم سلمان رشدی بوسه میزند و فخر او را بر فرشتگانش میفروشد، خداوند آفرینش و زندگی، و سپاهیان اهریمنی که قلم او را شکسته میخواهند، قلم آفرینش خداوند را نیز شکسته میخواهند و دستان او را بسته، غلت ایدیهم، و دستان آنان نیز مانند اذهان اجوفشان تهی است و تا ابد تهی ماناد. کدام قلم است که بیافریند و خداوند، خود را در آفرینش قلمش آشکار نکند و چه کافرانند این قوم که گمان میکنند جایی یافتهاند که گویی میتوان از آنجا بر خداوند طعنه زد و ناسزا گفت. بهتان بر خداوند این است که انسان، خود را انکار کند، انتخاب خود را، و خداوند مطلق انتخاب است، مطلق آزادی، دستان او گشاده است و انسان دستان خداوند است و قلم او قلم خداوند. مهم این نیست که چه چیزی را انتخاب کنیم، مهم این است که انتخاب کنیم، زیرا انسان، انتخاب است و انکار انسان کفر خداوند است، زیرا انکار انسان، کفر انسان است. بسیارانی بودهاند که در لحظات استثنایی سر خویش گرفتند تا به گمانشان جانشان را برهانند، آنها انتخاب نکردند، آنها در واقع خود را انکار کردند، کافر خویش گشتند و دستان انسان را بسته خواستند، در حالیکه دستان انسان، دستان خدواند است و دستان او گشاده است.
کشتگان ما، کشتگان آنها
شنبه, 29ام مرداد, 1401
اضافه شده توسط گیلانی نویسنده مطلب:مطالب منتشر شده در این صفحه نمایانگر سیاست رسمی رادیو زمانه نیستند و توسط کاربران تهیه شده اند. شما نیز میتوانید به راحتی در تریبون زمانه عضو شوید و مطالب خود را منتشر کنید.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.