(صورت و معنی)

مولانا موقتا ادامۀحکایت را رها کرده به مناسبت شیدایی شاهزادگان بر صور ِ درون ِ آن دژ، بحثی دراز دامن با شصت و یک بیت در مورد مقولۀ فلسفی ِ صورت و معنی و رابطۀ آنها با یکدیگر می کند. دریافتن معنای ابیات آینده شرط ِ فهمیدن ِ منظور مولانا از این حکایت و تمامی مثنوی ست. اما نخست زمینۀ ورود به بحث لازم است : منظور از واژۀ “معنی” در تقابل با “صورت”، اصل و حقیقت ِ چیزی ست در برابر ظاهر آن. بود است در برابر نمود. ازنظر مولانا جهان مادی آکنده از صوری ست که به یکدیگر تبدیل شده جریان هستی را پدید آورده اند. اصل این صُوَر، معنا هایی ست که از حضرت احدیّت پدید آمده اند. یعنی از او متجلّی شده اند و یا پدیدار گشته اند. در عرفان و تصوف نخستین را “افاضه” و دیگری  را “اصدار” می نامند.البته در ادب صوفیه از این دو مفهوم به جای یکدیگر نیز استفاده کرده اند،که گاهی درست و گاهی نابچاست. افاضه به معنای پر کردن ظرف از مایعی ست تا سر ریز شود. منظور از این واژه بهره ای رسانیدن و بخشش است. و “اصدار” نیز صادر کردن پدیده ای از منبع ِ نخستین آن می باشد.برای مثال در عرفان نظری به پیروی از فلسفۀ پلوطین ــ حکیم نوافلاطونی ِ اسکندریه ــ “واحد” از راه ابداع، عقل کل را  پدید آورده است و عقل کل نیز نفس کل را بنا بر نسخۀ خویش صادر کرده ،که از آن هم عالم هستی، صدور یافته است. “واحد” در نگاه دینی، خداوند نام دارد . مولانا تنها او را فاعل ایجاد ِ هستی می داند: 

فکر ما تیری ست از هو در هوا 

در هوا کی پاید آید تا خدا

ولی با وجود این،آنطور نیست که خداوند از تبدّل ِ صور، تغییر پذیرد، بلکه تمامی صور از آثار اوست:

حق ز ایجاد جهان افزون نشد

آنچه اول آن نبود اکنون نشد

لیک افزون گشت اثر ز ایجاد ِ خلق

در میان ِ این دو افزونی ست فرق

باری، معانی از حضرت حق افاضه می شوند و خود، موجدِ آثاری می گردند که آدمی آنها را در قوالب ِ 

صورت های مادی[ جسم و رنگ و بو و غیره] و معنایی [ اندیشه ها و عواطف و ایده] درک می کند :

صورت از بی صورت آید در وجود

همچنان کاز آتشی، زاده ست دود 

صورت در مفهوم مادی خود، و بصورت عینی ،همان شکل و فرم اشیاء می باشد. در چنین نظرداشتی

منظور از واژۀ صورت، اشیاء و اجسام و بطور کلی جهان مادی ست . و در مفهوم انتزاعی، اشکال مصوَّر

در حافظه و صورتهای خیالی ست . در ادب ِصوفیه،هر دو نوع صور عینی و ذهنی واقعیّت دارند،اما حقیقت

آنها متفاوت است و مراتبی دارد که ابتدا از حضرت حق بر می خیزد و نهایتا هم به او باز می گردد:

صورت از بی صورتی آمد برون

باز شد، کانّا الیه ِ راجعون …

و اما جدای از موارد یاد شده، منظور از واژۀ معنی در ادب صوفیه اشاره به ذات حضرت حق نیز می باشد

چنانکه شمس تبریزی می گوید: ” المعنی هوَالله همان معنی ست که گفتیم.عهد خدا فاسد نشود” (۳)

و مولانا نیز در دفتر نخست مثنوی اشاره به همین آموزۀ او دارد :

گفت المعنی هوالله شیخ ِ دین

بحر معنی های ربُّ العالمین 

از بیت ۳۷۰۷ به بعد ، دفتر ششم مثنوی :

زاین قدح های صوَر کم باش مست 

تا نگردی بت تراش و بت پرست ۹

از قدح های صُوَر بگذر، مَه ایست* !

باده در جام است، لیک از جام نیست ۱۰

سوی ِ باده بخش بگشا پهن ؛ فَم*

چون رسد باده، نیاید جام؛ کم ۱۱

آدما! معنیّ ِ دلبندم بجوی!

ترک ِ قِشر و صورت ِ گندم بگوی ۱۲

چون که ریگی آرد شد بهر ِ خلیل 

دان که معزول است گندم؛ ای نبیل* ۱۳

صورت از بی صورت آید در وجود

همچنانک از آتشی زاده ست دود ۱۴

(تفسیر اجمالی ابیات )

ابیات ۹ و ۱۰ : از جام ِ صورت های دلکش، کمتر مست باش تا برای خود بتی نسازی و نپرستی .اگر

چه از آنها نوشیده ای و مست گشته ای اما رها شان ساز و درنگ مکن زیرا می، درون ِ جام ست، اما

 در خمیرۀ شیشۀ شراب نیست . [ زیبایی چهره ها و مناظر و اشیاء و غیره که تو را مجذوب کرده اند و

 عاشق شده ای ، در واقع از تجلیات الهی ست . اگر متوجه این معنی نباشی، همچون بت پرستان تا 

پایان عمر در دام شهوات و پندارهای باطل خود اسیر خواهی ماند و جز زندان خاطرات و حسرت ها هیچ

برایت باقی نخواهد ماند. هرگز به آزادی و شادی و رضایت و رشد نخواهی رسید و مغبون می شوی ]

بیت۱۱ : * فَم،دهان

دهانِ دل را کاملا به جانب باده بخش،آن ساقی الهی ــ حضرت حق ــ بگشا، که تا وقتی از او می دریافت

می کنی جامت تهی نمی گردد . در بندِ صورت های گذرای این جهان مباش.

بیت۱۲ : ای آدمی! ذات ِ معشوقِ مرا طلب کن؛همت و ارادۀ خود را متوجه دلدارم  ــ حضرت حق ــ ساز.

(دلبند در این بیت به معنی دلدار است و “معنی ِ دلبند” حالت اضافه دارد نه صفت و موصوف.) جام را ،

یعنی قشر و صورت گندم را رها کن.[ مولانا در این تمثیل، بموازات تمثیل جام و شراب، اصل ِ دانۀ گندم را

حقیقت ِ تولید نان،یعنی  “بود”  و صورت و شکل گندم را “نمود” ، به تصویر در آورده است. دلیل این تمثیل

 پردازی در بیت بعدی آمده است :

بیت ۱۳: *نبیل، زیرک و دانا

ای زیرک ! وقتی که خود می بینی ریگ بیابان برای ابراهیم ِخلیل، پیامبر خدا بصورت آرد در آمده و نانی پخته

شد،اقرار کن که گندم از مقام خود بعنوان ِ عامل ِ سیری برکنار شده است. [ اشاره دارد به معجزه ای که از

 حضرت ابراهیم رخ داد. در بیابان پشته ای ریگ در دست او به آرد تبدیل شد تا گرسنه نماند. نگاه ِ فلسفی

مولانا نزدیک به اشاعره (۴) است که زنجیرۀ علل و اسباب را تا آنجایی می پذیرندکه خدا اجازه می دهد. به

 این معنی که اگر چه جهان تابع قوانین طبیعی ست اما او می تواند هر لحظه در امور طبیعی دخالت کرده

معجزه ای را سبب شود . مثلا آتش سرد شود و دریا بشکافد،چراکه مُسبِّب نهایی اوست :

هرچه خواهد آن مسبِّب آورد 

قدرتِ مطلق، سبب ها بر درد 

بیت ۱۴ : صورت ها ــ اعم از آفاقی و انفسی، یعنی اجسام و اشیاء و صور ذهنی ــ از قدرتی بی صورت

یعنی در تحلیل نهایی از حضرت حق پدیدار می گردند .تو گویی آتشی،تولید دود کند. [این یکی از مباحث

فلسفی در حکمت اسلامی بوده که حادث چه نسبتی با قدیم دارد؟جزیی از اوست و یا مخلوق از عدم ِ

مطلق؟ البته در این تمثیل،ناظر می تواند دود و آتش را در کنار هم ببیند.ولی منظور مولانا آن آتش، پنهان

از چشم ِ سَر است که تنها با دیدۀ بصیرت  تشخیص داده می شود.]

http://zibarooz.blogfa.com/post/344

کتاب گفتاری دیدار مثنوی در دژ هوش ربا

نگارش وگویش:محمدبینش (م ــ زیبا روز)

https://t.me/didarmasnavi/2394

ادامه مطالب در بخش ۱۰

 

نوشته شده توسط محمد بینش (م ــ زیبا روز) 

دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (۸)

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)