در بحبوحه اعتراضات و اعتصابات پیش از بهمن ۵۷ که مردم و گروه‌های سیاسی آن دوران، در کشاکش سرنگونی رژیم گذشته و استقرار یک نظام سیاسی مبتنی بر خواست و مشارکت تمامی آحاد جامعه بودند، این روح‌الله خمینی بود که با حمایت‌های داخلی از جمله بازاریان تهران و برخی گروه‌ها و مردم و همچنین حمایت برخی از دولت‌های غربی از جمله آمریکا که طبق اسناد منتشر شده، بطور مخفیانه با خمینی دیدار و تبادل نظر و اطلاعات میکردند، به یکباره ظهور کرد و انقلاب را به سود مذهبیون مصادره کرد. رهبران احزاب و روشنفکران آن زمان که در ابتدا و با مشاهده اقدامات و فرمان‌های ضد بشری و غیر دموکراتیک او بویژه در مورد زنان، مخالفت‌ و اعتراضاتی را به نوع دیدگاه و دستورات وی داشتند که بسیاری از این افراد و گروه‌ها به سرعت توسط عوامل رژیم سرکوب، زندانی و یا طرد شدند. همان انقلابی که بنا بود یاری‌گر محرومان و حامی مستضعفان باشد، همان نظام سیاسی که بنا بود با خواست و ‌مشارکت تمامی آحاد ملت، گروه‌ها و احزاب شکل بگیرد و به سوی دموکراسی گام بردارد، به ناگاه نقاب از چهره برکشید و خیلی زود به همه نشان داد که بر سر شکل‌گیری قدرت و «حکومت اسلامی» نه با کسی تعارف دارد و نه با گروهی شریک می‌شود. شاید از همان ابتدا میبایست که با این تفکر متحجرانه خمینی مقابله می‌شد، اما دردناک آنجاست که رژیم نوپای ایران، داستان‌ها و ورق‌های تازه‌ای از جنایت علیه بشریت را آماده می‌کرد. زمانی که خمینی به صراحت اعلام کرد که «این انقلاب به خون نیاز دارد» نیّت و دیدگاه وی آشکار شد که دیگر هیچ گروه، حزب و حتی مردم جامعه رنگ آرامش را نخواهند دید. مردم، با سرگشتگی و درماندگی، هر روز ابعاد تازه‌ای از جنایاتی را میدیدند که تا پیش از آن در افسانه‌ها و کُتُب تاریخی شنیده و خوانده بودند. از همان ابتدای روی کار آمدن دولت جدید، سرکوبها و بازداشت‌ها و حتی اعدام‌ها آغاز شد. سرکوب تمام گروهها و مردم معترض به سیاستهای رژیم نوپا و همچنین خُلف وعده مسئولین و در رأس آنها خمینی، باعث بوجود آمدن جرقه‌های اعتراض و حتی رویارویی نظامی بین گروهها و هوادارانشان از یک سو، و سرکردگان رژیم ایران در سوی دیگر  شد که این، مقدمه‌ای بود بر آغاز تبعیض‌ها و نقض‌های گسترده و‌آشکار در بین اقوام و‌ملل ایران  که از سوی رژیم اسلامی، بیش از چهار دهه است که اعمال می‌شود. سیاست جمهورى اسلامى در قبال مردم ایران و به ویژه اقوام ساکن در کشور، همواره سیاستى خصمانه بوده است. گواه این موضوع جنایات بیشمارى است که رژیم در چهار دهه گذشته همواره در کشور انجام داده که میتوان از وضعیت کنونى جامعه و کشور، این موضوع را دریافت. کافیست که نگاهى به وضعیت امروز در مناطقی که اقوام کُرد، عرب، بلوچ و سایر اقوام تحت ستم ایران در آنجا ساکن هستند، بیاندازیم تا دریابیم که چگونه رژیم با سیاستهاى خصمانه خود، هرگز با قصد صلح و دوستى در کشور حکمرانى نکرده و همواره با تمام توان، سعى در تحقیر، سرکوب و از بین بردن ارزشهاى انسانى، ملى و آیینى مردم ایران کرده است. بیراه نیست که جمهورى اسلامى ایران را یکی از بزرگترین ناقضان حقوق بشر در قرن معاصر بنامیم. جایى که با کشتار، ترور، قتل‌عام، شکنجه و اعدام، همواره در صدر فهرست دولتهاى ناقض حقوق بشر در مجامع جهانى  بوده است. جنایاتى که رژیم اسلامى در چهار دهه‌ی گذشته انجام داده آنقدر فراوان است که در هر مورد میتوان سران رژیم را در محاکم بین المللى به جنایت علیه بشریت محکوم کرد. یکى از این موارد که نه تنها نباید به فراموشى سپرده شود، بلکه همواره باید با یادآورى آن، جامعه جهانى و همچنین نسل امروز و آینده ایران را از جنایات رژیم آگاه کرد، قتل‌عام مردم در روستاهای “قارنا و قلاتان” از توابع شهر نقده در استان آذربایجان غربى است. احزاب کُرد و به ویژه حزب دمکرات کردستان که پس از روی کار آمدن دولت جدید، خواهان اداره أمور مناطق کُردنشین توسط کُردها و زیر نظر دولت مرکزی شدند که این موضوع با مخالفت شدید خمینی همراه و سرآغاز درگیری‌های خونینی در این مناطق شد که در زمان کوتاهی و با دستور وی به نیروهای نظامی، مبنی بر ختم قائله، نیروهاى نظامی را با تمام توان و ادوات نظامی به این مناطق روانه کرد و موجب وقوع حوادثی خونبار که در آن غیرنظامیان بیشماری، از زن و مرد و پیر و جوان و حتی کودکان به کام مرگ فرستاده شدند. در همین راستا بود که نیروهای سپاه پاسداران به همراه نیروهای جوانمرد(جوانمردان به نیروهای محلی که به استخدام ژاندارمری درآمده و فاقد درجه نظامی بودند، اطلاق می‌شد)، به دستور خمینى و با حمایت غلامرضا حسنی که نماینده تام‌الاختیار وی در آذربایجان‌غربی بود، در تاریخ یازدهم شهریور ۵۸ با یورشى وحشیانه به این دوروستا ۶۸ تن از ساکنین که در بین آنها زنان، سالمندان و حتى کودکان زیر شش سال بودند را قتل‌عام کردند. از آنجا که رژیم هرگز آمار دقیق و معتبرى از چگونگى این جنایت و تعداد کشته شدگان ارائه نداده است، برخی منابع، تعداد کشته‌ها را ۴۷ تن اعلام کرده‌اند اما طبق روایت ساکنین و بازماندگان که شاهدان عینى آن جنایت بودند، قتل عام را بسیار وحشیانه توصیف و‌ تعداد کشته‌ها را ۶۸ تن اعلام کرده‌اند. رژیم که همواره با صرف هزینه‌های بسیار سعی در ایجاد تفرقه و رویارویی اقوام در ایران داشته، با ایجاد تنش بین و مردم کُرد و تُرک و یا شیعه و سنّی، موجب درگیری و نزاع بین این اقوام شد که در این بین و با این ترفند، موجبات سرکوب و جنایات را فراهم کرد. در زمانی که بین احزاب کُرد و نیروهای دولتی جنگ در جریان بود که به «جنگ نقده» معروف است، مردم شهر و روستاها از محل زندگی خود به کوهستان و دیگر مناطق پناه بردند تا از گزند حملات نظامیان در امان باشند. در کشمکش درگیری‌ها، شخصی بنام عظیم معبودی( که گویا از معتمدین دولتی بوده) با نگارش نامه‌ای به ریش‌سفیدان روستاها، به آنان اطمینان می‌دهد که مردم غیرنظامی در امانند و آنها می‌توانند بدون واهمه به زندگی عادی خود بازگردند. این نامه که یک روز پیش از وافعه نوشته و به ریش‌سفیدان تحویل شده بود، باعث شد که مردم تا حد زیادی  احساس آرامش و امنیت کرده و به امور روزانه خود مشغول شوند که فردای آن روز و بر خلاف وعده داده شده، نیروهاى رژیم در مسیر حرکت به سمت روستا و در برخورد با هر فرد کُرد، او را به قتل میرساندند. پس از رسیدن به روستا، در ابتدا و با ورود نیروها به روستا، محمود مستورزاده، روحانی روستا که متوجه نیّت نیروهای مسلح شده بود، با قرآن به استقبال آنها رفته و از آنها میخواهد تا شفاعت قرآن را قبول کرده و از کشتن اهالی روستا صرف‌نظر کنند اما افراد مسلح، وی را به قتل رسانده و سپس سرش را از تن جدا می‌کنند  و پس از آن مردم را جمع کرده و به سوى آنها حمله‌ور شده و اهالى را ابتدا با سرنیزه از پا درآورده و سپس با شلیک گلوله، چراغ زندگى آنها را براى همیشه خاموش کردند. رژیم که همواره سعی در ایجاد نفاق و تفرقه در بین اقوام و به ویژه مناطقی که در میان کُردها و تُرکها مشترک بوده، ابتدا سعی کرد اینگونه القا کند که این یک درگیری بین دو قوم کُرد و تُرک بوده اما از آنجا که در این امر موفق نبود به نیروهای نظامی دستور داد تا  برای توجیه جنایت خود و با این استدلال که با نیروهای رزمنده و مخالف رژیم در حال نبرد بوده و آنها را کشته‌اند، جسدها را به بیابان و کوه برده و رها کنند. از این رو بازماندگان و اهالی سایر روستاها، تا چند روز پس از واقعه، در کوه‌ها و دره‌ها، جنازه‌ها را یک به یک یافته و آنها را به خاک میسپردند. به گفته شاهدان عینی، در میان کشته‌شدگان، زن باردار هم بوده است که بی‌شک چنین قساوتی، خود پرده از نیّت مسئولین که همان نسل‌کشی است، بر می‌دارد، زیرا حتی اگر باور کنیم که این حمله به قصد مقابله با مخالفین مسلح بوده، هرگز قتل کودک یا زن باردار را توجیه نمی‌کند. تنها تعداد اندکی از روستاییان موفق به فرار به سمت کوه می‌شوند و سایر اهالی، همه از دم قتل‌عام می‌شوند. آثار این قتل‌عام وحشیانه هنوز هم پس از گذشت چهار دهه، بر روح و جسم شهر و ساکنانش بر جاى مانده است. این تنها یکى از هزاران جنایاتى است که جمهورى اسلامى ایران در طول بیش از چهار دهه حکمرانى خود، در مناطق کُردنشین انجام داده و عجیب اینکه عاملین این جنایات نه تنها مجازات نشدند، بلکه با دریافت پاداش و ترفیع، در مناصب بالاى حکومتى، پست و‌مقام  گرفتند.

موارد نقض حقوق بشر در جاى جاى ایران و در تمامى بخشها، هر روز دامنه وسیعترى پیدا میکند. جایى که حقوق انسانى زن و مرد، کودک و نوجوان، بازنشستگان، کارگران، معلمان، کشاورزان و سایر اقشار، به طور گسترده و سیستماتیک نقض شده و هر روز شاهد دستگیرى، شکنجه، حبس و اعدام گسترده در هر نقطه از کشور هستیم. آشکار است که پرونده سران رژیم آنقدر سیاه و سنگین است که میتوان براى هر یک از جنایات بیشمارى که در طول حکمرانى خود مرتکب شده‌اند، آنها را محاکمه کرد اما قتل‌عام و یا به نوعى نسل‌کشى رژیم در روستاهای “قارنا و قلاتان” یکى از موارد خاصى است که همواره باید در مجامع جهانى بر آن تاکید داشت و سران رژیم و عاملین این جنایت را محکوم کرد.

بى شک جنایات رژیم در نقض کامل حقوق بشر در ایران پایانى ندارد و جمهورى اسلامى ایران با همان روش سرکوب و فشار حداکثرى بر مردم، مشغول سرکوب و شکنجه و اعدام خواهد بود، اما افشاگرى در مورد این جنایات و همچنین حفظ، ثبت و نگهداری از مدارک و شواهد موجود، میتواند رژیم را در مجامع بین‌المللى تحت فشار گذارد و این، یکى از مهمترین اهداف سازمانهاى حقوق بشرى است.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)